“بازی بزرگ” چین در خاورمیانه – بخش چهارم
نقش در حال تحول چین در خاورمیانه
نویسندگان کامیل لونز، جاناتان فولتون، دگانگ سان، ناصر التمیمی/ ترجمه: بهزاد خوشحالی
رویکرد چین به خاورمیانه: توسعه قبل از دموکراسی
از زمانی که شی جینپینگ در سال ٢٠١٣ رئیس جمهور شد دولت چین آرزوهای جدی برای جلب حمایت بیشتر در داخل چین برای تبدیل این کشور از یک قدرت منطقه ای به یک قدرت جهانی داشت. با توجه به این مأموریت، پکن طرح کمربند و جاده (BRI) را راه اندازی، بانک سرمایه گذاری زیرساخت های آسیا و صندوق جاده ابریشم را تأسیس، سازمان همکاری شانگهای (SCO) و BRICS را تقویت و فعالانه در G20، کنفرانس اقدامات متقابل و اعتماد سازی در آسیا و تالارهای دیگر شرکت کرده است. این تلاش های بلندپروازانه برای ترویج موج جدید جهانی سازی در کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی طراحی شده است که وابستگی اقتصادی کشورهای هدف را افزایش دهد و وضعیت جهانی چین در خارج از کشور تقویت شود. همه این اقدامات برای این بوده است تا قلب و ذهن مردم چین را به دست آورد.
سالها پس از پایان جنگ سرد، چین همانطور که لی شائوشیان از دانشگاه نینگشیا می گوید خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) را “قبرستان هرج و مرج و خطرناک امپراتوری ها” می دانست. در مقایسه با آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا به دلیل بی ثباتی شدید سیاسی، تکه تکه و ناچیز بود. با این حال، از سال ٢٠١٣، چین MENA را به عنوان یک سرمایه مهم برای ارتقاء جایگاه خود به عنوان یک قدرت جهانی در نظر گرفت. بنابراین ، مواضع پکن در مورد MENA با جلوگیری از گرفتاری های سیاسی و به سمت تعامل چند بعدی که همه منافع را در بر می گیرد، از برداشت منافع اقتصادی البته به طرز محتاطانه در حال دور شدن است،. در سال های آینده، چین حضور سیاسی و اقتصادی خود را در MENA به طور فزاینده ای افزایش می دهد با این وجود همکاری های اقتصادی همچنان محور این تلاش است.
منافع چین در MENA
در دوره جدید، چین – به عنوان یک قدرت در حال صعود – طیف گسترده ای از منافع را در منطقه دارد. مهمترین این علاقه حفظ شرایط قدرت موجود برای تقویت نفوذ سیاسی آن است. چین به جای تک قطبی بودن در MENA ، از چند قطبی بودن حمایت می کند. این کشور می کوشد تا از طریق وساطت اختلافات در سراسر منطقه، به ویژه جنگ سوریه – که از طریق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد تأثیر گذاشته است – نفوذ سیاسی خود را در مقابل سایر قدرت های بزرگ گسترش دهد. مساله ی هسته ای ایران نیز یکی از همین سازوکارهای بسط نفوذ سیاسی چین بوده است. از بسیاری جهات، روابط بین چین و کشورهای خاورمیانه و شاخ آفریقا تلاش این کشور برای حراست از بازی های های خود در برابر تسلط ایالات متحده است. پکن از طریق اطمینان استراتژیک و انعطاف پذیری سیاست، می خواهد به مردم چین نشان دهد که از نظر دیپلماتیک، چین دیگر یک مرد بله قربان گو نیست بلکه یک قدرت قابل احترام جهانی است که می تواند تعادل استراتژیک را با اروپا، روسیه و ایالات متحده در عرصه های جهانی نگاهداری و حفظ کند.
