استعمارزدایی، خلق واقعی انسانهای جدید است. اما این آفرینش در هیچ چیز از مشروعیت خود مدیون هیچ نیروی ماوراء طبیعی نیست. “چیزی” که مستعمره شده است طی همان فرآیندی که خود را آزاد می کند به انسان تبدیل می شود” (Fanon 1963: 36-37).
رویکرد فرانتز فانون به خشونت و تأثیرات آن بر فرد به طور منحصر به فردی توسط تجربه زیسته او هدایت می شود. فانون به عنوان یک تابع استعماری در آنتیل به دنیا آمد و بزرگ شد. سپس در فرانسه به تحصیل در رشته پزشکی و روانپزشکی پرداخت. فانون بعداً یک روانپزشک شاغل در الجزایر شد جایی که در نهایت به انقلاب علیه فرانسوی ها پیوست. فانون هم پتانسیل ها و هم جنبه های منفی خشونت را ترسیم می کند. معروفترین و بحثبرانگیزترین اظهارات او، اظهارات حول و حوش تأثیر تهاجمی و خودشکوفایی است که خشونت میتواند بر یک موضوع استعماری داشته باشد. با این حال، اینها اغلب از متن خارج می شوند زیرا فانون مطمئناً طرفدار خشونت بی دلیل نیست. در این مقاله، رویکرد فانونی به تأثیرات خشونت بر یک فرد، اعم از منفی و مثبت، تشریح خواهد شد.
پتانسیل خشونت از بستر استعماری ناشی می شود که عمل خشونت آمیز به دنبال ریشه کن کردن آن است. فانون با استفاده از الجزایر به عنوان نمونه، خاطرنشان می کند که استعمار، ملاقات دو نیرو است که به دلیل ماهیت خود در مقابل یکدیگر قرار دارند… اولین برخورد آنها با خشونت همراه بود و وجود آنها در کنار هم – یعنی استثمار بومی با استفاده از آرایه بزرگی از سرنیزه ها و توپ ها- انجام شد.(1963: 36).
به عبارت دیگر، حکومت استعماری از طریق خشونت و سرکوب حفظ می شود. فانون قویاً تأکید می کند که حکومت استعماری “آورنده خشونت به خانه و ذهن بومیان است” (1963: 38). فانون حتی ادعا می کند که خشونت “وضعیت طبیعی” حکومت استعماری است (1963: 61). این خشونت ناشی از دیدگاه های نژادپرستانه ای است که استعمارگر در مورد افراد استعمار شده دارد. استعمارگر اغلب ایده های عقب ماندگی و فقدان همدلی و عقلانیت را بر موضوع استعمار شده می نویسد. بنابراین، سوژه استعماری توسط استعمار به حدی “غیرانسانی” می شود که او را به حیوان تبدیل می کند» (Fanon, 1963: 42). سپس برای استعمارگر طبیعی می شود که خشونت را در زمینه استعماری به کار گیرد زیرا سوژه استعماری غیرانسانی به هیچ چیز دیگری پاسخ نخواهد داد.
برای سوژه استعماری، رهایی خود از استعمار از طریق خشونت میتواند تجربهای دلخراش باشد. در “سیاه پوست، ماسک های سفید”، فانون ایده “کاتارسیس جمعی” را معرفی می کند. کاتارسیس جمعی به این صورت توصیف می شود که: “در هر جامعه ای، در هر جمعی، یک کانال وجود دارد – باید وجود داشته باشد –؛ یک خروجی که از طریق آن نیروهای انباشته شده در اشکال تهاجم می توانند آزاد شوند” (1952: 145). کاتارسیس از یونان باستان به عنوان «پاکسازی” قابل ترجمه است (فرهنگ نظریه انتقادی آکسفورد، 2010: 78-79). ارسطو از این اصطلاح برای توصیف موقعیتی استفاده کرد که در آن احساس ترحم و ترس وجود دارد که بعدا با یک رویداد میانجی از بین می رود (ارسطو، 1996: فصل 6). از نظر فانون، این اصطلاح از تجربه سوژه استعمار شده در رهایی خشونت آمیز خود از حکومت استعماری جدایی ناپذیر است (1963: 42). خشونت یک رویداد میانجی است که می تواند احساس نفرت از خود را که پس از تکرار مداوم از قدرت استعماری درونی شده است از بین ببرد. سوژه استعماری همچنین می تواند عزت نفس و کنترل زندگی سیاسی خود را بازگرداند. بر این اساس، برای الجزایریها، خشونت تا آنجا که به آنها اجازه میدهد تا حس خود را که توسط استعمار ویران شده بود بازگردانند تهاجمی است.
