ایران، هویت فروپاشیده، انسجام در حال فروپاشی
دو عامل مهمی که احساس هویت را شکل داده و در یک گستره ی کلان تر، هویت ملی و احساس برخورداری و آگاهی از آن را به وجود می آورند عبارتند از:
-عوامل عینی یا مادی
-عوامل معنوی یا ذهنی
شرایط عینی یا عوال مادی به چه چیزهایی بستگی دارد؟
-جمعیت
-اقتصاد
-فشار
-تهدید خارجی
-منابع یا ثروت ملی
شرایط و عوامل ذهنی نیز به این متغیرها وابسته است:
-اراده ی ملی
-برخورداری از بنیادهای فرهنگی مشترک
-برخورداری از بنیادهای تاریخی مشترک
-احساس نزدیکی و همبستگی
جامعه ای که دارای پیش شرط های کافی عینی و ذهنی باشد احساس هویت و آگاهی ملی نیز در آن شکل گرفته و احساس عاطفی و همبستگی به سرزمین نیز در آن شکل خواهد گرفت.
به عبارت دیگر می توان گفت مجموعه عوامل عینی و ذهنی در کنار یکدیگر “هسته ی سخت” هویت را در مورد هر سرزمینی تشکیل می دهند.
****
با این مقدمه ی کوتاه، وارد این بحث می شوم که چرا هسته ی سخت هویت در ایران فروپاشیده و انسجام آن نیز در حال فروپاشی است.
شرایط ذهنی: آنچه از شرایط ذهنی به عنوان یکی از ارکان تشکیل هسته ی سخت هویت می توان بدان اشاره نمود نگاه کهن گرایی- ازلی انگاری به مساله ی هویت در ایران است، نگاهی که با بنیاد کردن اسطوره و حماسه و در کنار آن، تاریخ سازی سونگرانه و سلیقه ای، به دنبال درونی سازی ایده ی “تا بوده بود و تا ابد خواهد بود” است. این همان دیدگاهی است که هویت ملی را امری بسیار کهن و ثابت می انگارد.
چالش جدی که دیدگاه کهن گرا-ازلی انگار با آن روبروست ثابت و ایستا بودن آن است به گونه ای که هیچگونه بازسازی و نوسازی را برنمی تابد و فاقد هرگونه پتانسیل برای روزآمد کردن خود است. و به همین دلیل است که هنگام رویارویی با دیدگاه های ابطال کننده یا منتقد تاریخ برساخته ی خود، فاقد هرگونه توانایی برای استفاده از استدلال، دانش و منطق می شود..
حتی مورد جغرافیا هم که بیشتر آن را باید در مجموعه عوامل عینی مورد بررسی قرار داد همین دیدگاه کهن انگاری وجود دارد جایی که در آن، مرزها تقدیس شده و با آمیختن مرزهای ساختگی به افسانه و اسطوره، به دور سرزمین “هاله ی تقدس” کشیده می شود.
در فاکتور مربوط به بنیاد فرهنگی مشترک نیز آنچه به عنوان سخت کردن هویت مورد استفاده قرار می گیرد بهره جستن از قانون برای همسان سازی است. تعریف “زبان ملی” و “مذهب رسمی” در قوانین اساسی، نمونه ای از تلاش ها برای تثبیت عوامل ذهنی است.
در کنار آن، ماهیت تعریف “شاه” و “ولی” در سلسله های متوالی ایرانی و جانشین قرار دادن آنها به عنوان نماینده ی خدا بر روی زمین، فره ایزدی و ولی مطلقه ی فقیه، تلاش هایی برای ایجاد و تثبیت محور سخت این هویت در بخش مربوط به عوامل ذهنی بوده است.
نکته ی مهمی که باید بدان اشاره نمود و چالشی که اکنون هویت ایرانی با آن مواجه است جهان اطلاعات کنونی است که با دسترسی پژوهشگران به منابع و مآخذ علمی، بنیادهای تاریخ ساختگی را شناخته و آن را با اشکالات جدی مورد پرسش قرار داده است، اشکالاتی که هویت ساختگی، به همان دلیل ازلی انگاری، ناتوان از پاسخگویی به آن است.