دومین علاقه اصلی چین به حمایت اصولی این کشور از حاکمیت دولت و تمامیت ارضی مربوط می شود. چین می خواهد این سیاست را در MENA ترویج و از طریق جایگاه خود در شورای امنیت سازمان ملل، پیروی گسترده تر بین المللی از این هنجارها را تضمین کند. به عنوان مثال، در ژوئیه سال ٢٠١٩، بسیاری از کشورهای غربی از چین به دلیل ایجاد اردوگاه های آموزش مجدد در سین کیانگ انتقاد کردند اما ایران، کویت، عمان، عربستان سعودی، سوریه و سایر کشورهای MENA علناً از آنچه پکن آن را “تلاشهای غیرقانونی سازی” می نامد حمایت کردند. منطقه بیش از آنچه که به نظر می رسید نمایشی از حمایت از حاکمیت چین است.
علاقه سوم چین به روابط تجاری این کشور مربوط می شود از جمله انرژی، تجارت و سرمایه گذاری. همگرایی پروژه های BRI در MENA، که در چهارراه افریقا ، آسیا و اروپا قرار دارد به روشنی دیده می شود. طبق اعلام اداره کل گمرک چین، در سال ٢٠١٨ ، چین حدود ٤٦٢ میلیون تن نفت وارد کرده است (تقریبا نیمی از آن از MENA وارد شده است) و بزرگترین شریک تجاری ١١ کشور MENA از جمله ایران و ده کشور عربی بود. تا اواسط سال ٢٠١٩، چین با ٢١ کشور MENA (از جمله ١٨ کشور عربی) در مورد پروژه های مشترک BRI توافق نامه هایی امضا کرده بود. جاه طلبی های روزافزون چین برای ادغام MENA در BRI ، چه به دلایل اقتصادی و چه از نظر استراتژیک، گسترده تر، باعث شده است تا تعامل چین با منطقه به طور قابل توجهی افزایش یابد.
سرانجام چین قدرت دیپلماتیک بسیار نیرومندی اکنون در خاورمیانه و شاخ آفریقا دارد. در سال ٢٠١٦، هنگامی که اختلافات ارضی در دریای چین جنوبی شدت گرفت، اتحادیه عرب از طریق اعلامیه دوحه از چین حمایت کرد. این سازمان به موضع پکن مبنی بر اینکه طرفهای متعارض باید اختلافات خود را به طور دو جانبه و بدون دخالت دولت های خارجی یا سازمان های بین المللی مانند دادگاه داوری دائمی حل کنند نزدیک شد. حمایت ٢٢ کشور عربی پس از حکم دادگاه علیه این کشور در مورد اختلاف، انزوا و شرمساری چین را در جنوب شرقی آسیا کاهش داد.
برای محافظت از این منافعط چین به چهار اقدام متکی است: دیپلماسی میانجیگری، گسترش مشارکتهای سیاسی این کشور با کشورهای محوری منا، استقرار نیروهای حافظ صلح، و تعمیق همکاری های اقتصادی.
دیپلماسی میانجیگری
جنگ های طولانی در MENA فرصتی چشمگیر را برای بهبود موقعیت خود به عنوان یک قدرت جهانی از طریق حل مناقشه فراهم کرده است. در اکتبر سال ٢٠١٧، خی تأکید کرد که “چین به طور فزاینده ای به مرکز جهانی نزدیک می شود” و بنابراین، وظیفه و تمایل داشت که سهم بیشتری در حل مناقشه MENA داشته باشد – و از طریق دو جانبه کالاهای امنیتی عمومی را در منطقه ایجاد کند. در مورد همکاری چند جانبه چین اکنون نمایندگان ویژه ای برای امور آفریقا (سودان) ، روند صلح خاورمیانه (اسرائیل و فلسطین)، درگیری های افغانستان و جنگ سوریه اعزام کرده است. نمایندگان ویژه چینی عموماً عملی تر و صبورتر از همتایان اروپایی و آمریکایی خود هستند و به دنبال راه حل های افزاینده برای مشکلات خارق العاده هستند. (البته بعضی مواقع منفعل و ناکارآمد هستند.)