این خشونت غم انگیز همچنین به فرد اجازه می دهد تا انسانیت خود را بازیابد. فانون به شیوایی این تاثیر را شرح می دهد:
“بنابراین بومی متوجه می شود که زندگی، نفس و قلب تپنده اش مانند زندگی ساکنان است. او متوجه می شود که پوست شهرک نشین، ارزشی بیشتر از پوست یک بومی ندارد. و باید گفت که این اکتشاف به شکلی بسیار ضروری دنیا را تکان می دهد… زیرا اگر در واقع ارزش جان من به اندازه زندگی ساکنین باشد نگاه او دیگر نه چروکیده ام می کند و نه یخ می کند و صدایش دیگر نمی چرخد” (1963: 45).
اعمال خشونت فیزیکی که توسط انقلابیون انجام می شود انسانیتی را که آنها با استعمارگران خود به اشتراک می گذارند را به آنها یادآوری می کند. سارتر در مقدمهای بر “بدبخت زمین”، فرآیند انقلاب استعماری را بهعنوان “انسان در حال بازسازی خود” توصیف کرد (1963: 19). همچنین حسی از “آزادی” فیزیکی، ذهنی و متافیزیکی را فراهم میکند (Fanon, 1963: 86). فانون پیشنهاد می کند که «خشونت، بومی را از عقده حقارت و ناامیدی و بی عملی اش رها می کند، او را بی باک می کند و عزت نفس او را باز می گرداند” (1963: 94). بنابراین خشونت انقلابی نه تنها تضعیف کننده است بلکه به رعایای استعمارگر نیز اجازه می دهد تا خود را بازآفرینی کنند یا شیوه ای را که قبل از استعمار بوده اند احیا کنند. این به فرد مستعمره اجازه می دهد تا زندگی آزاد و تعیین کننده خود را از سر بگیرد.
خشونت همچنین توانایی اصلاح مشکلات سلامت روان را دارد. سارتر در مقدمه کتاب بدبخت زمین، تحلیل فانون از خشونت را به طور مفید خلاصه میکند و آن را در گفتمان روان پزشکی قرار میدهد و بیان میکند که “بومی خود را از روان رنجوری استعماری با بیرون راندن مهاجران از طریق زور اسلحه درمان میکند” (1963: 21). برای توضیح این موضوع، فانون از نمونه هایی از عملکرد روانپزشکی خود استفاده می کند. فانون خاطرنشان می کند که زمینه استعماری و “نفی سیستمیک” سوژه مستعمره شده در یک دوره زمانی پایدار، آنها را وادار می کند که هویت خود را با پرسش از خود زیر سوال ببرند: “در واقعیت، من کە هستم؟” (1963: 252). فانون بعداً پیشنهاد می کند که الجزایر به عنوان یک پیامد حکومت و ایدئولوژی استعماری “محل مناسبی برای رشد اختلالات روانی” است (1963: 251). فانون دسته ای از بیماری های روانپزشکی به نام “اختلالات روان تنی” را پیشنهاد می کند که از بافت استعماری سرچشمه می گیرد (1963: 289). علائم این اختلالات شامل زخم، درد قاعدگی، سفید شدن مو و غیره است (Fanon, 1963: 291-292). این اختلالات نشان میدهد که “لازم نیست که حتما با گلوله مجروح شویم تا در بدن و ذهن، از واقعیت جنگ رنج ببریم” (Fanon, 1963: 290). از نظر فانون، خشونت انقلابی یک اثر درمانی دارد زیرا او بیماران را از برخی از این علائم به دنبال خشونت انقلابی رها میکند. به این ترتیب، فانون خشونت را به عنوان یک “نیروی پاککننده” میبیند (1963: 94). بر این اساس، فانون پیشنهاد میکند که خشونت میتواند برای برخی از بیماریهای روانی افراد استعمارگر درمان کنندە باشد. این اختلالات نشان میدهد که “لازم نیست که با گلوله مجروح شویم تا در بدن و ذهن از واقعیت جنگ رنج ببریم” (Fanon, 1963: 290).
