بررسی علل ناتوانی در همبستگی علیە تمامیت خواهی؛ یک نگاە آسیب شناختیک
در بررسی دلیل عدم توانایی لایەهای مختلف جامعە در برابر یک رژیم توتالیتر عوامل متعددی وجود دارد که می تواند مانع همبستگی علیە تمامیت خواهی شود. در اینجا به برخی از این فاکتورها اشاره خواهد شد:
فقدان اندیشە سیاسی
ایدئولوژی، دیگری سازی و دیگری ستیزی
ارتباط با گذشتە خیالی، گریز از حقیقت و خلط مفاهیم
بخشی نگری و خود مطلق پنداری
نبودن گفتمان عمومی سالم
قایل نشدن بە برابری بە عنوان عامل انگیزە اولیە
سوء استفادە ناعادلانە
اپوزیسیون فیک، نفوذ و مداخلە
انحطاط اخلاقی و فرهنگی
جاەطلبی های شخصی و مبارزات قدرت
لذت های توهم آمیز
عدم اعتماد
عوامل خارجی و ژئوپلیتیک
سرکوب و ترس
سیاست های فریب
٭٭٭٭
فقدان اندیشە سیاسی:
فقدان اندیشه سیاسی مقتضابە می تواند پیامدهای مهمی در مبارزه با تمامیت خواهی داشته باشد. اندیشه سیاسی شامل تحلیل انتقادی، بسط ایده ها و کاوش در دیدگاه های مختلف در مورد حکومت، قدرت و ساختارهای اجتماعی است. هنگامی که اندیشه سیاسی کمبود داشته باشد چندین پیامد به وجود می آید:
کاهش آگاهی: تفکر سیاسی به افراد کمک می کند تا عملکرد نظام های سیاسی از جمله تمامیت خواهی را درک و تحلیل کنند. بدون اندیشه سیاسی، مردم ممکن است از نشانه ها و خطرات رژیم های توتالیتر آگاهی نداشته باشند و آنها را مستعد دستکاری و کنترل کند.
کاهش مقاومت: فقدان اندیشه سیاسی میتواند منجر به رضایت و بیتفاوتی گشتە مانع از تلاشها برای مقاومت و به چالش کشیدن رژیمهای استبدادی شود. بدون درک قوی از چارچوب های سیاسی جایگزین و اصول دموکراتیک، افراد ممکن است اهمیت دفاع از حقوق و آزادی های خود را درک نکنند.
اپوزیسیون تضعیف شده: اندیشه سیاسی، توسعه جنبش های اپوزیسیون و تدوین استراتژی هایی را برای به چالش کشیدن توتالیتاریسم تقویت می کند. در غیاب آن، مقاومت سازمانیافته و اپوزیسیون مؤثر چالشبرانگیز میشوند زیرا فقدان ایدئولوژیهای منسجم، تاکتیکهای بسیج و جایگزینهایی برای رژیم موجود وجود دارد.
سرکوب مخالفان: رژیم های توتالیتر زمانی رشد می کنند که صداهای مخالف خاموش یا به حاشیه رانده شوند. فقدان اندیشه سیاسی ممکن است به مقامات اجازه دهد تا تفکر انتقادی را سرکوب، گفتمان روشنفکری را خفه و آزادی بیان را محدود کنند. این امر، کنترل اعمال شده توسط رژیم های توتالیتر را بیشتر تداوم می بخشد.
پادمان های نهادی محدود: تفکر سیاسی برای توسعه و اجرای کنترل و تعادل در نهادهای سیاسی ضروری است. بدون تحلیل انتقادی و بررسی متفکرانه، استقرار نظامهای دموکراتیک قوی و تدابیر امنیتی در برابر تمامیت خواهی کمتر امکانپذیر میشود.
آسیب پذیری در برابر تبلیغات: رژیم های توتالیتر اغلب از تکنیک های تبلیغاتی و دستکاری برای کنترل و دستکاری افکار عمومی استفاده می کنند. زمانی که افراد فاقد تفکر سیاسی باشند ممکن است بیشتر در معرض اطلاعات نادرست، دستکاری، و انتشار روایت های نادرست قرار گیرند و این امر حفظ قدرت را برای رژیم های توتالیتر آسان تر می کند.
برای مبارزه مؤثر با توتالیتاریسم، یک اندیشه سیاسی پر جنب و جوش و درگیر بسیار مهم است. این مسالە به پرورش یک شهروند آگاه کمک می کند، ارزش های دموکراتیک را تقویت، و با ارائه ابزارهای فکری لازم برای به چالش کشیدن نظام های سرکوبگر، جنبش های مقاومت را تقویت می کند.
ایدئولوژی، دیگری سازی و دیگری ستیزی: گروه های اپوزیسیون ممکن است جهت گیری ها، عقاید یا اهداف ایدئولوژیک متفاوتی داشته باشند که می تواند منجر به اختلاف نظر و دودستگی در اپوزیسیون شود. آنها ممکن است دیدگاه های متفاوتی برای آینده یا استراتژی های متفاوتی برای دستیابی به اهداف خود داشته باشند. این تفاوت های ایدئولوژیک می تواند وحدت لازم برای مبارزه موثر با تمامیت خواهی را تضعیف کند.