دخالت چین در میانجیگری های خاورمیانه و شاخ آفریقا غالبا نوعی رویکرد محتاطانه برای حل و فصل مناقشه است که حضور هست اما نقش تعیین کننده ای ندارد. پکن تصمیم به مشارکت و نه تسلط دارد. دنبال کردن و نه پیگیری؛ به جای ایجاد برنامه های روزانه، ایده های سازنده را مطرح می کند و به دنبال قطعنامه همه جانبه در جنگ های پیچیده است.
دخالت چین در این اقدامات میانجیگری گزینشی است، و تا حد زیادی به علایق و قابلیت های آن بستگی دارد. با توجه به نفوذ هنوز محدود، چین تنها به عنوان واسطه از چهار طریق گسترده عمل می کند. اولین مورد این مداخلات چند جانبه در جاهایی مانند سودان و سودان جنوبی است، کشورهایی که سرمایه گذاری های عظیم چین به آن نفوذ سیاسی چشمگیری داده است. دوم ، تعامل فعالانه در منازعاتی نظیر اختلافات پیرامون برنامه هسته ای ایران و درگیری اسرائیل و فلسطین. سوم، حضور محدود مانند جنگ داخلی لیبی، درگیری سوریه، جنگ یمن، اختلافات عربستان سعودی و محاصره قطر توسط کشورهای حاشیه خلیج فارس از قطر، همه شرایطی است که چین در آن دارای نفوذ محدود است. راه چهارم مشارکت غیرمستقیم مانند مشارکت سازمان ملل در مورد بحران سومالی است. مسئله صحرای غربی؛ اختلافات دریایی ایران با انگلستان و آمریکا؛ درگیری های فرقه ای میان سنی ها، شیعیان و مارونی ها در لبنان. و مبارزات نظامی علیه گروه دولت اسلامی، القاعده و وابستگان آنها. دخالت چین در این موارد حداقل و صرفاً یک حسن نیت است.
مشارکت های استراتژیک
مشارکت های منطقه ای چین با اتحاد غربی ها متفاوت است: اولی به دنبال همکاری سیاسی منعطف بر اساس پیوندهای سیاسی غیر رسمی است، در حالی که دومی غالباً بر اساس معاهدات دفاعی دشمنان خارجی را هدف قرار می دهد. از سال ٢٠١٣ ، چین به تدریج یک شبکه همکاری چند بعدی جهانی ایجاد کرده است که قدرت های بزرگ، کشورهای همسایه و کشورهای در حال توسعه و همچنین سازمان های منطقه ای مانند اتحادیه آفریقا و اتحادیه عرب را در بر می گیرد. چین این همکاری ها را یکپارچه، بهم پیوسته، و تقویت کننده یکدیگر می داند.
روابط چین در MENA یکی از مؤلفه های مهم شبکه مشارکت جهانی این کشور است. این روابط – در سراسر مدیترانه شرقی ، خلیج فارس، مغرب و دریای سرخ گسترش یافته استر (مطابق با اهمیت آنها در چهار دسته گسترده قرار می گیرند). دسته اول شامل مشارکتهای استراتژیک جامع با الجزایر، مصر، ایران، عربستان سعودی و امارات است. دوم شامل یک مشارکت نوآوری جامع با اسرائیل و یک رابطه تعاونی استراتژیک با ترکیه است (دومی در مقایسه با مشارکت استراتژیک پایین تر ارزیابی می شود). سومین همکاری های استراتژیک با چندین کشور متوسط: عراق، مراکش و سودان را شامل می شود. چهارم شامل همکاری های استراتژیک با کشورهای کوچکتر است: جیبوتی، اردن، کویت، عمان و قطر. خلیج فارس نقطه اصلی مشارکتهای استراتژیک چین است ، زیرا منافع قابل توجه چین در آنجا است.