فانون علیرغم اینکه خشونت را بالقوه میبیند فکر نمیکند که خشونت باید به سادگی یا به عنوان هدفی برای خود مورد استفاده قرار گیرد. فانون همچنین اثرات خطرناک و منفی خشونت را مستند می کند. اولین و آشکارترین جنبه منفی خشونت، آسیب فیزیکی است که به مردم وارد می کند. در تمام آثار فانون، هزینه فیزیکی و انسانی خشونت به چشم می خورد. او با ابراز ناامیدی اشاره میکند که “وقتی بومی شکنجه میشود، وقتی همسرش کشته میشود یا مورد تجاوز جنسی قرار میگیرد به کسی شکایت نمیکند”(Fanon, 1963: 92). از آنجایی که فانون خشونت را به عنوان “واحد پولی استعمار” می بیند این خشونت به ویژگی همه جانبه زندگی روزمره برای سوژه استعمارگر تبدیل می شود (Fanon, 1963: 61). وحشت واقعی خشونت روزانه همیشه برای فانون به عنوان یک روانپزشک در بزرگترین بیمارستان روانی در الجزایر وجود داشت. خشونت فیزیکی که استعمار را فرا گرفته است با خشونت ساختاری نظام استعماری که “نفی سیستماتیک” انسانیت سوژه استعمارگر را می بیند تشدید می شود (Fanon, 1963: 250). فانون نمونههای متعددی را از تمرین آسیبهای جسمی و روانیاش که ناشی از زمینههای استعماری بود، به یاد میآورد.
یک بیمار مبتلا به ناتوانی جنسی به فانون مراجعه کرد (Fanon, 1963: 254). بیمار، که یک راننده تاکسی بود به فانون گفت که چگونه همسرش به مدت دو روز مورد ضرب و شتم قرار گرفته و پس از اینکه نیروهای فرانسوی تاکسی متروکه او را با محموله های FLN داخل آن پیدا کردند مورد تجاوز قرار گرفت (Fanon, 1963: 254-256). با شنیدن این موضوع، بیمار که دور از خانواده خود در حال مبارزه بود دچار سردردهای مداوم و بی خوابی شد که فانون آن را به اعمالی که فرانسوی ها علیه همسر بیمار مرتکب شدند نسبت داد (Fanon, 1963: 258). بیمار دیگر، “دی جی” با توهم و بی خوابی به فانون مراجعه کرد (1963: 261). او تنها مرد خانواده بود (Fanon, 1963: 263). پس از پیوستن او به ALN (سازمان آزادیبخش وابسته به FLN)، به او خبر داده شد که مادر و خواهرانش توسط سربازان فرانسوی کشته شده اند (Fanon, 1963: 263). فانون خاطرنشان می کند در حالی که دی.جی در حالت “جنون موقت” بود به خانه یک “مامور” فرانسوی ها رفت و همسر مامور را به قتل رساند (1963: 263). مدت کوتاهی پس از این، او به فانون مراجعە کرد اما او نمی توانست درمانی را پیشنهاد کند. فانون پیشنهاد می کند که “زمان به تنهایی” می تواند چنین اختلال روانی را درمان کند (1962: 264). بر این اساس، آسیب جسمی خشونت، بدون شک یک اثر منفی است، و همچنین مسائل بهداشت روانی ناشی از آن.
