پيشگفتار ترجمهی فارسی چیشتی مجيور – بهزاد خوشحالی
(او به ما آموخت که هرگاه ملتی از همان ابتدای راه، در ذهن نابالغ خود، برای رهبرانش طناب دار ببافد تا پس از مرگ به او لقب”نه مر” بدهد هرگز شاهد آزادی را در آغوش نخواهد کشید….
او به همه ی ما یادآوری کرد که نزد این ملت، قهرمان واقعی، قهرمان مرده است و….)
شنیدنی ها در مورد”چیشتی مجیور” و “هه ژار”-این ثروتمندترین ادیب کرد- و خبر ترجمه ی آن منجر به یادآوری بسیاری”بایدها” و “نبایدها” از سوی دوستان و شد که ذکر آن خالی از لطف نخواهد بود.
بیگمان معدودی از دوستداران ادبیات کردی، صمیمانه از این کار استقبال و به پذیره امدند و در ایام سه ماهه ی ترجمه و یک سال انتظار اجباری، هرچند، یکبار، خبری از روند آماده سازی آن می گرفتند اما در این میان، بسیاری از بزرگان و اصحاب قلم و اهل فن، یا راه احتیاط در پیش گرفتند و یا سفارش به عدم ترجمه ی کتاب نمودند و دلیل ها بسیار آوردند تا مگر از ترجمه ی کتاب صرفنظر کنم.
ویژه گی کمابیش مشترک بسیاری از این دوستان برای ترجمه نکردن کتاب،پرهیز از آگاهانیدن سایر ملت ها بر احوال این ملت از زبان “هه ژار”-این سرور ادبیات ملت کرد بود چراکه به زعم ایشان، بسیاری از رویدادها و بازیگران رونمایی شده در این تابلو، یا به لحاظ محتوایی ناگوار و به اصطلاح کردی”دوژمن خوشکه ر” هستند و برخی بازیگران آن دوران، بزرگ مردان این دوران هستند و سخن گفتن از گذشته ی ایشان موجب کسر شان این ملت نزد سایر ملت ها خواهد شد…
با آن “خرد پیشینی” که من”خرد سلفی”اش می نامم، چنین ادعاها و درخواست هایی پربیراه هم نیست چون تا آن جا که به یاد می اورم ما -پدران، فرزندان و نوه های این ملت-همواره از به یاد آوردن و یادآوری آنچه خود تاریخ نامیده ایم و می نامیم همواره بیمناک و هراسان بوده ایم مبادا “غرور تاریخی” و “تاریخ غرور” ما دچار نقصان شود غافل از آن که تنها خود بر درد خود چشم فروبسته ایم و از پذیرش آنچه کرده ایم و نمی بایست می کردیم گریزانیم تا اکنون و در هزاره ی سوم نیز شناسنامه ی هویت این ملت را از “دیگری” گدایی کنیم یا به عاریت بگیریم و هنوز هم سرافکنده ی بار سنگین”بزرگترین ملت بی دولت” این گستره ی خاکی باشیم.
واقعیت آن است که ما از”چیشتی مجیور” می هراسيم چون از “خود واقعی” خود واهمه داریم. ما نمی خواهیم پرده از “هویت کاذبی” که برای خود آفریده ایم برداشته شود…”چیشتی مجیور” زبان حال و عمل کردار اکنون ما نیز هست و آینه ی تمام نمایی است که ما را دگرباره و دوصدباره به خودمان می نمایاند.
“هه ژار” این خزانه دار ادبیات ملت کرد، در شرح اندیشه، گفتار و کردار این مردمان، چنان بر این احوال این ملت حدیث ناگفته می سراید و چنان بی پروا پرده از رازهای سربه مهر روان انسان کرد برمی دارد که “خرد سلفی” را ناگزیر می سازد به فرزندان و نوه های خود پیام “انذار” دهد که مبادا ببینند و بخوانند که این ملت، چگونه دایره وار اندیشیده، چه سان دایره وار عمل کرده و از چه روی در دریای دایره نگری و دایره نگاری خود غرقه شده است.
“چیشتی مجیور” افشره ی ادبی تاریخ یک ملت از زبان مردی است که”دردهای خودساخته” و “خود عادت کرده “ی کرد را به زبانی جاودانه نگاشت.”هه ژار” برای ملت کرد، چون”روسو”، “اعترافات” و “امیل” و “رازهای تنهایی” را یکجا در “چیشتی مجیور” گرد آورد تا چون او که “معمار انقلاب فرانسه” لقب گرفت، بنیادگر تغییر ساختار روان ملت کرد باشد.
مگرروسو” چه کرد که معمار انقلاب فرانسه لقب گرفت؟ آیا او نبود که ساختارشکنی را با کلمات کوتاه به “ذهن ناخودآگاه منجمد” فرانسویان آموخت تا دگرباره تاریخی نو بیافرینند؟ و آفریدند.
“هه ژار” نیز چنین کرد: زیباتر، آهنگین تر و پربارتر.اما او تفاوتی بزرگ با روسو داشت. فرانسویان، روسو و ساخت شکنی او را پذیرفتند اما ملت کرد، مصداق این ضرب المثل فارسی شدند که: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من/آنچه جایی نرسد فریاد است…
اگر”مندوراس” و “گورویچ” بنیاد استبداد و استبدادپذیری روس ها را به ساختار تربیتی مردمان این سرزمین ربط دادند، هه ژار نیز چنین کرد و ستم پذیری این ملت را نه در توهم توطئه ی ترک و فارس و عرب، بلکه در روان بیمار مردم این سرزمین یافت.
