احتمالا همه ی ما هنگامی که در مدرسه بوده ایم دستکم یک بار در برابر چالش”بازی نه نقطه” قرار گرفته و سرانجام به این پاسخ رسیده ایم که : غیر ممکن است
بازی نه نقطه را به خاطرتان می آورم:
نه نقطه در ردیف های سه تایی روی کاغذ بکشید. سپس خودکار را طوری روی نقطه ها بکشید که بدون برداشتن قلم، از همه ی نقطه ها بگذرد ضمنا از روی یک نقطه دوبار رد نشوید.
احتمالا یادتان آمده باشد. این معما را یا دوستان در برابرمان می گذاشتند و یا معلم ها وقتی که می خواستند به دانش آموزان بفهمانند هنوز چیز زیادی بلد نیستند و یا آنکه آخر وقت بود و دیگر حوصله ای برای درس دادن نداشتند برایمان روی تخته می نوشتند.
پاسخ همواره یک چیز بود چه در مدرسه، چه در جمع دوستان و چه در خانه:
غیرممکن است
با این جمله ی ساده، معلم ها ما را کنترل ذهنی می کردند، دوستان کنترل ذهنی می کردند، خانواده و جامعه ی دوروبر هم به همین صورت، در ذهنمان فرو کردند که این معما حل شدنی نیست. جالب آنکه نسل های مختلف هم -پدران و پسران و نوه ها- این چالش را تکرار و همواره به یک نتیجه می رسیدند: غیر ممکن است
خودمان هم کم کم خود را به دام انداختیم
****
اما حقیقت چیز دیگری است و این معما تنها بدان دلیل، غیر ممکن می نمود که ما به دام “قیدهای خودنهاده ” افتاده بودیم و بسیاری از ما همچنان در این دام، زندگی می کنیم. غیر ممکنی که با این چالش، ذهن ما را کنترل کرد بعدها به بسیاری از شوون زندگی ما نیز رسوخ کرد از جمله حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ما:
ما نمی توانیم، نمی شود، امکان ندارد، غیر ممکن است و بسیاری از مفاهیم کنترل ذهن….
****
این معما امروز به مدد “تفکر سیستمی” حل شده است. تنها کافی است قیدهای خودنهاده را کنار بگذاریم، سیستمی فکر کنیم و به راه های جدید بیندیشیم. کسی برای ما شرط نگذاشته بود که نباید از محیط عملیاتی خارج شویم اما ما خودمان را به این دام انداخته بودیم.
کاغذ و قلم بیاورید و امتحان کنید. تنها کافی است باور کنید:
“فقط غیرممکن، غیرممکن است”