شعار محدود
شعار محدود، مقاومت نامحدود؛ نه مبارزه با مسوولیت محدود….
اگرچه ویرانی و خون اگرچه جنگ و جنون اگرچه هزاران هزار دور همچنان اما آمیزه ی عشق و شور…. می گویند نومیدی، درست در نقطه ی اوج، به امید پهلو می زند و در انتهای یک زمستان سخت، بهار، شکوفه می دهد. شعله ی رقصان امید باشید سال نو...
لازم نیست به کسی اسلحه بدهی، نیازی به این کار نیست. به مبارزان بیاموز چگونه فکر کنند، آنها خود، بهترین راه را انتخاب خواهند کرد….
برای اداره کردن خودت، از “عقلت” استفاده کن و برای اداره کردن مردم از “قلبت”….
اگر هدف، تنها “دمکراسی” باشد به کدام جامعه می رسد؟ “سقراط کش” و “هیتلر پرور” اما اگر هدف، “آزادی” باشد و دمکراسی، راهی برای رسیدن، آن گاه می توان امیدوار...
دولت-ملت ها با “آهن” و “اندیشه” و “خون” و “قانون” ساخته شده اند؛ نمی توان تنها با “خون”، در جغرافیا، جایی برای ملتی ساخت…
تو در اندیشهی “در راه بودن” هستی، من پروای “رسیدن به مقصود” دارم….
به جای “باز کردن درها”، به “رنگ کردن دیوارها” دل خوش کرده ایم. امان از روزی که در این “مزار آباد”، وای جغدی هم به گوش نرسد….