بازی بزرگ چین در خاورمیانه –بخش پنجم و پایانی
نقش در حال تحول چین در خاورمیانه
نویسندگان کامیل لونز، جاناتان فولتون، دگانگ سان، ناصر التمیمی/ ترجمه: بهزاد خوشحالی
سیاست چین : جلوگیری از عدم اطمینان
شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس؛ بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی – در دو دهه گذشته با توجه بیشتر به شرق آسیا، سیاست های خارجی خود را تنوع بخشیده اند. به عنوان بخشی از این سیاست، نگاه شرقی آنها به چین، ژاپن، کره جنوبی و اتحادیه کشورهای جنوب شرقی آسیا متمرکز شده است.
این تغییر عمدتا به دلیل دو عامل اصلی رخ داده است. اولین مورد این است که رشد چشمگیر اقتصادی چین در سه دهه گذشته منجر به افزایش شدید تقاضای انرژی این کشور شده است. در این فرایند، کشورهای خلیج به مرکز ثقل فعالیت های اقتصادی چین در خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) تبدیل شده اند. کشورهای حاشیه خلیج فارس قصد دارند این روابط اقتصادی را بیشتر تقویت کنند.
عامل دوم منعکس کننده عدم قطعیت دولت های شورای همکاری خلیج در مورد مسیر روابط آنها با ایالات متحده است. در حالی که روابط ایالات متحده و شورای همکاری خلیج در دوران رئیس جمهور دونالد ترامپ به طور قابل توجهی بهبود یافته است، معماری نانوشته “نفت برای امنیت”، به طور فزاینده ای پیچیده و گاه متناقض است. رونق “شیل” آمریکا در نهایت ممکن است این فرصت را به آمریکا بدهد که به وابستگی خود به واردات نفت از خلیج فارس پایان دهد.
در سطح منطقه ای، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس – به ویژه عربستان سعودی و امارات – نگران این هستند که توافق هسته ای جدید بین ایالات متحده و ایران باعث تحریک بیشتر تهران شود. مسئله دیگری که آنها را نگران می کند عدم موفقیت واشنگتن در متوقف کردن برنامه هسته ای تهران است. ترس آنها از اینکه ایالات متحده از خاورمیانه دور شود یا حتی آن را رها کند ، واقعی است.
در این زمینه، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس علاقه دارند از اعتماد بیش از حد به ایالات متحده خودداری کنند. بنابراین، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس – به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی – در امتداد مسیرهای موازی کار می کنند: تقویت توانایی های نظامی مستقل خود و متنوع کردن روابط اقتصادی و نظامی آنها با بازیکنان کلیدی خارجی مانند چین. در بلند مدت، این می تواند برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را به تقویت روابط نظامی و امنیتی خود با چین یا میزبان تأسیسات نظامی چینی از جمله پایگاه های دریایی سوق دهد.
یک ابرقدرت اقتصادی
به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی، چین از نظر استراتژیک برای کشورهای حاشیه خلیج فارس از اهمیت بیشتری برخوردار است. دامنه منافع چین در خلیج فارس در سالهای اخیر افزایش یافته است – از تمرکز محدود در تجارت هیدروکربورها گرفته تا سرمایه گذاری های گسترده در زمینه انرژی، صنعت، دارایی، حمل و نقل، ارتباطات و سایر فناوری ها. چین همچنین به یک سهامدار مهم و فزاینده در برنامه های تنوع اقتصادی GCC تبدیل شده است. تجارت دو جانبه بین چین و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در یک دهه تا سال ٢٠١٨ تقریباً به ١٦٣ میلیارد دلار رسیده است و پیش بینی می شود در سالهای آینده بیشتر رشد کند. چین اکنون برترین شریک اقتصادی GCC و بزرگترین شریک تجاری کویت، عمان، عربستان سعودی و امارات است.