تأثیرات جسمی و روحی خشونت، بر فرانسویها و خانوادههایشان نیز تأثیر گذاشت. فانون داستان بیماری که بازرس پلیس فرانسوی بە نام ر. بود را بازگو می کند که پس از بستن و ضرب و شتم همسر و فرزندان خردسالش در خانه، خود را معرفی کرد (Fanon, 1963: 267-268). در مشاورە، آشکار شد که ر. به شدت در بازجویی و شکنجه انقلابیون الجزایر نقش داشته است (Fanon, 1963: 268). ر. یک سیگاری شدید و قادر به مقابله با حجم زیاد صدا نبود (Fanon, 1963: 267). فانون می خواست برای ر. گواهی پزشکی بنویسد که او را از کار معاف کند (Fanon, 1963: 268-269). با این حال، بازرس پلیس از پذیرش این امر خودداری کرد زیرا نمیخواست از نظر همکارانش ضعیف دیده شود (Fanon, 1963: 268-269). فانون همچنین در مورد شکنجه که “نیاز اساسی دنیای استعماری” بود، نوشت (1964: 68). در نتیجه خشونتی که پلیس موظف است بر الجزایری ها اعمال کند، فانون خاطرنشان کرد که از آغاز سال 1956، “موارد جنون در میان مأموران پلیس تشدید شد” (1964: 68). او به طور گسترده علائم و آثار این جنون را فهرست میکند که شامل “تهدید به کشتن همسران، وارد کردن آسیب شدید به فرزندان… خودکشی… [و] درگیری با همکاران” میشود (Fanon, 1964: 68). بنابراین اثرات فیزیکی خشونت هم برای الجزایری ها و هم برای استعمارگران فرانسوی مشترک است. خشونت در عذاب روحی و جسمی که بر دو طرف وارد می کند تبعیض نمی گذارد. او به طور گسترده علائم و آثار این جنون را فهرست میکند که شامل «تهدید به کشتن همسران، وارد کردن آسیب شدید به فرزندان… خودکشی… [و] درگیری با همکاران» میشود (Fanon, 1964: 68). بنابراین اثرات فیزیکی خشونت هم برای الجزایری ها و هم برای استعمارگران فرانسوی مشترک است. خشونت در عذاب روحی و جسمی که بر دو طرف وارد می کند تبعیض نمی گذارد.
با توجه به عواقب بزرگ جسمی و روحی خشونت، آشکار می شود که خشونت نمی تواند به سادگی یک هدف باشد. خشونت برای فانون باید هدف مشخصی داشته باشد. او هشدار می دهد:
مبارزی که با حداقل سلاح با ماشین جنگی استعماری روبرو می شود متوجه می شود در حالی که در حال شکستن ظلم استعماری است در حال ساختن سیستم دیگری از استثمار است. این کشف، ناخوشایند، تلخ و بیمارگونه است: با این حال همه چیز قبلاً بسیار ساده به نظر می رسید (Fanon 1963: 145).
بدون چشم انداز و برنامه روشن برای زمان وقوع استعمار زدایی، الجزایری ها محکوم به بازتولید روابط قدرت ستم و خشونت خواهند بود، با تنها یک تفاوت؛ تغییر طرفین این رابطه قدرت.
فانون بر اهمیت حصول اطمینان از اینکه همه انقلابیون در فرآیند سیاسی تدوین یک واقعیت جدید – و نه فقط نخبگان سیاسی – درگیر هستند تاکید می کند که این امر از جداسازی و بیگانگی در درون گروه جلوگیری می کند (1963: 81). فانون همچنین هشدار می دهد که “انقلابیون نباید آینده خود را در دستان یک خدای زنده قرار دهند” (1963: 94). بنابراین فانون تاکید می کند که خشونت صرف برای ساختن یک واقعیت مثبت جدید کافی نیست. مشارکت همه مردم در ایجاد واقعیت سیاسی جدید برای اطمینان از ایجاد پایههای قوی برای یک دولت منسجم و پایدار بسیار مهم است. به این ترتیب، فانون شرایطی را برای استفاده از خشونت قرار می دهد تا اطمینان حاصل کند که به درستی می تواند به اهداف خود دست یابد و بیهوده نشود.
