اکنون شايد ديگر “سایه” ها نیرومندتر از آن هستند که” واپس رانده” ها را از “ناخودآگاه”، واپس رانند.
ناگزیر، سایه ها را می پذیريم، و پسِ آن “نقاب” ها را هم…
ما که هستيم؟ مورد انکار؟، نقشه ی اثبات؟، بالقوه آگاه؟، بالفعل ناخودآگاه؟،…
تنها شاید این را خوب بدانيم:
اکنون در سایه، پشت نقاب، در عمیق ترین درون مایه ها، متعارف یا نامتعارف، خودسرتر از “خود”، از سایه، از نقاب، در مرکز “ناآگاهی آگاهانه” قرار داريم، در مرکز ناآگاهی آگاهانه قرار گرفته ايم….
(ب.خ)