بازی بزرگ چین در خاورمیانه – بخش سوم
نقش در حال تحول چین در خاورمیانه
نویسندگان کامیل لونز، جاناتان فولتون، دگانگ سان، ناصر التمیمی/ ترجمه: بهزاد خوشحالی
چرا رویکرد چین به خاورمیانه تغییر می کند؟
نظم بین المللی تک قطبی که پس از پایان جنگ سرد ظهور کرد اساساً به رویکرد چین به خاورمیانه شکل داد. ایالات متحده از زمان عملیات طوفان صحرا در سال ١٩٩٠ قدرت اصلی نظامی در خاورمیانه بوده است. ایالات متحده ، یک معماری امنیتی منطقه ای را ایجاد کرده است که وضعیت موجود را به نفع خود حفظ و سایر قدرت های خارجی را مجبور می کند یا در این چارچوب کار کنند یا آن که با هزینه های بسیار گزاف، فکری به حال خود بکنند. چتر امنیتی ایالات متحده اما به چین کمک کرد تا خود را به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه مطرح کند. پکن حضور خود را با درگیر شدن در اقتصاد منطقه، برقراری روابط با همه کشورها در خاورمیانه، پرهیز از بی ثبات سازی، و جلوگیری از سیاست هایی که منافع آمریکا را در منطقه به چالش بکشد تامین و در ادامه تثبیت کرد.
این رویکرد درک گسترده ای از چین به عنوان یک فرصت طلب ایجاد کرده است و از چتر امنیتی ایالات متحده برای تمرکز بر پروژه های اقتصادی خود و در عین حال در مورد کالاهای عمومی استفاده می کند. از آنجا که معماری BRI شکل می گیرد ، این ادراک برای حفظ آن به طور فزاینده ای دشوار می شود. پروژه های زیر ساختی چین برنامه های توسعه داخلی را در سراسر منطقه تکمیل می کنند در حالی که سرمایه گذاری های اساسی، تجارت و کمک های آن در حالی صورت می گیرد که غرب از حضور طولانی مدت در خاور میانه خسته است. به جای “سوارکاری آزاد”، چین کالاهای عمومی را ارائه می دهد که می تواند به توسعه و ثبات در خاورمیانه کمک کند.
با این حال، مهمتر از این موضوع، درک کشورهای خاورمیانه از عقب نشینی ایالات متحده از منطقه است. بسیاری از رهبران خاورمیانه احساس می کردند كه انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریكا نشانه بازگشت و حضور قدرتمند آمریكا در خاورمیانه است و حمایت از اسراییل و کشورهای خلیج، بیشتر خواهد شد و در رقابت منطقه ای با ایران، وزنه به طرف این کشورها سنگینی خواهد کرد. اما سیاست منطقه ای دولت ترامپ – یا فقدان آن – انتظارات را به هم زده است. در بیرون کشیدن از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، آمریکا اعمال فشار بر ایران را مجددا آغاز کرد اما عدم وجود یک سیاست مشخص برای جایگزینی آن، تهران را تشویق کرد با ایجاد اختلال رفت و آمد و استفاده از سیاست زور و تهدید، در منطقه تنگه هرمز قدرت نمایی کند. در ادامه سرنگونی بهپاد آمریکایی توسط ایران، تهدیدهای بدون اقدام عملی ترامپ و برخی تنش های دیگر این موضوع را به اذهان متبار کرد که ایالت متحده از توجه خود به این منطقه از خاورمیانه به میزان قابل توجهی کاسته است.
در این سوی خلیج فارس و در کناره های مدیترانه، اعلام ترامپ مبنی بر عقب نشینی از سوریه، علیرغم حضور گسترده قوای نظامی آمریکا در خاورمیانه، نشانگر کاهش حضور واشنگتن است. ترامپ با تکرار این اتهامات مبنی بر اینکه دوران حمایت باراک اوباما از چین گذشته است گفت: “چین ٩١٪ و ژاپن ٦٢٪ نفت خود را از خاورمیانه تامین می کنند بنابراین چرا ما از خطوط حمل و نقل سایر کشورها برای جبران خسارت محافظت کنیم. همه این کشورها باید از کشتی های خود محافظت کنند و درگیر این ماموریت خطرناک شوند.”