چین همراه با سیاست عدم مداخله در امور داخلی دیگران، عدم هم ترازی و امتناع از مشارکت در جنگ های پراکسی ، با همه طرف های دشمن – از جمله ایران و عربستان سعودی ، کشورهای عربی و اسرائیل و الجزایر و مراکش در روابط خوبی به سر می برد زیرا مشارکتهای این کشور به هیجکدام از ظرفین آسیبی نمی رساند.
صلح
اگرچه چین به آنچه در سیاست منفی “دشمنان صفر” خود در MENA می خواند، پایبند است اما با احتیاط از طریق نظامی با این منطقه در جهت حفظ منافع خود درگیر شده است. با شروع دولت ترامپ و اقدامات او برای دور شدن از خاورمیانه و شاخ آفریقا چین بازی نقش کم اهمیت خود در منطقه را به سرعت و باید تغییر بدهد.
چین استقرار نظامی کمی در MENA دارد. طبق آمار موسسه تحقیقات بین المللی صلح استکهلم، ایالات متحده بین سال های ٢٠١٤ تا ٢٠١٨، ٥٤ درصد صادرات اسلحه به این منطقه را تأمین کرده است در حالی که روسیه ٩.٦ درصد و فرانسه ٨.٦ درصد را تأمین می کردند. در مقایسه، سهم چین کمتر از ٥ درصد بوده است. با این حال، فروش تسلیحات چینی به MENA در سالهای اخیر افزایش یافته است. هواپیماهای بدون سرنشین چین در عربستان سعودی تولید می شود و برای مقاصد ضد تروریسم به مصر و عراق اعزام می شود. به گفته وزارت دفاع ملی چین ، این کشور حدود ١٠٠٠ سرباز را برای مأموریت های ضد دزدی دریایی به پایگاه تدارکات اوبوک، در جیبوتی اعزام کرده است. تا ژوئیه سال ٢٠١٩، چین ٣٢ فروند شناور کاروان را به آبهای سومالی و مجاور اعزام کرده بود تا امنیت در دریای سرخ و دریای عرب را تأمین کند.
علی رغم این ردپای نظامی، با حفظ سبک مستقل چین در MENA ، به گفته سازمان ملل متحد، حافظ صلح چین در منطقه، بزرگترین عضو دائم شورای امنیت است. در سال ٢٠١٥ خی اعلام کرد که چین ١ میلیارد دلار به صندوق توسعه سازمان ملل متحد اهدا خواهد کرد، و به ٢٠٠٠ نیروی پاسدار صلح برای سایر کشورهای عضو سازمان ملل آموزش می دهد. از آوریل ٢٠١٨، چین با بیش از ١٨٠٠ سرباز و افسر پلیس در مأموریت های صلح سازمان ملل متحد در پیرامون MENA مشارکت داشته است: صحرای غربی((MINURSO ، ده نفر) ، دارفور در سودان (UNAMID ، ٣٧١ پرسنل) ، لبنان (UNIFIL ، ٤١٨ پرسنل)سودان جنوبی (UNMISS ، ١٠٥٦ پرسنل) ، و اسرائیل-فلسطین (UNSCO ، پنج نفر.
علاوه بر این، ارتش چین درگیر عملیات هایی است که توسط شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده است. به عنوان مثال، در سال ٢٠١٣، کشتی های دریایی چینی کشتی های سازمان ملل متحد را که حامل سلاح های شیمیایی از سوریه بودند به منظور نابودی در قبرس اسکورت کردند. چین اغلب نیروهای نظامی را برای حمایت از تخلیه شهروندان چینی از کشورهای MENA مانند لبنان در سال ٢٠٠٦ ، لیبی در سال ٢٠١١ و یمن در سال ٢٠١٥ مستقر کرده است.
