آنچه در ادبيات سياسى به عنوان “حق تعيين سرنوشت” شناخته ميشود، حق مشاركت در جريان مردمباور حكومت و تأثير آن بر آيندهى سياسي، فرهنگى و اجتماعى يك جامعهى مشخص است. “حق تعيين سرنوشت” براى همهى انسانها، حق آنها براى توسعهى اقتصادي، اجتماعي، فرهنگى و سياسى است.
“حق تعيين سرنوشت”، همچنين با مفهوم عدالت در حقوق بينالمللى مترادف است: “انتخاب آزادانه روش زندگى براساس رضايت فرد يا جامعهاى معين”.
“حق تعيين سرنوشت”، يك اصل بنيادين بينالمللى است، در منشور حقوق بشر نيز آمده و به عنوان يك حق مدنى در حوزههاى مختلف علوم انسانى به رسميت شناخته شده است.
تئورى حق تعيين سرنوشت
اين تئورى يك نظريهى كلان الگوى انگيزش انسانى و شخصيتى است كه در بسترهى جامعه متجلى ميشود. تمركز اين نظريه روى درجات رفتار انسانى شامل كنش و واكنش براى دستيابى به حداكثر فرصت انتخاب است. اما “حق تعيين سرنوشت” مبتنى بر فرضيهاى است كه ابتدا به ساكن، انسان را به عنوان يك موجوديت فعال با تمايلات رشد و روانشناختى و تمايل به برجستگى در جامعه ميشناسد كه كليهى ويژگيهاى اجتماعى را با حس خود (self) مطابقت ميدهد.اين انسانهاى طبيعي، اگرچه به صورت خودكار عمل نميكنند و محيط اجتماعى بر رفتار آنها اعم از كنش و واكنش مؤثر است، اما ويژگى روانشناختي، مهمترين عامل تحرك آنها به شمار ميآيد. در تئورى “حق تعيين سرنوشت” و از نگاه روانشناسى اجتماعي، انسان با قرار گرفتن بين دو حد “موجوديت فعال فردي” و “تأثيرپذيرى فعال اجتماعي”، رفتار، ديدگاهها و انديشهى خود را سامان داده و روند رو به رشد خود را تداوم ميبخشد. “حق تعيين سرنوشت” به عنوان يك نياز رواني، مستقل از جنس،گروه يا فرهنگ است و تنها در يك محدودهى خاص، از عوامل قومى تأثير ميپذيرد. تئوري”حق تعيين سرنوشت” از ديدگاه روانشناسى اجتماعي، به معناى يك نياز پايه و معرف سلامت روانى در انسان است و عدم تمايل به آن، به عنوان يك آسيب روانى شناخته شده و به مثابه يك بيمارى رفتارى در انسان تعريف ميشود. اين تئوري، بررسى انگيزشهاى انسانى با در نظر گرفتن نيازهاى روانى براى دستيابى به استقلال شخصيتى است. روانشناسى اجتماعى و “حق تعيين سرنوشت” فرض ميكند رفتارهاى انساني، منبعث از يك ريشهى روانشناختى به دنبال دستيابى به هدف يا اهدافى هستند. تئوريهاى انگيزش،از اين رفتارها به عنوان”ارزشهاى روانشناختى هدفياب” نام ميبرند. در نظريهي”حق تعيين سرنوشت”، به اين نكته اهميت داده ميشود كه انسان با محوريت بخشى به استقلال شخصيتى كه ناشى از ويژگى روانى فرد در حالت تعادل است چگونه از ميان اهداف گوناگون، همواره توجه خود را معطوف به هدفى ميكند كه به لحاظ كيفي، استقلال او را تأمين و حفظ كند. ديدگاه اين مساله مبتنى بر يك نياز روانى است. با اين اوصاف،”حق تعيين سرنوشت”، متعاليترين سطوح روانشناختى انسان در هدايت او به سوى “استقلال فردي” خواهد بود.
سرشت نيازها در حق تعيين سرنوشت
سرشت نيازها در حق تعيين سرنوشت با رويكرد روان شناختي، برجستگى نيازها با هدف رشد، تمايز و بقاست كه در فاز اجتماعى خود، سه هدف “اهليت”، “ارتباط” و “استقلال” را متلبور ميسازد. بنابراين “رشد”، “تمايز” و “بقا” كه در يك سطح كيفي، نتيجهى انگيزش تمايل و هدف در تئورى نيازهاى اوليه (نيازهاى عامل تداوم حيات در محيط طبيعي) به شمار ميآيند، با حركت عمودى به سوى اهليت، ارتباط و استقلال در تئورى نيازهاى ثانويه (نيازهاى پردازش شده از طريق نيروى عقلاني)، ظرفيتهاى بالقوهى فرد را براى ورود به گروه اجتماعى آمادهى فعليت ميسازند. بنياديترين نتيجهى نياز ثانوى (استقلال)، عامل تمايل به “حق تعيين سرنوشت” در يك انسان طبيعى است.