در این زمینه، حرکت چین به سمت نقش بیشتر در امنیت و تجارت خلیج فارس می تواند پیامدهای مهمی داشته باشد. اعلام این کشور در آگوست ٢٠١٩ مبنی بر اینکه ممکن است در یک ائتلاف امنیتی دریایی خلیج فارس تحت حمایت ایالات متحده شرکت کند ، می تواند به خوبی نشانگر آغاز یک سطح عمیق تر تعامل نظامی با خاورمیانه باشد. حاکمیت چین بر خاورمیانه گویی آغاز شده است.
علاقه سوم چین به روابط تجاری این کشور مربوط می شود، از جمله انرژی، تجارت و سرمایه گذاری. همگرایی پروژه های BRI در چهارراه آفریقا ، آسیا و اروپا قرار دارد. طبق اعلام اداره کل گمرک چین ، در سال ٢٠١٨ ، چین حدود ٤٦٢ میلیون تن نفت وارد کرده است (تقریبا نیمی از آن از خاورمیانه وارد شده است) و بزرگترین شریک تجاری ١١ کشور MENA از جمله ایران و ده کشور عربی بود. تا اواسط سال ٢٠١٩ ، چین با ٢١ کشور MENA (از جمله 18 کشور عربی) در مورد پروژه های مشترک BRI توافق نامه هایی امضا کرده بود. جاه طلبی های رو به رشد چین برای ادغام خاورمیانه در BRI ، به دلایل اقتصادی و همچنین استراتژیک، باعث شده است تا تعامل چین با منطقه به طور قابل توجهی افزایش یابد.
سرانجام به وضعیت دیپلماتیک چین در منطقه می رسیم. در سال ٢٠١٦ ، هنگامی که اختلافات ارضی در دریای چین جنوبی شدت گرفت، اتحادیه عرب از طریق اعلامیه دوحه از چین حمایت کرد. این سازمان به موضع پکن مبنی بر اینکه طرف های متعارض باید اختلافات خود را به طور دو جانبه و بدون دخالت دولت های خارجی یا سازمان های بین المللی مانند دادگاه داوری دائمی حل کنند. حمایت ٢٢ کشور عربی پس از حکم دادگاه علیه این کشور در مورد اختلاف، انزوا و شرمساری چین را در جنوب شرقی آسیا به میزان فراوانی کاهش داد.
برای محافظت از این منافع، چین به چهار اقدام متکی است: دیپلماسی میانجیگری، گسترش مشارکتهای سیاسی این کشور با کشورهای محوری خاورمیانه، استقرار نیروهای حافظ صلح، و تعمیق همکاری های اقتصادی.
دیپلماسی میانجیگری
جنگ های طولانی در خاور نزدیک فرصتی چشمگیر را برای بهبود موقعیت چین به عنوان یک قدرت جهانی از طریق حل مناقشه فراهم کرده است. در اکتبر سال ٢٠١٧ ، شی تأکید کرد که “چین به طور فزاینده ای به مرکز جهانی نزدیک می شود” و بنابراین، وظیفه و تمایل دارد که سهم بیشتری در حل مناقشه خاور نزدیک داشته باشد و به صورت دو جانبه امنیت عمومی را در منطقه ایجاد کند. و در زمینه ی همکاری چند جانبه نیز چین اکنون نمایندگان ویژه ای برای امور آفریقا (سودان)، روند صلح خاورمیانه (اسرائیل و فلسطین)، درگیری های افغانستان و جنگ سوریه نامزد کرده است. نمایندگان ویژه چینی عموماً عملی تر و صبورتر از همتایان اروپایی و آمریکایی خود هستند و به دنبال راه حل های قطعی برای مشکلات بزرگ هستند اگرچه در غالب موارد، نتوانسته اند نقش قطعی خود را به فرجام برسانند.