ایجاد هویت فرهنگی جدید پس از غصب یک قدرت استعماری نیز بسیار دشوار است. فانون خاطرنشان می کند که پس از یک دوره طولانی استعمار، “تضعیف واقعی ذخایر فرهنگ ملی رخ می دهد” (1963: 238). پس از سالها زندگی تحت یک حکومت استعماری که به دنبال نفی هویت سوژه استعماری است بازپس گیری هویت خود برای سوژه های تازه آزاد شده نیز دشوار می شود. یک فرد مستعمره باید رفتار خود را تحت حاکمیت استعماری تغییر دهد تا اطمینان حاصل کند که می تواند بدون سرکوب بیش از حد از سوی استعمارگران در صلح زندگی کند. برای سوژه استعماری، دست کشیدن از این راه های خاص که برای بقای آنها حیاتی شده است دشوار است. فانون به طور خلاصه پیامدهای شکست در ساختن یک هویت مثبت جدید را با این جمله خلاصه می کند که “آسیب های جدی روانی- عاطفی وجود خواهد داشت و در نتیجه افراد بدون لنگر، بدون افق، بی رنگ، بی دولت، و بی ریشه خواهند بود” (1963: 218). ). بنابراین، پس از هر خشونت گسترده انقلابی، آسیب روانی وارد خواهد شد زیرا سوژههای استعماری تلاش میکنند هویتی مثبت را برای خود بازسازی کنند. اگر برای مدت طولانی در حالت ترس زندگی کرده اید شکل گیری یک هویت جدید مثبت می تواند فرآیند دشواری باشد.
فرانتز فانون گزارش مفیدی از اثرات مثبت و منفی خشونت استعماری بر افراد ارائه می دهد. خشونت، پتانسیل آزادیبخش و پاککننده بودن را دارد به این معنا که به یک سوژه استعماری اجازه میدهد پس از مدتها استعمار پایدار، خود را آزاد کند و هویت جدید مثبتی را بازسازی کند. برعکس، خشونت نیز اثرات منفی دارد. بدیهی ترین آسیب جسمی و روحی این است که خشونت به افراد و خانواده هایشان وارد می کند. خشونت همچنین زمانی مشکل ساز می شود که به هدفی برای خود تبدیل شود که جنبە سیاسی نداشته باشد. در نهایت، خشونت منجر به سردرگمی برای افرادی خواهد شد که آزادی بازپس گیری هویتی را دارند که آرزوی آن را داشته اند اما برای مدت طولانی قادر به تشخیص آن نبوده اند. بنابراین خشونت فانون تأثیرات متفاوتی بر موضوع استعمار دارد.
جاش پالاس دستیار پژوهشی در زمینه سیاست و مطالعات بین المللی در دانشکده حقوق، علوم انسانی و هنر، دانشگاه Wollongong NSW 2522 استرالیا است.
یادداشت
“کاتارسیس”، در فرهنگ لغت نظریه انتقادی آکسفورد، 2010، بوکانان I. (ویرایش)، چاپ اول، انتشارات دانشگاه آکسفورد، آکسفورد، انگلستان، ص. 78-79
ارسطو، 1996 ، شعر ، هیث ام . F. 1959, A Diing Colonialism , Chevalier, H. (ترجمه), Grove Press, New York, USA Fanon, F. 1963, The Wretched of the Earth , Farrington, C. (ترجمه), Grove Press, New York , USA Fanon, F. 1964, Toward the African Revolution , Chevalier, H., Grove Press, New York, USA
تصویر: Kerby Rosanes
*این مقالە، ترجمەای است از:
Fanon on Violence and Person, Josh Pallas, criticallegalthinking, 2016