حق تعيين سرنوشت به مثابه يك مفهوم سياسى و حقوقي
“حق تعيين سرنوشت” به مثابه يك مفهوم بنيادين در منشور حقوق بشر آمده و به عنوان الگويى در جهت دستيابى نوع بشر به “آزادي” و “صلح” شناخته شده است. به همين خاطر، ادعاى حمايت از حقوق نوع انسان، ابتدا به ساكن با به رسميت شناختن “حق تعيين سرنوشت” آنها معنا پيدا ميكند.”حق تعيين سرنوشت”، بازتاب اهميت اجتماعات، گروهها، اقوام و ملتها در جامعهى جهانى و تاكيد بر تساوى آنها به دليل ماهيت انسان بودن آنهاست. آن، همچنين با تكيه بر لزوم صيانت از فرهنگ اجتماعات،گروهها ، اقوام و ملتها، آزادى آنها را براى انتخاب سياسي، اجتماعى و فرهنگي، تامين و نه تضمين ميكند. “حق تعيين سرنوشت”، همچنين تمايز نژادي، ملى و قومى گروههاى انسانى را به رسميت شناخته و از حكومت ميخواهد با به رسميت شناختن اين حق، اتباع خود را در موقعيت سياسي، اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى خود آزاد گذاشته و با هيچ مانعى مواجه نسازد.
“حق تعيين سرنوشت” بر اين نكته پاى ميفشارد كه هيچ انسانى حق ندارد به هر دليلي، قدرت خود را بر ديگرى به هر بهانهاى ديكته كند. آن همچنين، مبارزهى گروههاى نژادي، قومى يا ملى را در صورت مواجهه با هر نوع سلطه به رسميت شناخته و آزادى انتخاب “سرزمين”، “حاكميت” و”تابعيت” را از مصاديق “حق تعيين سرنوشت” ميداند. “حق تعيين سرنوشت”، همچنين كليهى اشكال كولونياليسم را به دليل ماهيت سلطهى سياسي، اقتصادى و فرهنگى گروه “فرادست” بر گروه “فرودست” كاملاً رد ميكند. بنابراين، مفهوم “حق تعيين سرنوشت” در رابطه با استعمار نيز به معناى “لزوم استعمارزدايي” است.
تقسيمات حق تعيين سرنوشت
“حق تعيين سرنوشت” به “حق تعيين سرنوشت خارجي” و “حق تعيين سرنوشت داخلي” تقسيمبندى ميشود:
حق تعیین سرنوشت خارجی:
“حق تعيين سرنوشت خارجي”، به هنگام بروز يك وضعيت كولونيالى طرح ميشود كه در آن، يك سرزمين يا يك گروه ملى به صورت مستقيم تحت تأثير تلاش براى تجزيه، توسعهطلبى يا تغيير هويت از سوى گروه سلطه قرار ميگيرد. در اين حالت، “حق تعيين سرنوشت خارجي”، با اذعان به حق استقلال گروه تحت سلطه، تمام ابزارهاى ممكن را براى مقابله با گروه سلطه جهت بازيابى استقلال و مقاومت در برابر تجزيه، توسعه طلبى و تلاش براى تغيير هويت، مشروع خواهد دانست.
حق تعیین سرنوشت داخلی:
“حق تعيين سرنوشت داخلي” نيز هنگامى ظهور خواهد كرد كه يك حكومت، با استفاده از ابزار قدرت، تلاش ميكند گروههاى تحت حاكميت خود را با الگويى خاص، تعريف و آنها را از ماهيت واقعى خود منتزع نمايد. مهمترين گروههاى هدف در اين حالت، نژاد، رنگ، گروه قومى يا گروه ملى ساكن در يك كشور هستند كه به لحاظ ويژگيهاى فوق، از طبقهى حاكمهى آن كشور متمايز ميشوند. در اين حالت نيز “حق تعيين سرنوشت داخلي”، فاكتورهايى چون تلاش براى “خودگرداني”، “ائتلاف” و “استقلال” را براى هر يك از گروههاى هدف در صورت تلاش نامشروع طبقهى حاكم، مشروع ميشمارد.”حق تعيين سرنوشت داخلي” در مواجهه با انواع تبعيض مانند تبعيض آموزشي، تبعيض مذهبي، تبعيض فرهنگى و تبعيض اقتصادي، ابتدا شروط رفع تبعيض را ارائه و در صورت عدم پذيرش آن توسط تبعيض كننده، تبعيض شونده را مجاز به انتخاب آزاد ميكند.”حق تعيين سرنوشت”، يك حق ذاتي، يك جريان پيوسته و فرصت هميشگى انسانها براى انتخاب نوع حكومت و نظام اجتماعى و تغيير هر يك از آنها در صورت لزوم است.