ارتباط با گذشتە خیالی، گریز از حقیقت و خلط مفاهیم:
گذشته خیالی: گذشته خیالی به تمایل افراد برای ساختن یا تصور وقایع، تجربیات یا خاطراتی اطلاق می شود که ممکن است با رویدادهای تاریخی واقعی همسو نباشد. این پدیده ای است که در آن مردم روایت های تخیلی یا تحریف شدەای درباره گذشته شخصی یا جمعی خود ایجاد می کنند. این می تواند به دلایل مختلفی مانند حافظه انتخابی، نوستالژی، تأثیرات فرهنگی یا سوگیری های شخصی رخ دهد. گذشته تخیلی را میتوان در موقعیتهایی دید که افراد، رویدادها را متفاوت از نحوه وقوع واقعی، به یاد میآورند یا زمانی که رویدادهای تاریخی رمانتیک یا اسطورهسازی میشوند.
فرار از واقعیت: مفهوم فرار از واقعیت به تمایل یا نیاز افراد به جدا شدن از محیط نزدیک یا لحظه حال مربوط می شود. این شامل جستجوی حالات ذهنی یا احساسی جایگزین برای فرار یا کنار آمدن موقت با چالش ها، فشارها یا یکنواختی زندگی روزمره است. افراد ممکن است در اشکال مختلفی از فرار، مانند خیالبافی، سرگرمی یا مصرف رسانه ای، دنبال کردن سرگرمی ها یا فعالیت های تفریحی درگیر شوند. فرار از واقعیت می تواند احساس آرامش یا سرگرمی ایجاد کند اما فرار بیش از حد یا طولانی مدت می تواند مانع رشد شخصیتی یا منجر به قطع ارتباط با واقعیت شود.
سردرگمی مفاهیم: سردرگمی مفاهیم به موقعیت هایی اطلاق می شود که در آن افراد در تشخیص یا درک ایده ها، مقوله ها یا تعاریف مختلف مشکل دارند. این شامل عدم وضوح یا درک در مورد مرزها، ویژگی ها یا روابط بین مفاهیم است. سردرگمی مفاهیم می تواند به دلیل عواملی مانند محدودیت های شناختی، دانش یا اطلاعات ناکافی، ابهام معنایی یا استدلال ناقص ایجاد شود. این پدیده میتواند در زمینههای گوناگونی مانند بحثهای فکری، محیطهای آموزشی، فرآیندهای تصمیمگیری یا ارتباطات روزمره ظاهر شود. حل سردرگمی مفاهیم اغلب نیاز به تفکر انتقادی، تحقیق بیشتر، شفاف سازی یا یادگیری دارد.
فقدان پیش نیاز دمکراسی:
فقدان دموکراسی می تواند تأثیر قابل توجهی بر همبستگی در یک جامعه داشته باشد. دموکراسی با تأکید بر برابری، مشارکت و نمایندگی، بستری را برای افراد فراهم میکند تا صدای خود را داشته باشند و در فرآیند تصمیمگیری مشارکت کنند. وقتی دموکراسی غایب یا محدود باشد میتواند همبستگی را از چند طریق تضعیف کند:
فقدان فراگیری: دموکراسی با اطمینان از اینکه صداهای گوناگون شنیده و نمایندگی می شوند شمولیت را تقویت می کند. در غیاب دموکراسی، گروه ها یا افراد خاصی ممکن است به حاشیه رانده شوند یا از فرآیند تصمیم گیری حذف شوند. این می تواند منجر به احساس بیگانگی شود و همبستگی را در میان اقشار مختلف جامعه از بین ببرد.
نابرابری و تقسیم: دموکراسی با ارائه مکانیسم هایی برای توزیع عادلانه منابع و فرصت ها به رفع نابرابری های اجتماعی و اقتصادی کمک می کند. وقتی دموکراسی وجود نداشته باشد قدرت و ثروت می تواند در دست عده معدودی متمرکز شود و منجر به شکاف های اجتماعی و افزایش نابرابری ها شود. این گونه تقسیم بندی ها می تواند پیوندهای همبستگی را تضعیف کند و محیطی از بی اعتمادی و کینه ایجاد کند.
عدم اعتماد و مشارکت: دموکراسی بر اساس اصول شفافیت، پاسخگویی و حاکمیت قانون بنا شده است. زمانی که این اصول به خطر بیفتد یا وجود نداشته باشد اعتماد به نهادها و رهبران ممکن است از بین برود. شهروندان ممکن است سرخورده شده و از روند سیاسی جدا شوند که مانع کنش جمعی و همبستگی می شود. بدون نهادها و فرآیندهای دموکراتیک، افراد ممکن است کمتر دور هم جمع شوند تا به چالش های مشترک رسیدگی کنند یا در جهت اهداف مشترک کار کنند.