دخالت چین در میانجیگری در خاورمیانه غالباً به صورت یک رویکرد محتاطانه برای حل و فصل مناقشه است اما نقش تعیین کننده ای ندارد. پکن تصمیم به مشارکت و نه تسلط دارد دنبال کردن و نه پیگیری؛ به جای ایجاد برنامه های روزانه، ایده های سازنده را مطرح می کند و به دنبال قطعنامه همه جانبه به جای مداخله همه جانبه در منازعات پیچیده است.
دخالت چین در این اقدامات میانجیگری، گزینشی است و تا حد زیادی به منافع و توانایی های این کشور بستگی دارد. با توجه به نفوذ هنوز محدود، چین تنها به عنوان واسطه از چهار مسیر گسترده عمل می کند:
اولین مورد این مداخلات چند جانبه در کشورهایی مانند سودان و سودان جنوبی است، کشورهایی که در آن سرمایه گذاری های عظیم چین به این کشور، نفوذ سیاسی چشمگیری داده است. دوم، تعامل فعالانه با مواردی نظیر اختلافات پیرامون برنامه هسته ای ایران و منازعه اسرائیل و فلسطین. سوم، دخالت محدود مانند جنگ داخلی لیبی، جنگ سوریه، جنگ یمن، اختلافات عربستان سعودی با قطر و محاصره دوحه توسط کشورهای حاشیه خلیج فارس. راه چهارم مشارکت غیرمستقیم مانند مشارکت از طریق سازمان ملل در مورد بحران سومالی است. مسئله صحرای غربی؛ اختلافات دریایی ایران با انگلستان و آمریکا؛ درگیری های فرقه ای میان سنی ها، شیعیان و مارونی ها در لبنان، و مبارزات نظامی علیه گروه دولت اسلامی، القاعده و وابستگان آنها نیز در این راستا قرار می گیرند. دخالت چین در این موارد صرفاً یک حسن نیت است.
اما از سوی دیگر ایاات متحده پذیرای گسترش چین در منطقه نبوده است. این مساله به خصوص تعجب آور نیست:
گسترش نفوذ چین در خاورمیانه چالشی برای تسلط ایالات متحده است.
در حال حاضر، دولت ترامپ در حال هشدار به شرکای خاورمیانه ای خود در مورد پیامدهای ایجاد روابط عمیق تر با چین است. اختلاف اخیر در مورد مدیریت گروه بندر بین المللی شانگهای در بندر حیفا نشانگر این موضوع است. وزیر امور خارجه مایك پومپئو و مشاور امنیت ملی وقت (جان بولتون) هر دو گفتند مقامات اسرائیلی بین پکن و واشنگتن انتخاب می کنند. و مقامات آمریكا با ورود سیستم های G5 هوآوی به بازارهای خاورمیانه به شدت مخالفت كرده اند و خطرات امنیتی بالقوه ای را كه از طریق دسترسی این شركت به شبکه های موجود مانند فناوری نظارت تهاجمی به وجود می آید مخالف مصالح ستراتژیک خود می یابند. پرونده اخیر خرید سامانه موشکی سطح به هوا S-400 روسیه توسط ترکیه، که مقامات آمریکایی معتقدند به خطر افتادن امنیت هواپیماهای F-35 ساخت آمریکا است می تواند در مورد کشورهای خاورمیانه این بار با چین، اتفاق بیفتد.
نتیجه
رهبران خاورمیانه در مواجهه با سیاستهای متناقض آمریكا و با نگاه به آینده ای با قدرت و نفوذ بیشتر چین، پذیرای چینی ها بوده اند. BRI دغدغه های توسعه داخلی آنها را مورد توجه قرار می دهد و در عین حال، از قصد پکن برای سرمایه گذاری بیشتر در منطقه خبر می دهد. این در حالی است که کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده از حضور طولانی مدت در خاورمیانه خسته شده اند. در این مرحله، مشخص نیست که آیا این صرفاً یک استراتژی حصارچینی است که برای متنوع سازی مشارکت های قدرت خارج از منطقه آنها طراحی شده است یا اینکه نشانگر آغاز یک طرح مجدد است که از خاور میانه تا شرق آسیا امتداد دارد. با این حال روشن است که چین با رویکردی کاملاً واضح در ایجاد حضور قوی تر در منطقه، شریک همکاری ها در دوران جدید خواهد بود.