حق تعيين سرنوشت در حوزهى “مردم”
“حق تعيين سرنوشت” به طور عام، در مورد مردمى مفهوم پيدا ميكند كه به هر دليل، از وضعيت موجود خود راضى نبوده و براى دستيابى به وضعيت مطلوب، خواهان “حق تعيين سرنوشت” هستند. اما به صورت خاص، مردم ممكن است به مجموعه افرادى با تاريخ مشترك، نژاد مشترك، هويت قومى مشترك، هويت فرهنگى مشترك، هويت زبانى مشترك، هويت مذهبى مشترك، هويت ايدئولوژيك مشترك يا الگوى زندگى اقتصادى مشترك اطلاق شود. مهمترين عامل در اين ميان، كه شايد بتواند جامع كليهى عوامل فوق به صورت خاص در”حق تعيين سرنوشت” باشد، مفهوم “ملت” است كه با جمع تاريخ مشترك، زمين مشترك، زبان مشترك و آرمان مشترك در ميان مجموعهاى از انسانها، حوزهى مردمى را به صورتى تقريباً كامل متمايز ساخته و شرايط را براى اعمال “حق تعيين سرنوشت”، فراهم ميسازد. به همين خاطر گفته ميشود عموميترين حوزهى مردم به صورت خاص، مفهومى به نام ملت ميتواند باشد. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه مفاهيمى چون دولت، كشور و حاكميت، توان كمترى براى بررسى “حق تعيين سرنوشت” در برابر مفهوم ملت دارند.
حق تعيين سرنوشت در حوزهى “سرزميني”
در حوزهى سرزميني، “حق تعيين سرنوشت”، سرزمينى را به رسميت ميشناسد كه شاخصههاى آن، فراتر از مرزهاى سياسى بينالمللى تعريف شده باشند. استقلال حقوقى اين موضوع، تأثير قدرتهاى كولونيالى يا نامعادلات بينالمللى بر كيفيت توليد يا بازتوليد برخى كشورها در”فضا ـ زمان” خاصى است. به اين ترتيب ممكن است قدرت بتواند تعيين كنندهى كميت و كيفيت استقرار گروههايى از مردم در يك سرزمين خاص باشد اما آن سرزمين خاص، تعيين كنندهى طبيعى كميت و كيفيت استقرار ساكنان آن نباشد. استدلال ديگر، تأثير قدرت بر چگونگى محدودسازى يك سرزمين و تحت تأثير قرار دادن آرامش و امنيت آن به بهانهى حوزهى نفوذ و قدرت است.
اصول حق تعيين سرنوشت
بنابر آنچه گفته شد مهمترين اصول”حق تعيين سرنوشت” عبارت خواهند بود از:
ـ حق داشتن انتخاب براى چگونه زيستن (choice).
ـ توانايى قدرت تصميمگيرى براى طرح نيازها و تأمين آنها (control).
ـ توانايى ايجاد ارتباط به منظور مشاركت و استقرار امنيت با هدف بقا (Relatlonship).
ـ دارا بودن ارزش و احترام به عنوان يك شخصيت در جامعهى بينالمللي(Dignit and Respect).
ـ توانايى انتخاب در يك اجتماع با حفظ هويت خود(Community).
ـ كارايى فرد به عنوان يك شخصيت و امكان ايجاد ديالوگ در هر سطح(Fiscal conversation).
-داشتن توانايى براى ايجاد و پذيرش مسووليت در تصميمسازى و تصميمگيري(Roles and Responsibilty).
ـ توانايى انسان براى انتخاب در كليهى سطوح (Freedom).
ـ توانايى انسان براى اعمال نفوذ جهت دستيابى به آنچه انتخاب كرده است(Authority).
ـ ترتيب منابع انسانى و غيرانسانى به صورت رسمى و غيررسمى براى يارى رساندن به انسان جهت دستيابى به هدف(Support).
-ايجاد و پذيرش نقشهاى ارزشى در سازماندهى و اجراى اعمالى كه جهت دستيابى به هدف انجام ميگيرد و اهميتبخشى به رهبرى در اين مسير.(organization)
از آنجا كه”حق تعيين سرنوشت”، يك حق ذاتى و يك جريان طبيعى است، مهمترين فاكتورهاى لازم براى آن، وجود انسانهاى آزاد با توانايى انتخاب آزاد و مشاركت سياسى و اجتماعى آنهاست. احترام به ارزشهاى فرهنگى و كثرت ملي، فرهنگى و اقتصادي، پذيرش هويتهاى قومى و ملى انسانها و احترام به سرزمين، ارتباطات و منابع به عنوان ابعادى از ويژگيهاى سياسي، اجتماعي، اقتصادى و فرهنگى نيز از ديگر فاكتورهاي”حق تعيين سرنوشت” خواهند بود. “حق تعيين سرنوشت ملت كُرد” در قالب “کرد ملت باوری”، هدايت به عرصهى آزادى ارادهى آحاد ملت كُرد است.