سرکوب مخالفان: دموکراسی تبادل آزاد عقاید، مخالفتها و انتقاد سازنده را تشویق میکند. در غیاب ارزشها و مکانیسمهای دموکراتیک، ممکن است صداهای مخالف سرکوب شوند که منجر به فقدان گفتگو و بحث آزاد میشود. این خفه کردن نظرات مختلف می تواند مانع از توسعه راه حل های نوآورانه شود و از ظهور یک حس قوی همبستگی بر اساس ارزش ها و آرمان های مشترک جلوگیری کند.
جامعه مدنی تضعیف شده: دموکراسی متکی بر حضور یک جامعه مدنی پر جنب و جوش است که به عنوان کنترل کننده قدرت عمل می کند و مشارکت مدنی را ترویج می کند. فقدان دموکراسی میتواند سازمانهای جامعه مدنی مانند سازمانهای غیردولتی، اتحادیههای کارگری و گروههای اجتماعی را که نقش مهمی در تقویت همبستگی و دفاع از حقوق و منافع شهروندان دارند، تضعیف کند.
به طور کلی، فقدان دموکراسی می تواند همبستگی را از طریق کاهش شمولیت، تشدید نابرابری ها، از بین بردن اعتماد، سرکوب مخالفان و تضعیف جامعه مدنی تضعیف کند. در مقابل، فرآیندها و نهادهای دموکراتیک می توانند با تضمین مشارکت گسترده، حمایت از حقوق بشر و فراهم کردن چارچوبی برای تصمیم گیری و اقدام جمعی، به ارتقای همبستگی کمک کنند.
بخشی نگری و خود مطلق پنداری: بخشی نگری و فرقه گرایی که به تفرقه ها و درگیری ها بر اساس هویت های مذهبی، قومی یا گروهی دیگر اشاره دارد در واقع می تواند تأثیر مخربی بر همبستگی در برابر تمامیت خواهی داشته باشد. توتالیتاریسم شکلی از حکومت است که به دنبال کنترل تمام جنبه های زندگی عمومی و خصوصی اغلب از طریق اقدامات ظالمانه و سرکوب آزادی های فردی است. در مواجهه با چنین رژیمی، همبستگی میان مردم برای به چالش کشیدن و مقاومت مؤثر در برابر آن بسیار مهم است. با این حال، فرقه گرایی از چند جهت این همبستگی را تضعیف می کند:
تفرقه و بی اعتمادی: فرقه گرایی باعث ایجاد شکاف و بی اعتمادی عمیق میان گروه های مختلف مذهبی، قومی یا فرهنگی می شود. این تقسیمبندیها پتانسیل یک جبهه متحد علیه تمامیتخواهی را تضعیف میکند زیرا مردم ممکن است تمایل بیشتری به اولویت دادن به منافع گروه خود بر اقدام جمعی داشته باشند.
تکه تکه شدن مقاومت: رژیم های توتالیتر اغلب از استراتژی هایی استفاده می کنند که از شکاف های موجود در جامعه برای حفظ کنترل، سوء استفاده می کنند. فرقه گرایی، محیط ایده آلی را برای چنین رژیم هایی فراهم می کند تا از این اختلافات سوء استفاده کنند و تلاش های مقاومت را تضعیف کنند. با قرار دادن گروه ها در برابر یکدیگر، تمامیت خواە می تواند هر جنبش مقاومت منسجمی را تضعیف کند.
فقدان اهداف مشترک: همبستگی نیاز به درک مشترک از اهداف مشترک و تمایل به همکاری برای دستیابی به آنها دارد. فرقه گرایی اغلب منجر به اولویت بندی اهداف خاص گروه می شود و هدف بزرگتر مخالفت با تمامیت خواهی را تحت الشعاع قرار می دهد. این فقدان اهداف مشترک، مانع از تشکیل اتحادها و تلاش های مشترک لازم برای به چالش کشیدن رژیم های سرکوبگر می شود.
دستکاری و هماختیاری: رژیمهای توتالیتر ممکن است از اختلافات فرقهای برای دستکاری و همدستی گروههای خاص سوء استفاده کنند. با مماشات یا طرفداری از جناح های خاص در جامعه، رژیم می تواند حمایت آن جناح ها را به دست آورد و مخالفت ها را بیشتر از هم بپاشد و همبستگی را دلسرد کند.
روایات تحریف شده و تبلیغات: فرقه گرایی می تواند به گسترش روایت ها و تبلیغات مغرضانه کمک کند که شکاف ها را تقویت می کند و کلیشه ها را تداوم می بخشد. رژیم های توتالیتر اغلب از چنین تاکتیک هایی برای ایجاد اختلاف و جلوگیری از اتحاد بین مردم استفاده می کنند. این روایتها میتواند تنشهای فرقهای را تشدید کند و تقویت همبستگی در برابر تمامیت خواە را چالشبرانگیزتر کند.
غلبه بر فرقه گرایی و تقویت همبستگی برای مقابله موثر با تمامیت خواهی بسیار مهم است. این امر مستلزم ترویج گفتوگو، تفاهم و همدلی میان گروههای مختلف و تأکید بر ارزشها و آرمانهای مشترک است. با فراتر رفتن از شکافهای فرقهای، مردم میتوانند ائتلاف گستردهتری ایجاد کنند و در مقابل تمامیتخواهی با هم بایستند و مقاومت قویتر و مؤثرتری ایجاد کنند.