شرایط عینی: در بررسی شرایط عینی، موضوع البته روشن تر است. هویت ایرانی به ویژه در دوران کنونی به دلیل ماهیت ایدئولوژیک خود، ناتوان از اعطای آزادی سیاسی و مشارکت دادن در سرنوشت کشور و تصمیم گیری برای آن است، فاقد توانایی برای ایجاد برابری اقتصادی و توزیع برابر منابع و ثروت است، نمی تواند دسترسی برابر به فرصت های کار و بهره وری از از امکانات مربوط بر اساس شایستگی فردی را ایجاد کند، ناتوان از ایجاد برابری جنسیتی و حقوق برابر برای زن و مرد است، قایل به تبعیض مذهبی است و فاقد ظرفیت برای دسترسی برابر اقلیت های دینی و قومی به فرصت ها و سرمایه های ملی است و اصطلاح قومیت را به منظور کوچک انگاری ملیت های ساکن در جغرافیای خود ساخته است تا آنها را در هسته ی سخت خود قالب ریزی و محصور کند.
هویت ایرانی در رویارویی با این چالش ها چه می کند؟
هر هویتی که محور سخت خود را با چالش روبرو می بیند، توانایی تطبیق سازی ندارد یا اصولا تمایلی برای تطبیق سازی ندارد، و احساس می کند این هسته ی سخت در حال فروپاشی است حول محور هسته ی خود یک کمربند امنیتی به وجود می آورد با این امید که بتواند از فروپاشی آن جلوگیری کند و این نسخه ی تکراری اما محکوم به شکست همه ی هویت های ساختگی در درازای تاریخ بوده است.
نتیجه: اگر به کوردها اکراد گفته می شود، اگر عرب ها را ملخ خور می نامند، اگر برای ترک ها جوک ساخته می شود، اگر لرها به طنز کشیده می شوند، اگر بلوچ ها به عنوان تروریست و قاچاقچی معرفی می شوند، اگر کردها را تا حد دستفروشان مترو کوچک می کنند، اگر تبعیض های سیستماتیک، همه ی شوون زندگی را دربرمی گیرند، اگر امر ولی فقیه فصل الخطاب خوانده می شود، اگر ایران، نماد تروریسم دولتی می شود، اگر اقتدار امنیتی به رخ کشیده می شود، اگر به اینجا و آنجا موشک پرانی می شود، اگر تاریخ تحریف می شود، اگر به دور جغرافیا هاله ی تقدس کشیده ی شود، و اگر با استقلال کردستان در آن سوی مرزها علنا مخالفت می شود همه ی اینها قطره ای از هزاران شواهد برای شکافته شدن هسته ی سخت هویت ایرانی و از بین رفتن تدریجی همه ی عوامل عینی و ذهنی به عنوان شاکله ی هویت ملی و کشیدن کمربند امنیتی برای جلوگیری از این فروپاشی است.
طرفه آنکه برخی روشنفکران ایرانی، تهدید را به خوبی دریافته اند و نیز می دانند کمربند امنیتی هرگز نتوانسته است مانع از فروپاشی هویت ها و شکستن انسجام ها شود. یکی از نویسندگان ایرانی در نوشتار خود، به خوبی انگشت روی مساله گذاشته است که:
“داشتن استان، هواپیما، و اتوبانی به نام کردستان، دیگر نباید محل دلخوشی برای پیوستگی کردها به ایران باشد”….
منابع:
اﺗﺤﺎد ﻣﻠﻲ، هویت ملی و ضرورت بازسازی آن در ایران، احمدی، حمید
اتحاد ملی، راهبردها و سیاست ها، مجموعه مقالات
علل و تبعات ظهور دولت کردی، ملکی، صادق، دیپلماسی ایرانی