سرانجام، سرمایه گذاران چینی به پیمانکاران امنیتی خصوصی غربی و نیروهای امنیتی محلی متکی نیستند: چین پیمانکاران امنیتی خصوصی را به کشورهای و مناطق جنگ زده اعزام می کند تا از مهاجران چینی و زیرساخت های تأمین مالی چینی محافظت کند. واحد کماندویی “پلنگ برفی” (وابسته به پلیس مسلح چین) ، Tianjiao Tewei (GSA) و Huaxing Zhong’An تنها معدودی از شرکتهای چینی هستند که در بازار امنیت خصوصی MENA مشارکت می کنند.
الگوی صلح توسعه چین
به عنوان بزرگترین سرمایه گذار خارجی در MENA ، چین این منطقه را به عنوان یک محیط امنیتی مهم و نه یک امنیت مهم در نظر می گیرد. طبق اعلام وزارت بازرگانی چین، در سال ٢٠١٨، تجارت چین با ٢٢ کشور عربی به ٢٤٤.٣ میلیارد دلار رسیده است. تجارت چین و ایران نزدیک به ٣٦ میلیارد دلار؛ تجارت چین و اسرائیل ١٣.٩ میلیارد دلار؛ و تجارت بین چین و ترکیه ٢١.٦ میلیارد دلار بوده است. چین در سال ٢٠١٧ قراردادهای سرمایه گذاری به ارزش ٣٣ میلیارد دلار با کشورهای عربی امضا کرده است. امروز بیش از یک میلیون از مهاجران چینی در MENA برای کار یا تحصیل زندگی می کنند. چین به نام توسعه در پروژه های بازسازی پس از جنگ در عراق مشغول فعالیت بوده و به دنبال فرصت های تجاری در لبنان، لیبی، سودان و سوریه است.
چین با بیان اینکه دلیل اصلی عدم امنیت منطقه ای رکود اقتصادی، بیکاری بالا، زیرساخت های ضعیف، رشد سریع جمعیت و فرار مغزها است خلاف مفهوم غربی از صلح دموکراتیک، صلح توسعه ای را طرح کرده است.
استدلال چین این است که توسعه مهمتر از آن است که دموکراسی را به عنوان یک پیش شرط برای آن تعریف کرد و این موضوع، در خاورمیانه و شمال آفریقا از مصادیق بیشتری برخوردار است. پکن معتقد است كه جامعه بين الملل بايد به جاي صادر كردن دموكراسي ناسازگار به این کشورها، كمك هاي اقتصادي لازم را به كشورهاي منا ارائه دهد. با وجود روش های مختلف، چین و قدرت های غربی می توانند اهداف نهایی مشابهی در منطقه داشته باشند و می توانند راه های همگرایی را بیابند: هدف فوری توسعه است و دمکراسی در بلندمدت نیز همگرایی به عنوان هدف غایی را متحقق خواهدنمود.
کمک های توسعه چین به کشورهای جنگ زده MENA با میزان تأثیر عمومی پکن در آنجا متناسب است. این کشور از سال ٢٠١٥ میلادی ١٠٠ میلیون دلار به ماموریت صلح سازمان ملل در سومالی اختصاص داده است. از سال ٢٠١٨ ، چین حدود ٨٥ میلیون دلار برای بازسازی بشردوستانه در لبنان، اردن، سوریه و یمن هزینه کرده است.همچنین ١٤ میلیون دلار کمک بشردوستانه به فلسطین، ١٤٠ میلیون دلار به کشورهای عربی برای ایجاد ظرفیت؛ و ٤٢ میلیون دلار به کشورهای عربی برای آموزش افسران اجرای قانون، کمک اختصاص داده است. پکن استدلال می کند که دولت های منا از طریق بازسازی اقتصادی و اجتماعی می توانند خشونت و رادیکال شدن را ریشه کن کنند. تجارب اصلاحات و گشایش چین به آن کشور آموخته است كه توسعه اقتصادی و اجتماعی یك ضرورت مطلق برای كشورهای در حال گذار خاورمیانه و شاخ آفریقا است.