پیمانکاران چینی اکنون نسبت به همتایان کره جنوبی خود در خلیج فارس، گسترده تر عمل می کنند. تجزیه و تحلیل داده های پروژه های MEED نشان می دهد که شرکت های چینی از زمان راه اندازی کمربند و ابتکار جاده ابریشم (BRI) در سال ٢٠١٣ کارهایی به ارزش ٣٨ میلیارد دلار در آنجا انجام داده اند. این تقریباً دو برابر میزان عملکرد آنها در طی سالهای ٢٠٠٧ تا ٢٠١٢ است. سال گذشته، این منطقه دومین دریافت کننده سرمایه گذاری از طریق پروژه های ساختمانی چینی در سراسر جهان بود. در سال 2018 ، تقریبا دو سوم از سرمایه گذاری های چین در MENA به کشورهای GCC رفت. در حال حاضر بزرگترین مصرف کننده انرژی جهان -چین- با رشد اقتصاد خود در دهه های آینده وابسته به واردات نفت و گاز خواهد بود. در سال ٢٠١٨، تقریبا ٣٠ درصد از واردات نفت چین – یا ٢.٩ میلیون بشکه در روز – از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس (با بیش از نیمی از واردات تنها از عربستان سعودی) صورت می گرفت.
بنابراین، دو کشور قدرتمند شورای همکاری خلیج فارس – عربستان سعودی و امارات متحده عربی – سنگ بنای سیاست اقتصادی چین در خاورمیانه خواهند بود. مشارکت امارات با چینی ها عمدتاً از نظر ماهیت اقتصادی است، به ویژه به دلیل این که این کشور آرزو می کند تا دروازه اصلی منطقه برای BRI شود. حدود ٦٠درصد تجارت اروپا و آفریقا با چین از امارات عبور می کند.
روابط اقتصادی ریاض با پکن وابسته به انرژی است. روابط انرژی بین چین و عربستان اخیراً دستخوش پیشرفت هایی است که می تواند پیامدهای مهم در دراز مدت داشته باشد. در مرحله نخست، عربستان سعودی برای اولین بار از سال ٢٠١٢ سهم خود در بازار انرژی چین را گسترش داده است. این به دلیل توافق های جدید سعودی آرامکو با شرکت های چینی برای افزایش حجم عرضه نفت خام خود به چین است. این معاملات باعث شده تا چین به بزرگترین بازار صادرات نفت سعودی تبدیل شود و از آمریکا و ژاپن برای اولین بار در تاریخ پیشی بگیرد. عربستان سعودی به زودی می تواند روسیه را پشت سر بگذارد تا عنوان بزرگترین تأمین کننده نفت خام چین را پس بگیرد.
منافع اقتصادی خلیج فارس و چین نیز در یک منطقه جغرافیایی گسترده تر همگرا هستند. ریاض امیدوار است که تمرکز روزافزون پکن بر منطقه دریای سرخ شامل تلاش های بیشتری برای شکل دادن به آینده تجارت دریایی در آنجا و در غرب اقیانوس هند شود. این سیاست توسعه جویانه چین همزمان با برنامه های بلند پروازانه کویت، عمان، قطر و عربستان سعودی برای ساخت بنادر جدید یا افزایش ظرفیت موجود در منطقه است. این نقشه ها تا حدی می تواند توضیح دهد که چرا امارات متحده عربی به دنبال سرمایه گذاری پیش رونده در جاده ابریشم به ویژه شاخ آفریقا و از این طریق موقعیت اقتصادی پیشرو خود در منطقه است. امارات اگرچه مشتاق جذب سرمایه گذاری چینی ها است اما مراقب هم هست که گسترش شرکت های چینی در بنادر منطقه، وضعیت دبی را به عنوان یک مرکز تجاری منطقه ای تهدید کند.
در همین حال، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس می خواهند در کریدور اقتصادی چین و پاکستان، به عنوان محور BRI سرمایه گذاری کنند. به عنوان مثال، عربستان سعودی حدود ١٦ میلیارد دلار وام و سرمایه گذاری مربوط به این پروژه را به پاکستان پیشنهاد داده است. این شامل سرمایه گذاری ١٠ میلیارد دلاری در پالایشگاه نفت و مجتمع پتروشیمی در بندر آبهای عمیق در گوادر، یک شهر پاکستانی در سواحل دریای عرب است. اگرچه جنبه های سیاسی قابل توجهی برای پشتیبانی وجود دارد، این پروژه ها با برنامه های بلندپروازانه سعودی آرامکو برای متنوع کردن سبد انرژی خود و گسترش در بازارهای چین، هند و سایر آسیا که در مرکز رشد جهانی تقاضای انرژی قرار دارند هماهنگ هستند.