نبودن گفتمان عمومی سالم: فقدان یک گفتمان عمومی سالم می تواند تأثیرات منفی قابل توجهی بر انسجام مردم در مبارزه با تمامیت خواهی داشته باشد. گفتمان عمومی نقش مهمی در شکل دادن به تفاهم جمعی، تقویت همدلی و ایجاد اجماع در مورد موضوعات مهم دارد. وقتی یک گفتمان عمومی سالم وجود نداشته باشد پیامدهای متعددی می تواند ایجاد شود:
عدم آگاهی: گفتمان عمومی امکان تبادل اطلاعات، ایده ها و دیدگاه ها را فراهم می کند. این به مردم کمک می کند تا از تهدیدات ناشی از توتالیتاریسم آگاه شوند و پیامدهای آن را درک کنند. بدون بحثهای آزاد و انتشار اطلاعات، افراد ممکن است از خطرات توتالیتاریسم بیخبر یا در اطلاعات نادرست باقی بمانند و مانع از توانایی آنها برای اتحاد علیه تمامیت خواهی شوند.
تفرقه و قطبی شدن: یک گفتمان عمومی سالم، گفتگو و کاوش در دیدگاه های مختلف را تشویق می کند. این زمینه را برای افراد فراهم می کند تا در بحث های محترمانه شرکت کنند، زمینه های مشترک را یافتە و همبستگی ایجاد کنند. در غیاب چنین گفتمانی، قطبی شدن و تفرقه می تواند غالب شود زیرا مردم در اتاق های پژواک عقب نشینی می کنند یا به ایدئولوژی های افراطی می چسبند. این چندپارگی، مقاومت جمعی در برابر تمامیت خواهی را تضعیف می کند زیرا دستیابی به وحدت و همکاری به طور فزاینده ای دشوار می شود.
سرکوب مخالفان: رژیم های توتالیتر اغلب به دنبال سرکوب مخالفان و کنترل روایت با خاموش کردن صداهای مخالف هستند. در غیاب یک گفتمان عمومی سالم، فضای مخالفت و انتقاد بیشتر کاهش مییابد و بیان نگرانیهای خود یا به چالش کشیدن وضعیت موجود را برای افراد سختتر میکند. این سرکوب می تواند به فرهنگ ترس و خودسانسوری منجر شود و مقاومت جمعی علیه تمامیت خواهی را بیشتر از بین ببرد.
دستکاری و تبلیغات: بدون یک گفتمان عمومی قوی، افراد در برابر دستکاری و تبلیغات آسیب پذیرتر می شوند. رژیم های توتالیتر در کنترل جریان اطلاعات و انتشار روایت های مغرضانه یا نادرست برای پیشبرد برنامه های خود مهارت دارند. در غیاب بحثهای انتقادی و بررسی حقایق، مردم ممکن است به راحتی تحت تأثیر اطلاعات گمراهکننده قرار گیرند، مانع توانایی آنها در تشخیص حقیقت از تبلیغات و تضعیف مقاومت آنها در برابر توتالیتاریسم شود.
فرسایش اعتماد و انسجام اجتماعی: گفتمان عمومی، مکانیسمی حیاتی برای تقویت اعتماد، تفاهم و انسجام اجتماعی در یک جامعه است. وقتی گفتمان سالم غایب باشد بی اعتمادی، سوء ظن و بیگانگی می تواند وجود داشته باشد. مردم تمایل کمتری برای تعامل با یکدیگر پیدا میکنند که منجر به گسستگی جوامع و تضعیف پیوندهای اجتماعی میشود. در مواجهه با توتالیتاریسم، فقدان اعتماد و انسجام اجتماعی میتواند مانع فعالیت جمعی شود و تابآوری جمعیت را کاهش دهد.
به طور خلاصه، فقدان یک گفتمان عمومی سالم، انسجام مردم را در مبارزه با تمامیت خواهی تضعیف می کند، مانع آگاهی می شود، تفرقه افکنی را ترویج می کند، مخالفان را سرکوب می کند، امکان دستکاری را فراهم می کند و اعتماد و انسجام اجتماعی را از بین می برد. برای مبارزه مؤثر با توتالیتاریسم، ایجاد محیطی که گفتگوی باز را تشویق میکند به دیدگاههای مختلف احترام میگذارد و تبادل آزاد ایدهها را ترویج میکند بسیار مهم است.
قایل نشدن بە برابری بە عنوان عامل انگیزە اولیە: اپوزیسیونی که نمی تواند در برابر سایر گروه های مخالف، قایل به اصل برابری باشد و به هر شکلی خود را برتر یا بالاتر بداند خواه قومی، مذهبی، آیینی، نژادی، اقتصادی، بدون آنکه خود را به محک انتخابات گذارده باشد و بدون آن، خواهان امتیاز یا موقعیتی فراتر باشد می تواند به تقویت کننده پراکندگی سایر گروه های مخالف یاری رسانده و زمینه های شکل ناگیری یک اپوزیسیون منسجم علیه تمامیت خواهی را مهیا نماید. یک گروه اپوزیسیون می تواند به مثابه گروه پیشرو، سایر گروه ها را به سوی همبستگی رهبری کند اما نباید قایل به برابری با سایر گروه ها نباشد و در نتیجه نقشی ممتاز برای خود تعریف کند.