نتیجه
پکن دیدگاه منفی نسبت به اقدامات غربی در مورد سیاست اتحاد، حوزه های نفوذ و تحریم های اقتصادی دارد. با مفهوم مسوولیت محافظت، مخالفت با تغییر رژیم ها است، و در این استدلال که برخی دولتها در کشورهای جنگ زده MENA شرور یا مشکل ساز هستند به شدت احتیاط می کند. پکن تأکید می کند که همه کشورهای MENA در گفتگو درباره راه حل های فراگیر و جامع درگیری ها شریک هستند. چین سعی دارد با حفظ این استانداردها وضعیت قدرت جهانی خود را خدشه دار نکند.
به عنوان یک قدرت در حال توسعه، چین با روش های تجربی و مقدماتی که عاری از یک استراتژی روشن است با MENA وارد تعامل می شود. حزب حاکم قصد دارد به جای اینکه به دنبال رقابت ژئوپلیتیکی با ایالات متحده در MENA باشد ، محبوبیت خود را افزایش دهد و این کار را با حفظ روابط قدرت بزرگ پایدار و گسترش منافع تجاری خود در سراسر MENA انجام می دهد. بنابراین، چین از رقابت مستقیم برای کنترل با قدرتهای مستقر مانند اتحادیه اروپا، روسیه و ایالات متحده پرهیز می کند. چین و روسیه مشترکاً هفت پیش نویس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد جنگ سوریه را وتو کردند، اما پکن از اتحاد کامل با مسکو خودداری کرده است. برخلاف مسکو، پکن پایگاه های نظامی را در مناطق درگیری ایجاد نمی کند. همچنین به دنبال ایجاد حوزه نفوذ در MENA نیست.
چین با سیاست مستقل خود در منا احساس راحتی می کند. معتقد است كه ساير قدرتها بايد آنچه را كه به عنوان ذهنيت جنگ سرد خود در نظر مي گيرند كنار گذارده و با يك نظم امنيتي جديد مبتني بر توازن و تاکید بر كالاهاي عمومي، صلح و توسعه پايدار را ارتقاء دهند. از آنجا که چین به دنبال همکاری با سایر قدرتها است، این کشور به احتمال بسیار، همکاری خود با اتحادیه اروپا را در تلاش برای از بین بردن تشدید درگیری ها در اسرائیل – فلسطین، لیبی، سوریه و یمن و مسئله هسته ای ایران تقویت می کند. هم چین و هم اتحادیه اروپا بر لزوم پایبندی به توافق هسته ای ایران تأکید می کنند. حمایت از راه حل سیاسی برای منازعه اسرائیل و فلسطین، بازگشت به یک قطعنامه سیاسی و مخالفت با تلاش هر قدرت برای تسلط بر امور امنیتی در جنگ سوریه؛ حل مناقشات لیبی و یمن از طریق سازمان ملل نیز از علایق مشترک چین و اتحادیه اروپا است.
برای سالهای آینده، سرمایه گذاری های اقتصادی قدرتهای اروپایی و چین در جاده ابریشم، نوعی کمک های توسعه را به کشورهای MENA ارائه می دهد که منجر به صلح و ثبات منطقه ای می شود. دو طرف برای حل مسائل مربوط به پناهندگانخاورمیانه و شمال آفریقا نیز همکاری خواهند کرد.
از آنجا که قدرتهای مستقر ، بخشی از علاقه خود را به امور خاورمیانه و شاخ آفریقا از دست داده اند چین فکر نمی کند که بتواند رویکرد کم اثر خود در منطقه را برای مدت طولانی تری حفظ کند. بنابراین، مداوما کانالهای جدیدی را برای دفاع از منافع تجاری خود و ایجاد روابط قدرتمند همگرا و مشارکتی در MENA کشف می کند. در سالهای آینده تغییرات بیشتری را در موضع چین نسبت به خاورمیانه و شمال آفریقا شاهد خواهیم بود.