استراتژی منطقه ای چین
کشورهای حاشیه خلیج فارس می دانند که رشد اقتصادی چین سرانجام می تواند به افزایش قدرت نظامی در MENA تبدیل شود ، و به این ترتیب اجازه می دهد تا در راستای دستیابی به اهداف استراتژیک خود، سیاست های مدبرانه تری در منطقه اتخاذ کند. با وجود تلاش های خود برای تنوع بخشیدن به منابع نفتی خود در دهه گذشته، چین حدود دو سوم از کل واردات انرژی خود را به خاورمیانه و آفریقا وابسته است. بنابراین پکن برای بیشتر تجارت و واردات انرژی خود همچنان به خطوط ارتباطی دریایی مانند باب المندب، دریای چین جنوبی، تنگه هرمز، تنگه مالاکا و کانال سوئز تکیه می کند. علاوه بر این، پروژه های مرتبط با بازسازی پس از درگیری در سایر کشورهای خاورمیانه و شاخ آفریقا مانند عراق ، لیبی ، سوریه و یمن، در نهایت می توانند صدها میلیارد دلار هزینه داشته باشد. شرکت های چینی فرصت های طلایی برای به دست آوردن سهم زیادی از این قراردادها دارند.
با افزایش توانایی های چین و وابستگی آن به نفت حاصل خاورمیانه و شمال آفریقا، پکن به احتمال زیاد از ارتش خود برای پیشرفت و محافظت از این منافع حیاتی در دهه های آینده استفاده خواهد کرد. کشورهای حاشیه خلیج فارس با احتیاط، از چشم انداز نقش فزاینده چین در منطقه استقبال می کنند و می خواهند اطمینان حاصل کنند که چین همچنان در حمایت از منافع خود سرمایه گذاری می کند. آنها دوست دارند چین سرانجام ترتیب امنیتی جایگزین احتمالی را برای آنچه ایالات متحده– به صورت جداگانه یا از طریق ابتکارات چند جانبه – ارائه دهد.
قدرت رو به رشد اقتصادی و نظامی چین به همراه کرسی دائم این کشور در شورای امنیت سازمان ملل تضمین می کند که نفوذ جهانی این کشور با گذشت زمان افزایش می یابد. به همین دلیل است که کشورهای حاشیه خلیج، چین را به عنوان منبع مهمی از پشتیبانی سیاسی – به ویژه هنگامی که در حال شروع برنامه های متنوع سازی و اصلاحات انتخابی اقتصادی هستند- می دانند در حالی که در مقابل فشار غرب در برابر مسائلی مانند حقوق بشر و دموکراتیک سازی مقاومت می کنند. سکوت چین در مورد قتل جمال خاشقچی روزنامه نگار سعودی در کنسولگری استانبول عربستان در سال گذشته، اعتقاد کشورهای خلیج فارس به نقش پشتیبان چین را در مقایسه با شرکای دیرینه غربی بیشتر کرده است.
چین از مفهوم امنیت جمعی که روسیه اخیراً برای خلیج فارس پیشنهاد داده است حمایت می کند که خواهان یک سیستم امنیتی “جهانی و جامع” است و باید بر اساس احترام به منافع همه طرف های منطقه ای و سایر طرف های درگیر، در همه حوزه های امنیتی و ابعاد نظامی، اقتصادی و انرژی باشد. چین، کشورهای حاشیه خلیج فارس و روسیه تعهد گسترده ای به اصول حاکمیت دولت و دخالت در امور داخلی سایر کشورها و توسعه اقتصادی دارند نه اصلاحات دموکراتیک.