هه ژاز به ما آموخت که با خواندن و از بر کردن چند کتاب فقه در حجره های مساجد کردستان از ششصد سال پیش تاکنون، نمی توان اندیشه ای آفرید که چون”بهود”، دین را به دولت بپیوندد و تاریخ را واژه بافی کند تا “سرزمین موعود” بیافریند. او روان های بیمار را آگاهانید که این ملت با آن ویژه گی های منحصر به فرد، نخواهد توانست “روچیلد” بسازد تا بر امپراتوری اقتصادی جهان تکیه زند و زمین خریداری کند تا کشور بسازد.
او به ما آموخت که هرگاه ملتی از همان ابتدای راه، در ذهن نابالغ خود، برای رهبرانش طناب دار ببافد تا پس از مرگ به او لقب”نه مر” دهد هرگز شاهد آزادی را در آغوش نخواهد کشید.
او بارها در طنزهای تلخ خود یادآوری کرد که تمام رهبران و بزرگان ما خود ناصح این رشته بودند که به دام تزویر دشمنان نیفتید اما هر بار آنکه بیشتر نصیحت کرد بدتر به “دام خون” درغلتید.
او به همه ی ما یادآوری کرد که نزد این ملت، قهرمان واقعی، قهرمان مرده است و….
هه ژار بارها از درد جانسوز کاسه ی داغ تر از آش شدن این”ایسم” و آن”ایست” ناله سرداد و “هویت خواهی” و “بازگشت به خویشتن” را ندا کرد اما این روان های بیمار نشنیدند و نمی شنوند تا امروزه روز نیز نخستین و بهترین قربانیان سرخ ایدئولوژی های وارداتی شوند.
ناگفته پیداست که”هه ژار”، خود نیز فرزند همین جامعه ی”روان نژند” بود و خود نیز به تبع، از نقصان های این ملت، بی بهره، نه.
اما او از خود برخاست و “چیشتی مجیور” را شرح حال خود کرد که شرح حال این ملت نیز هست تا مگر با رونمایی از واقعیت این ملت، غبار از حقیقت بزداید و با خارج کردن این ملت از دایره ی دهشتناک تکرار، مسیر جاودانگی را برای این ملت دست نشان کند.
او بي پروا و هراس ازخودش و ملتش نوشت که چرا مردم ما، میراث فکری سنگواره هایی شده اند که به نام اين بايد و آن نبايد هرچه خواسته اند به خوردمان داده اند(و می دهند)؟ از یک سو، و از سوی دیگر، در برخورد با اندیشه ها و تکنولوژی ها، به نوعی “از خودبیگانگی” رسیده ایم؟
به باور او آنچه سرچشمه ی بحران های ما در تاریخ معاصر شده است دوگانگی ناشی از “سرشت” و “شخصیت” ما است.
از یک طرف، پناه گرفتن در “باورهای کهن” و “گریز از واقعیت های موجود”(وجدید) و از سوی دیگر، تعریف یک نظام جدید متناسب با “از خود بیگانگی های ما” مانند: خودخواهی، منفعت طلبی، تنگ نظری، عدم تحمل نظر مخالف و…ناتوان از “ما” شدن.
جامعه ی به اصطلاح مدرن ما، به دلیل دوگانگی در “سرشت” و “شخصیت”، تمامی ابزارهایی را که در خدمت توسعه ی سیاسی، توسعه ی اجتماعی، توسعه ی فرهنگی و توسعه ی اقتصادی او بوده اند به ابزارهای تسلط بر خود(سلطه گری بر خود) تبدیل کرده است.
نظام جدید آرمانی ما نیز به تَبَع، یک “نظام به هم پیوسته ی سرگردانی و آشفتگی” است و به همین خاطر است که با وجود نفس کشیدن در یک نظام فرهنگی- تمدنی نوین، در بهترین حالت گردهم آمدن، فاقد توان لازم برای تبدیل شدن به “ما” هستیم و همچنان به صورت “من دستجمعی”، در “دایره ی هویت”، ناتمام بودن خود را دور می زنیم…
و يک نکته ي مهم ديگر از ويژگي هاي شخصيتي م را به ما باز ياد آورد:
همه دوست داريم تمام کننده باشيم(به تنهايي) در حالي که آغاز کردن را (دسته جمعي) از ياد برده ايم -و يا بهتر بگويم- از يادمان برده اند….
“هه ژار” را بخوانیم و بکاویم و بجوییم تا خود را بشناسیم ….و نهراسیم از “سرآغاز دغدغه در وجودمان” چراکه کازانتزاکیس گفتنی، “آن گاه که جدال در تن آدمی شروع می شود آن آغاز حرکت به سوی کمال است”.
از خود شناسی و خوداندیشی نهراسیم چراکه خودیابی، ثمره ی این والا اندیشی و والانگری است.
قراموش نکنیم: ما هنوز هم در دهه ها حرکت می کنیم اما کاروان بزرگ “انسان ومعرفت” اکنون در دهک ها به پیش می رانند.”
توضيح: اين نوشتار،پيشگفتار ترجمه ي “چيشتي مجيور” ماموستا هه ژار به فارسي است که هرگز فرصت چاپ پيدا نکرد.