سوء استفادە ناعادلانە: سوء استفاده ناعادلانه یک اپوزیسیون خاص می تواند پیامدهای قابل توجهی برای همبستگی اپوزیسیون علیه تمامیت خواهی داشته باشد. هنگامی که یک جنبش اپوزیسیون به طور ناعادلانه هدف قرار می گیرد یا به اشتباه معرفی می شود می تواند اعتماد و انسجام بین اعضای آن را تضعیف کند و مقاومت جمعی آنها را در برابر تمامیت خواهی تضعیف کند. در اینجا چند راه وجود دارد که سوء استفاده ناعادلانه مخالفان می تواند بر همبستگی تأثیر بگذارد:
اختلافات و درگیری های داخلی: هدف قرار دادن ناعادلانه یا سوء استفاده یک جناح خاص در اپوزیسیون می تواند باعث ایجاد اختلاف و درگیری های داخلی شود. این می تواند منجر به جنگ داخلی، بی اعتمادی و از دست دادن تمرکز بر هدف مشترک مخالفت با توتالیتاریسم شود. وقتی برخی جناحهای درون اپوزیسیون احساس میکنند به حاشیه رانده شدهاند یا با آنها رفتار ناعادلانهای صورت میگیرد حفظ یک جبهه متحد در برابر تهدید بزرگتر میتواند چالش برانگیز باشد.
از بین رفتن اعتبار: سوء استفاده یا تحریف پیام یک گروه معارض خاص می تواند به اعتبار و درک عمومی آن آسیب وارد کند. اگر اپوزیسیون به صورت منفی یا نادرست به تصویر کشیده شود،
ممکن است برای جلب حمایت و همدردی عمومی تلاش کند. این می تواند توانایی اپوزیسیون را برای بسیج مردم، جلب توجه و به چالش کشیدن رژیم توتالیتر تضعیف کند.
تکه تکه شدن و انزوا: رفتار ناعادلانه یک گروه معارض خاص می تواند هم آنها و هم دیگر گروەها را از جنبش گسترده تر منزوی کند. اگر بقیه مخالفان نتوانند در همبستگی با گروه مورد نظر بایستند می تواند احساس انزوا و رها شدن را ایجاد کند. این ممکن است باعث سرخوردگی گروه هدف شده و کناره گیری از مبارزه جمعی علیه تمامیت خواهی شود و قدرت اپوزیسیون را تکه تکه کند.
مزیت استراتژیک برای رژیم توتالیتر: بهره برداری از تفرقه بر اثر وضعیت ناعادلانە می تواند یک مزیت استراتژیک برای رژیم توتالیتر ایجاد کند. این می تواند توجه را از اقدامات رژیم منحرف کند، بین اعضای مخالفان اختلاف ایجاد و مقاومت کلی را تضعیف کند. رژیم حتی ممکن است از موقعیت برای همدستی یا دستکاری گروه هدف برای اهداف خود سوء استفاده کند و کارایی اپوزیسیون را بیشتر تضعیف کند.
برای حفظ همبستگی و مقابله با اثرات منفی سوء استفاده ناعادلانه، برای اپوزیسیون ضروری است که فراگیری، گفتگوی باز و تصمیم گیری جمعی را در اولویت قرار دهند. شفافیت، انصاف و احترام متقابل در اپوزیسیون می تواند به کاهش اختلافات و ایجاد یک جنبش قوی تر و انعطاف پذیرتر در برابر تمامیت خواە کمک کند.
اپوزیسیون فیک، نفوذ و مداخله: رژیم های توتالیتر اغلب از تاکتیک های مختلفی برای تضعیف و تفرقه افکنی مخالفان از جمله نظارت، ارعاب و دستکاری استفاده می کنند. آنها ممکن است از شکاف های موجود سوء استفاده یا از طریق نفوذ یا انتشار اطلاعات نادرست، درگیری هایی را در درون مخالفان ایجاد کنند. بازیگران خارجی، مانند سایر دولتها یا گروههای ذینفع، ممکن است برای اهداف استراتژیک یا ژئوپلیتیک خود تلاش کنند تا بر مخالفان تأثیر بگذارند و آنها را تکه تکه کنند.
یک اپوزیسیون فیک همچنین می تواند بە عنوان سایە سیستم تمامیت خواە، همە برنامەهای اپوزیسیون واقعی را تحت تاثیر قرار دادە و در نهایت، بە بازوی تمامیت خواە در میان نیروهای مخالف تبدیل شود
فقدان منابع یا وابستگی منابع: جنبش های اپوزیسیون اغلب به منابعی مانند بودجه، حمایت سازمانی یا دسترسی به پلتفرم های رسانه ای نیاز دارند تا به طور موثر یک رژیم توتالیتر را به چالش بکشند. با این حال، منابع محدود یا وابسته می تواند رقابت بین گروه ها یا افراد مختلف در اپوزیسیون ایجاد و مانع همکاری و مانع همبستگی شود.