چین تا حد زیادی از دخالت مستقیم در مناقشات در MENA خودداری کرده است و روابط خوبی با همه کشورهای منطقه برقرار کرده است. با این حال، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نگران سیاست چین در مورد ایران، به ویژه رابطه نظامی این دو کشور هستند. با این حال، پکن علیرغم حمایت از توافق هسته ای ایران، رویكرد محتاطانه ای نسبت به تهران اتخاذ كرده است. تمام شاخص های اقتصادی نشان می دهد که چین سرمایه گذاری زیادی در ایران – با وجود ادعاهای تهران – نکرده است و اکثر تولید کنندگان نظامی چینی مایل نیستند انتقال فناوری را به شرکت های ایرانی ارائه دهند (همانطور که در مورد شرکت های پاکستانی نیز اتفاق افتاده است).
به طور گسترده تر، اگر کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند عربستان سعودی برای دفاع از منافع خود، حمایت ایالات متحده را از دست بدهند – شاید به دلیل ناتوانی واشنگتن در توقف برنامه هسته ای ایران – احتمال دارد آنها برنامه های هسته ای خود را آغاز کنند یا موشک های پیشرفته بالستیک را بدست آورند. در حالی که هیچ مدرکی مبنی بر اینکه عربستان سعودی این گزینه را دنبال می کند وجود ندارد چین و پاکستان از جمله کشورهایی هستند که احتمالاً در چنین تلاشی با آنها همکاری خواهند کرد. بنا بر گزارش ها، دولت آمریكا اطلاعاتی بدست آورده است كه ریاض در حال تهیه برنامه موشك های بالستیک خود با كمك پكن است. عربستان سعودی در دهه ١٩٨٠ موشک های بالستیک را از چین خریداری کرد و از آن زمان پیش بینی می شود که ریاض نسخه های بهبود یافته این سلاح ها را نیز خریداری کرده است.
با این وجود، همکاری های نظامی بین چین و کشورهای حاشیه خلیج فارس هنوز در مراحل ابتدایی است. پکن ظرفیت محدودی برای رقابت با تأمین کنندگان تسلیحات غربی دارد. در واقع، روابط امنیتی چین با کشورهای GCC محدود به تمرین های مشترک، همکاری ضد تروریسم، فروش برخی از سیستم های تسلیحاتی و تولید مشترک هواپیمای بدون سرنشین (پهپاد) است. بین سال های ٢٠١٣ و ٢٠١٧ ، چین تجهیزات نظامی به ارزش ١٠ میلیارد دلار – از جمله پهپادهای مسلح ، موشک های با هدایت دقیق و سیستم های موشکی بالستیک – را به کشورهای خاورمیانه فروخت. بیشترین خریدها توسط عراق، عربستان سعودی و امارات انجام شده است. با این حال این یک مقدار ناچیز در مقایسه با معاملات بزرگ تسلیحات کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا با شرکت های آمریکایی است.
یک عمل متعادل ظریف
در حالی که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به دنبال منافع اقتصادی و سیاسی افزایش نقش چینی در MENA هستند ، آنها می دانند که باید این امر را با ضرورت کوتاه مدت “عدم بیگانه کردن” ایالات متحده موازنه کنند. تصمیم گیرندگان در کشورهای GCC اعتقاد ندارند که چین از توانایی های نظامی و لجستیکی (و احتمالاً اراده سیاسی) برای ارائه جایگزین معتبر برای چتر امنیتی ایالات متحده در خلیج فارس برخوردار است. ایالات متحده ده ها هزار سرباز را به منطقه اعزام کرده و در هر کشور GCC به جز عربستان سعودی و همچنین در افغانستان، عراق، اردن، ترکیه و سوریه پایگاه ها را حفظ کرده است. از منظر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، چتر امنیتی ارائه شده توسط ارتش آمریکا، با وجود عدم اطمینان بیشتر در روابط ایالات متحده و شورای همکاری خلیج فارس، برای حفظ صلح و ثبات در خلیج فارس و دفاع از منافع منطقه ای گسترده تر آنها برای سال های بعد بسیار مهم است.
