اما چرا مي گوييم ملت کرد در برابر يورش سراسري رژيم اسلامي به کردستان، اقدام به “دفاع مشروع” نموده است؟
نخستين پرسشي که بلافاصله به ذهن متبادر مي شود آن است که
“چه کسي جنگ کردستان را آغاز کرد؟”
از آنجا که همه ي شواهد دلالت بر اين نکته دارند که جنگ کردستان، از 27اسفندماه1357 در سنندج آغاز گشت و پس از نشيب و فرازهايي چند، به تمامي مناطق کردنشين ايران(بجز مناطق نشين خراسان شمالي امروز) تسري پيدا کرد، دلايل آنقدر شفاف و در دسترس است که با قاطعيت تمام مي توان گفت نخستين جرقه هاي جنگ با شليک چند گلوله به سوي برخي شهروندان فعال آييني سنندج از سوي کميته ي موقت وابسته به شوراي انقلاب و هيات موقت دولت در سنندج آفاز و پس از به قتل رسيدن چهار نفر از شهروندان مرکز استان کردستان در همين روز، به پاسخگويي متقابل منجر و با راهپيمايي غير مسلحانه و اعتراضي مردم سنندج به سوي استانداري جهت رسيدگي به وضعيت کميته و دستگيري و مجازات آمران و عاملان تيراندازي در کمترين زمان ممکن، به يک بحران تمام عيار تبديل شد.
مهمترين دليل نيز در اين ميان، فرمان آتش فرمانده لشگر 28 کردستان به سوي مردم مدني سنندج بود که به قتل عام عده ي زيادي از مشارکت کنندگان غيرمسلحمنجر گشت. متعاقب اين موضوع مردم مسلح شده بر اثر تخليه ي پادگان هاي رژيم پيشين و احزاب کردستاني، وارد يک درگيري تمام عيار با ارتش مستقر در سنندج شدند که طي بيش از 4روز نبرد و درگيري، صدها تن از مردم شهر و بسياري کودکان و زنان، جگان باختند و يا مجروح شدند.
با پيگيري احزاب کردستاني دمکرات و در ادامه کومله، سرانجام هياتي متشکل از بلندپايگان شوراي انقلاب به سرپرستي آيت الل طالقاني وارد سنندج شدند و پس از گفتگوهاي بسيار، مقرر شد کميته اي مشترک در قالب وظايف کميتهي حقيقت ياب، نسبت به شناسايي اصل موضوع اقدام کنند. پس از تحقيقات بسيار مشخص شد اگرچه عاملان نخستين تيراندازي در سنندج مسوولان و وابستگان کميته ي حکومتي بوده اند اما بحران متعاقب آن، به دليل تصميم خودسرانه سپهبد قره ني فرمانده لشگر28 بوده است اما براي رسيدگي، هيچ قاضي و قضاوتي انجام نشد و هيات که مقرر بود صرفنظر از بررسي گزارش کميته، به مجرد بازگشت به تهران، رسما و از طريق رسانه هاي جمعي از مردم عذرخواهي کند. پس از آن، به ترتيب در کشتار کردهاي نقده توسط برخي آذري هاي وابسته به رژيم اسلامي و درگيري هاي مريوان و کوچ جمعي مردم اين شهر، بازهم هيچکس نتوانست ثابت کند کردها شروع کننده بوده اند و البته در سوي ديگر نيز کسي نتوانست عليرغم درصد اطمينان بالا به فاعليت رژيم، آمران و عاملان را حتا مورد بازجويي هم قرار دهد.
در واقع درگيري پاوه (و پيشتر قوري قلعه) را مي توان انباشت مطالبات کردها و دولت از يکديگر در فاز عمياتي آن خواند چراکه در فاز انديشه و تئوري نيز ولايت فقيه، مغاير با آنچه بود که کردها در ايران دنباله روي مي کردند. در نظامي به نام جمهوري اسلامي، حتا نمي توان به مقايسه ي “دمکراسي براي ايران، خودمختاري براي کردستان نيز پرداخت چه رسد به آنکه شما پيش از همه، به دنبال پيشينه ي اين نگرش بنگريد.
سرانجام آتش جنگ در28 مرداد 1358 با فتواي معروف خميني براي رفتن ماشين نظامي رژيم به سوي منطقه آغاز و در ادامه، با فراخوان عمومي براي شرکت در پيکار با شيطان(خميني چند روزبعد حزب دمکرات را حزب شيطان خواند) با نام “واجب عيني”(و نه کفايي)، برافروخته و با گسترش عمومي به کاستان هاي کرمانشاه، کردستان و آذربايجان غربي، به يکي از خونين ترين سرکوب هاي تاريخ داخلي ايران منجر شد.
خميني در کنار فتواي آييني و ماشين جنگي موحش خود، خلخالي را نيز به عنوان نماينده ي قضايي خود به منطقه اعزام و با برگزاري دادگاه هاي صحرايي چند دقيقه اي و اعدام بسياري از شهروندان به اتهام هاي گوناگون، نخست نشان داد که کردستان، يک منطقه ي نظامي است و در ادامه با طرح عبارت معروف “مفسد في الارض و محارب با خدا” در صدور احکام اعدام شهروندان، عملا نشان داد که آيت الله خميني، حتا اگر لازم باشد خود و فقه اجتهادي خود را نيز براي دستيابي به آرمان حکومت ولايت فقيه خود و نابودي ملت کرد و اصولا هرکه در برابر اين آرمان انحصارطلبانه مقاومت کند قرباني خواهد ساخت.
در اين ميان، پس از اعدام هاي فرمايشي و صحرايي، کشتار جمعي ملت کرد در روستاهايي چون قارنا و چند ماه بعد قلاتان، ايندقاش، اوچ تپه و موج بازداشت ها و مجکوميت هاي بلندمدت به زندان، اداره ي نظامي شهرها و حاکميت مطلق فضاي امنيتي، درگيري هاي پراکنده در اطراف شهرها ادامه داشت تا انکهپسازچند دور مذاکره و گفتگوخميني درتاريخ 26 آبان 1358 عفو عمومي اعلام و حدود چند ماه، آرامشي شکننده بر کردستان حاکم شد. اين موضوع ديري نپاييد و پس از تصويب قانون اساسي جديد ايران و همچنين انتخابات رياست جمهوري، جمهوري اسلامي با به روز سازي توجيهات پيشين، در 29 فروردين ماه 1359ابتدا سنندج و سپس ديگر شهرهاي ايران را درهم کوبيد و سلطه ي سياسي ولايت فقيه را با زور عريان به کرسي نشاند. ناارامي هاي کردستان تا سال1367 نيز ادامه داشت و در اين مدت، دهها هزار نفر از شهروندان کردي در شهرها و روستاها جان باختند که به اذعان رژيم، هميشه مصون از جنگ و مورد پشتيباني نظام هستند و اين کفارند که در زمان دوري نظام به آنها آسيب مي رسانند.