انحطاط اخلاقی و فرهنگی: انحطاط فرهنگی و اخلاقی می تواند تأثیرات متعددی بر عدم همبستگی در برابر تمامیت خواهی داشته باشد. در اینجا چند راه احتمالی وجود دارد که از طریق آنها افول فرهنگی و اخلاقی می تواند به این عدم همبستگی کمک کند:
فرسایش ارزشهای مشترک: زوال فرهنگی و اخلاقی اغلب شامل فروپاشی ارزشهای مشترک و اصول اخلاقی در یک جامعه است. وقتی مردم دیگر مجموعه ارزشهای مشترکی برای جمع کردن ندارند تقویت اتحاد و همبستگی علیه تمامیتخواهی، چالشبرانگیزتر میشود. بدون یک پایه اخلاقی مشترک، مردم ممکن است منافع فردی خود را بر اقدام جمعی ترجیح دهند که منجر به پراکندگی و تضعیف مقاومت در برابر سیستم های سرکوبگر می شود.
از دست دادن همدلی و شفقت: زوال فرهنگی و اخلاقی می تواند به کاهش همدلی و شفقت در جامعه کمک کند. وقتی مردم بیشتر خود محور می شوند و کمتر نگران رفاه دیگران هستند ممکن است تمایل کمتری به ایستادگی در برابر تمامیت خواهی و دفاع از حقوق و آزادی های دیگران داشته باشند. فقدان همدلی میتواند بیتفاوتی ایجاد کند و مانع از اقدام جمعی علیه رژیمهای سرکوبگر شود.
تضعیف پیوندهای اجتماعی و اعتماد: زوال فرهنگی و اخلاقی می تواند پیوندها و اعتماد اجتماعی را در بین افراد از بین ببرد. هنگامی که اعتماد به نهادها، دولت ها و همشهریان کاهش می یابد ایجاد همبستگی و همکاری لازم برای مقاومت در برابر تمامیت خواهی چالش برانگیزتر می شود. سوء ظن، بدبینی و شکاف در جامعه می تواند مانع از تلاش های جمعی برای به چالش کشیدن رژیم های سرکوبگر شود.
از دست دادن تفکر انتقادی و مشارکت: زوال فرهنگی و اخلاقی همچنین ممکن است منجر به کاهش تاکید بر تفکر انتقادی، گفتگوی آگاهانه و مشارکت فعال مدنی شود. وقتی مردم تمایل کمتری به تجزیه و تحلیل انتقادی اطلاعات، زیر سوال بردن اقتدار و مشارکت فعال در شکلدهی جامعه خود دارند ممکن است بیشتر در معرض دستکاری و کنترل رژیمهای توتالیتر باشند. فقدان تعامل و تفکر انتقادی می تواند به پذیرش منفعلانه سیستم های سرکوبگر به جای مقاومت فعال کمک کند.
تکه تکه شدن و تقسیم: زوال فرهنگی و اخلاقی میتواند شکافهای اجتماعی را تشدید کند و منجر به ایجاد اجتماعات پراکنده شود که احتمال کمتری دارد علیه توتالیتاریسم گرد هم آیند. تقسیم بندی در امتداد خطوط نژاد، مذهب، ایدئولوژی سیاسی، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، یا سایر عوامل می تواند مانع شکل گیری ائتلاف های گسترده و جنبش های همبستگی لازم برای به چالش کشیدن رژیم های سرکوبگر شود.
توجه به این نکته ضروری است که رابطه بین انحطاط فرهنگی و اخلاقی و عدم همبستگی در برابر تمامیت خواهی پیچیده و چندوجهی است. در حالی که این عوامل میتوانند به چالشهای مقابله با اقتدارگرایی کمک کنند، اما لزوماً فقدان همبستگی را تضمین نمیکنند. جوامع هنوز هم می توانند راه هایی برای غلبه بر این موانع و متحد شدن در برابر رژیم های سرکوبگر از طریق تلاش های آگاهانه برای بازسازی ارزش های مشترک، تقویت همدلی، ترویج تفکر انتقادی، بازسازی اعتماد، و پل زدن شکاف های اجتماعی بیابند.
جاەطلبی های شخصی و مبارزات قدرت: در درون اپوزیسیون، ممکن است افراد یا جناح هایی با جاه طلبی های شخصی برای قدرت یا مناصب رهبری وجود داشته باشند. این مبارزات قدرت می تواند توجه و منابع را از هدف مشترک مخالفت با تمامیت خواهی منحرف کند. جنگ داخلی و رقابت برای رهبری می تواند مخالفان را در هم بشکند و از یک جبهه متحد جلوگیری کند.