در واقع، روابط نظامی عمیق کشورهای GCC با ایالات متحده ممکن است حمایت از حضور بیشتر نظامی چین در خاورمیانه – حداقل در کوتاه مدت – را محدود کند. عمان شاید نمونه ای از این مورد را نشان می دهد. اگرچه چین بزرگترین بازار برای صادرات نفت عمان است و انتظار می رود شرکت های چینی بزرگترین سرمایه گذار در بندر عمان دوقم باشند، مسقط به ارتش آمریکا اجازه داده است تا به جغرافیای نظامی در دوقم و سالاله دسترسی داشته باشد. علاوه بر این، عربستان سعودی و امارات متحده عربی از معدود کشورهایی هستند که سیستم های موشکی دفاعی پاتریوت را از آمریکا خریداری کرده اند. نکته آخر این است که کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با شرکت در همکاری های نظامی بیش از حد با چین (یا روسیه) نمی خواهند به روابط نظامی خود با آمریکا آسیب برساند.
ایالات متحده احتمالاً به متحدان خود در خاورمینه و شاخ آفریقا فشار خواهد آورد تا تعامل آنها با چین، به ویژه در امور نظامی، محدود شود. در واقع، برخی از رهبران حوزه خلیج فارس می ترسند که وخیم شدن روابط ایالات متحده و چین می تواند آنها را در موقعیت ناخوشایند انتخاب قرار دهد همانطور که ممکن است مجبور باشند در مورد غول فناوری چینی هواوی این انتخاب را انجام دهند. مایکل مالروی، مقام ارشد پنتاگون ، اخیراً هشدار داد که تلاش های چین برای دستیابی به نفوذ در خاورمیانه می تواند همکاری های دفاعی بین ایالات متحده و متحدان خلیج فارس را تضعیف کند.
هنوز هم با افزایش احتمال حضور بلندمدت چین در طولانی مدت، احتمال تغییر ژئوپلیتیک جامع تر در خاور میانه وجود دارد. تلاش مداوم چین برای تأمین منابع انرژی و ایجاد مشارکت استراتژیک، منبع رقابت مستقیم با ایالات متحده خواهد بود. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به احتمال زیاد تمهیدات امنیتی-سیاسی متعددی را مورد توجه قرار خواهند داد ، به ویژه اگر ایالات متحده به طور جزئی از خاورمیانه خارج شود یا تنش بین پایتخت های واشنگتن و شورای همکاری خلیج فارس شدت بگیرد. البته این موضوع پکن را نیز مجبور به انتخاب های سخت خواهد کرد. اگر چین بخواهد نفوذ خود را در خاورمیانه و شمال آفریقا افزایش دهد ناچار خواهد بود خود را درگیر “ژئوپلیتیک کثیف” منطقه کند.
درباره نویسندگان:
Camille Lons is a research associate at the International Institute for Strategic Studies, based in the Middle East office in Bahrain. She covers political and security developments in the Gulf region, with a specific focus on Gulf countries’ economic and political relations with Asian powers and the Horn of Africa. She previously worked as the coordinator of ECFR’s MENA programme.
Jonathan Fulton is an assistant professor of political science at Zayed University in Abu Dhabi. He is the author of China’s Relations with the Gulf Monarchies (Routledge, 2018).
Degang Sun is a professor at the Institute of International Studies at Fudan University. He was deputy director of the Middle East Studies Institute at Shanghai International Studies University, and the editor-in-chief of the Asian Journal of Middle Eastern and Islamic Studies. He was a visiting scholar at the Center for Middle Eastern Studies at Harvard University (2018-2019), and a senior associate member of St Antony’s College of Oxford University, as well as an academic visitor to the Oxford Centre for Islamic Studies (2012-2013), Denver University (2007-2008), and Hong Kong University (2004-2005). His research focuses on Middle Eastern politics and international relations, great powers’ strategies in the Middle East, and China’s Middle East diplomacy. He can be reached at sdgsdg@163.com.
Naser Al-Tamimi is a UK-based political economist focused on the Middle East, with research interests in energy and Arab–Asian relations. He received his PhD in international relations from Durham University in the United Kingdom, where his thesis focused on China’s relations with Saudi Arabia. He has written widely on matters concerning Saudi Arabia, the Gulf, and the Middle East for both academic and popular publications. He is the author of China-Saudi Arabia Relations, 1990-2012: Marriage of Convenience or Strategic Alliance? (Routledge, 2014).
عنوان اصلی این مقاله:
China’s great game in the Middle East