فراموش شده ها
فراموش شده ها را همه ي دنيا فراموش خواهند کرد. به اين باور برسيم که “ما” هستيم و براي سرنوشت خود فکر مي کنيم تا کسي براي فراموشي ما فکری نکند. حق تعیین سرنوشت ملت ما، تنها در اختیار خود ما...
فراموش شده ها را همه ي دنيا فراموش خواهند کرد. به اين باور برسيم که “ما” هستيم و براي سرنوشت خود فکر مي کنيم تا کسي براي فراموشي ما فکری نکند. حق تعیین سرنوشت ملت ما، تنها در اختیار خود ما...
ماهی ها چقدر اشتباه می کنند! قلّاب، علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ می دهند؟…آزمون زندگی ما، پر از قلّاب هایی است که هنگامی اسیر طعمه اش می شویم تازه می فهمیم ماهی ها بی تقصیرند! حسادت، کینه، خشم، انتقام، ترس، شهوت، خیانت…من اسیر کدامین طعمه خواهم شد؟ سرزمین من! دانشی عطا فرما تا...
تشخيص مراتب عشق و تاثير آن، رمزينه ي فهم پذيري انسان است. مراحل عشق ورزي از “عينيت”(Objectivity) تا “عشقيت”(loveility) – رفتار تا پندار- به اين اشكال نمود پيدا مي كنند: ۱.محتاطانه ۲.مكارانه ۳.پيوست ۴ .شكل گيري(به صورت توده وار) ۵.تثبيت دايمي قالب (قالب دايره اي، مرحله...
امروز به پايان مي رسد از فردا برايم چيزي نگو من نمي گويم فردا رزو ديگري است فقط مي گويم تو روز ديگري هستي تو فردايي همان که بايد به خاطرش زنده بمانم
تقديم به تمام مادران جهان به خلسه ای آرام فرورفته، گویی سرانجام احساس می کند وجودش اکنون مهياي سفر شده است *** وجودش انباشته از دردهای دیگران بود ، اضطرابی آگاهانه بر همه آنچه درماندگی اش می خوانند و رنج می نامند . مردن و مرگ و درباره اش شنیدن را خوش نداشت، بارها بر...
بهتر نیست در ایامی که پرچم فراموشخانه های “علیه تروریسم” را به دستمان می دهند تا به جای “دفاع مشروع” ، بر سر این و آن بکوبیم، خود ابتدا “تروریسم شخصیت” را کنار بگذاریم. به گمان من”تروریسم شخصیت”، سیاه ترین نوع تروریسم است و تنها کسانی اقدام به جعل...
قدرت آن قدر پلید است که هرکسی را_هرکسی را_ ممکن است ببلعد اما چون سرشت آن از طمع است به مانند ط و م و ع توخالی است.
به جای آنکه دوست داشته باشیم، اسیر می کنیم. ما خودم اسیر هزار ویک زنجیر دیگر هستم، چرا می خواهیم یکدیگر را (با هر نامی) اسیر کنیم ؟؟؟! و…کمترین انتظار من این است: به جای آنکه دوستم داشته باشی باورم کن. آنانکه باورت می کنند یک گام از آنان که دوست ات دارند پیش...
…عمری مسخرگی کردم تا مردم را با حقیقت آشتی دهم اما آنها فقط خندیدند(چاپلین) …و در این نیسستستان ناهست و نبودباش، من و از جمع انگشتان دست، ” اندکی ما” رسیدیم و پوسیدیم بلکه از همهمه های بی همه ی این همه نیار، فریادی، اما….سکوت ماند(در قبرستان انسانی) و شباویز خواند(بر...
چه پرطمطراق می نوازید دهل، چه رسوا می بارانید نور، چه شرم آور می پاشید رنگ، شکوه مرگ سالگی تان را، شکوه مرگ و زندان و شکنجه، عذاب و اسارت و اعتیاد، فقر و فحشا و ستمگری، نورباران، بر دل ریش این ملت، فخر می فروشید؟، …، اکنون ملتی در دل این اقیانوس بیکران جهان،...