لذت های توهم آمیز: لذت های اولیه و لذت های واهی می توانند موانعی بر سر راه همبستگی در برابر تمامیت خواهی باشند زیرا پتانسیل این را دارند که افراد را از شناخت و مخالفت با نظام های سرکوبگر منحرف کنند. در اینجا توضیحی در مورد هر یک می آید:
لذت های اولیه: لذت های اولیه به خواسته ها و نیازهای اساسی انسان مانند غذا، سرپناه، آسایش و امنیت شخصی اشاره دارد. در مواجهه با تهدیدات یا محرومیتهای فوری، افراد تمایل دارند که انجام این لذتهای اولیه را بر سایر دغدغهها ترجیح دهند. رژیم های توتالیتر اغلب این غریزه را با ارائه ظاهری از ثبات و برآوردن این نیازهای اساسی برای مردم، حداقل برای کسانی که از قوانین رژیم پیروی می کنند، دستکاری می کنند. با ارضای این لذت های اولیه، رژیم می تواند احساس وابستگی و رضایت را در بین مردم ایجاد کند و باعث شود که آنها کمتر اقتدار رژیم را زیر سوال ببرند یا به چالش بکشند. این می تواند مانع توسعه جنبش های همبستگی و مقاومت شود زیرا افراد ممکن است بقا و آسایش فوری خود را بر مبارزه جمعی برای آزادی ترجیح دهند.
لذتهای وهمی: لذتهای وهمی به اشکال سطحی یا کاذب رضایت اطلاق میشود که افراد را از درگیر شدن در تفکر انتقادی و به چالش کشیدن سیستمهای سرکوبگر منحرف میکند. رژیمهای توتالیتر اغلب از تاکتیکهای مختلفی برای ایجاد لذتهای وهمی استفاده میکنند که توجه را از واقعیتهای خشن حاکمیتشان منحرف میکند. این می تواند شامل تبلیغات، سانسور، کنترل روایت های رسانه ای و ترویج فرهنگ مصرف گرایی یا سرگرمی باشد. هدف رژیم، با غرق کردن مردم در حواسپرتیها و منابع کاذب رضایت، جلوگیری از زیر سوال بردن اقدامات، سیاستها و سوء استفادههای رژیم از سوی افراد است. لذتهای وهمی و البتە واهی میتواند فضایی از بیتفاوتی ایجاد کند که در آن افراد از مسائل سیاسی و اجتماعی دور شوند و حس عاملیت و تفکر انتقادی آنها کم رنگ شود. در نتیجه، دستیابی به همبستگی علیه تمامیت خواهی چالش برانگیزتر می شود زیرا ممکن است افراد، آگاهی، انگیزه یا تمایل کمتری برای مقابله با بی عدالتی های رژیم داشته باشند.
برای تقویت همبستگی علیه تمامیت خواهی، عبور از این موانع برای مردم ضروری است. این را می توان از طریق آموزش، آگاهی بخشی، پرورش مهارت های تفکر انتقادی، ترویج همدلی و تشویق به اقدام جمعی به دست آورد. با شناخت ماهیت دستکاری لذتهای اولیه و وهمی، افراد میتوانند آگاهانه ارزشهای آزادی، عدالت و حقوق بشر خود را بر آسایش شخصی یا ارضای موقت اولویت دهند.
عدم اعتماد: اعتماد برای ایجاد و حفظ همبستگی در هر جنبش ضروری است. با این حال، در جنبشهای اپوزیسیون، اعتماد میتواند با خیانتهای گذشته، تفاوتهای ایدئولوژیک درک شده یا سوء ظن نفوذ تضعیف شود. عدم اعتماد در میان اعضای مخالف می تواند همکاری و همکاری را دشوار کند و منجر به پراکندگی شود.
عوامل خارجی و ژئوپلیتیک: چشم انداز ژئوپلیتیک و منافع بازیگران خارجی می تواند بر همبستگی مخالفان تأثیر بگذارد. کشورهای دیگر ممکن است سطوح مختلفی از حمایت یا نگرانی از مخالفان داشته باشند و سیاست های آنها می تواند بر انسجام مخالفان تأثیر بگذارد. منافع و اولویتهای متضاد میان بازیگران خارجی میتواند تلاشها برای تقویت وحدت و حمایت از مخالفان را پیچیده کند.
سرکوب و ترس: رژیم های توتالیتر به تاکتیک های سرکوبگرانه خود مانند سانسور، دستگیری، شکنجه یا حتی کشتن اعضای مخالفان شهرت دارند. ترس از آزار و شکنجه میتواند افراد را برای پیوستن یا حمایت آشکار از مخالفان مردد کند و به یک جنبش مقاومت پراکنده و محتاطانه منجر شود. توانایی رژیم برای ایجاد ترس و سرکوب مخالفان می تواند همبستگی را تضعیف کند.
سیاست های فریب: رژیم های توتالیتر استراتژی ها و سیاست های مختلفی را برای حفظ کنترل و جلوگیری از همبستگی مخالفان به کار می گیرند. فریب، نقش مهمی در این تلاش ها ایفا می کند زیرا به ایجاد یک روایت نادرست و سرکوب مخالفت کمک می کند. در اینجا برخی از سیاست های فریب رایج مورد استفاده توسط رژیم های توتالیتر آورده شده است:
پروپاگاندا: رژیم های توتالیتر برای دستکاری افکار عمومی و شکل دادن به روایت خاصی که از ایدئولوژی آنها حمایت می کند و مخالفان را سرکوب می کند به شدت به تبلیغات متکی هستند. تبلیغات از طریق رسانه های تحت کنترل دولت، سانسور و تلقین در مدارس و سایر نهادها منتشر می شود. رژیم اطلاعات نادرست یا گمراه کننده را برای تحریف واقعیت و دلسرد کردن مخالفان منتشر می کند.
سانسور: رژیم های توتالیتر جریان اطلاعات را به شدت کنترل می کنند تا از انتشار دیدگاه های جایگزین و صداهای انتقادی جلوگیری کنند. آنها رسانه ها، از جمله روزنامه ها، تلویزیون، رادیو و اینترنت را سانسور یا به شدت دستکاری می کنند تا دسترسی به منابع خبری مستقل را محدود کنند و روایت را کنترل کنند. سانسور برای سرکوب همبستگی مخالفان با محدود کردن دسترسی به اطلاعاتی که میتواند اقتدار رژیم را به چالش بکشد استفاده میشود.
نظارت و پلیس مخفی: رژیم های توتالیتر شبکه های نظارتی گسترده و نیروهای پلیس مخفی را برای نظارت بر فعالیت ها و مکالمات مردم حفظ می کنند. شهروندان اغلب تشویق میشوند تا هرگونه نشانهای از مخالفت را گزارش کنند و فضایی از ترس و بیاعتماد ایجاد شود. این نظارت مداوم با القای حس پارانویا و اطمینان از اینکه صداهای مخالف به سرعت شناسایی و خنثی می شوند از شکل گیری همبستگی مخالفان جلوگیری می کند.
اطلاعات نادرست مورد حمایت سیستم: رژیم های توتالیتر به طور فعال در انتشار کمپین های اطلاعات نادرست برای سردرگمی و دستکاری مخاطبان داخلی و بین المللی شرکت می کنند. آنها ممکن است از ترولها، رباتها و دیگر تاکتیکهای آنلاین برای ایجاد اختلاف، انتشار روایتهای نادرست و تضعیف جنبشهای مخالف استفاده کنند.
هدف این رژیمها با ایجاد تردید و سردرگمی، جلوگیری از تحکیم گروههای مخالف و از بین بردن اعتماد عمومی به منابع جایگزین اطلاعات است.
سرکوب سیاسی: رژیم های توتالیتر از تاکتیک هایی مانند دستگیری خودسرانه، بازداشت بدون محاکمه، ناپدید شدن اجباری، شکنجه و اعدام برای سرکوب مخالفان و دلسرد کردن مخالفان استفاده می کنند. آنها با به کارگیری روش های وحشیانه، فضای ترس و ارعاب ایجاد می کنند و سازماندهی و تحکیم صفوف خود را برای گروه های مخالف دشوار می سازند.
تقسیم و دستکاری: رژیم های توتالیتر اغلب از شکاف های اجتماعی، قومی یا مذهبی موجود در جامعه برای جلوگیری از همبستگی مخالفان سوء استفاده می کنند. آنها با شعلهور کردن درگیریهای موجود یا ایجاد درگیریهای جدید، توجه را از رویههای ظالمانه خود منحرف میکنند و کنترل جمعیتی تقسیمشده را حفظ میکنند. آنها همچنین ممکن است بخشهای خاصی از جامعه را به اشتراک بگذارند یا دستکاری کنند و به حامیان وفادار امتیازات یا مزایا اعطا کنند و در عین حال دیگران را به حاشیه راندند و سرکوب کنند.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که این تاکتیکها منحصر به رژیمهای توتالیتر نیستند و میتوانند در نظامهای استبدادی یا حتی برخی از نظامهای دموکراتیک نیز مشاهده شوند. با این حال، رژیم های توتالیتر تمایل دارند این سیاست ها را به طور سیستماتیک و گسترده به کار گیرند و هدفشان برقراری کنترل مطلق و از بین بردن هرگونه مخالفت با حکومتشان است.
نکتە پایانی:
توجه به این نکته ضروری است که اگرچه این عوامل می توانند مانع همبستگی شوند اما غیرقابل عبور نیستند. ایجاد و حفظ وحدت در برابر تمامیت خواهی مستلزم:
رهبری مؤثر،
ارتباطات استراتژیک،
دیدگاه مشترک
تعهد به ارزش ها
و اهداف مشترک است.
غلبه بر این چالش ها برای موفقیت هر جنبش مخالفی که به دنبال به چالش کشیدن و فروپاشی یک رژیم توتالیتر است حیاتی است.
نگاەکنید بە:
Arendt, Hannah. The Origins of Totalitarianism.
Harvest Books, Harcourt Brace Janovitch, San Diego, New York and London, 1968.
Arendt, Hannah. Between Past and Future: Six Exercises in Political Thought. Meridian Books, the World Publishing Company, Cleveland and New York, 1963.
Totalitarianism, Internet Encyclopedia of Philosophy, 2019
Review: The Psychology of Toralitarianism, Consilator Guild, 2022
Paul Jackson, Totalitarianism in the twentieth Cebtury beyond, Open Democracy, 2020.
Benjamin Hilton, Risks of Stable Totalitarianism, 80,000 hours, 2022