تمامیت خواهی نامتقارن
نازیسم، بلشویسم، و بنیادگرایی اسلامی، سه هیولای قرن بیستم بودند که با سیاست تمامیت خواه، ایدئولوژی، و عقل ابزاری، به دنبال “اقتدار مطلق” بوده اند. در این میان، بلشویسم و نازیسم، شکست خوردند اما لویاتان سده ی بیست و یک، با روح بنیادگرایی اسلامی در در قالب سیاست متمرکز شده در هیکلی به نام جمهوری اسلامی ایران متمرکز شد.
توده گرایی، رهبرانی که توده ها را به عنوان مسیری در راستای جاه طلبی و مقاصد خود مورد استفاده قرار می دهند، دولت و حزب به عنوان دو عامل اجرا کننده و هدایت کننده، و سیاست تمامیت خواه، در کنار ایدئولوژی غایت نگر، مهمترین ویژگی های مشترک این سه هیولای قرن بیستم بوده اند به جز یک استثنای هوشمندانه: حزب
بنیانگذار جمهوری اسلامی از همان روز نخست، مخالفت خود را با تشکیل حزب و تحزب، نشان می دهد و به رغم قانونی کردن، هرگز اجازه داده نمی شود که حزب به رهبرنده و نقطه ی مرکزی تبدیل شود.
از چه روی هوشمند؟
تشکیلات سازمانی مورد نظر او، بسیج کنندگی عام و فورماسیون نامتقارن است برای یک توسعه ی بی حدوحصر؛ شاکله ای مرکب از ایدئولوژی آسمانی، دشمن سازی دائمی، هدف کردن انسان های درمانده، و بنا نهادن یک نظام عظیم همبستگی و وابستگی که با زندگی آنچه مرده است حرکت می کند و به همین خاطر است که به هرجا پا گذاشته است ویرانی برجای گذارده است. از همین رو است که جمعی آفریده است که خودیت خویش را از دست داده اند و فارغ از مرز و محدوده، به عناصر و متعلقات نظام تغییر کرده اند. نکته ی مهم دیگری که باید بدان اشاره کرد رهبرندگی ذهنی است. اگر دیده می شود که انسان های متفاوت در سطوح متفاوت، با ویژگی های متفاوت، به عناصر رام و کورکورانه ی این سازمان غیرمتقارن تبدیل می شوند و اگر اروپا و روسیه ی امروز، در پس پشت این لویاتان، پناه می گیرند هر دو به دلیل “اقتدارگرایی مطلق” است یکی در ذهن فرد و دیگری در قواره ی سیستم. نازیسم و بلشویسم، همچنان در اروپا و روسیه بازتولید می شوند اما به صورت ذهنی و اگر مجالی برای آشکار شدن پیدا کنند در کمترین زمان ممکن، صورت عینی به خود خواهند گرفت. چرخ ها، اهرم ها و میله های این نوع از تمامیت خواهی، اکنون همه ی جهان را درگیر خود ساخته اند و از همین رو است که دمکراسی، با هراسی بیش از امید، اکنون عزم خود را برای پایان بخشیدن به این سومین مدعی تاج پیروزی جزم کرده است. جهان برای شکست نازیسم و بلشویسم، هزینه های فراوان پرداخت. نازیسم بیش از پنجاه ملیون و بلشویسم، بیش از چهل ملیون قربانی، روی دست بشریت گذارد و این یک نیز بهایی کمتر روی دست جهان نگذارده و نخواهد گذاشت چراکه هم تمامیت خواه است و هم از جنس نامتقارن. من برای آن، از تعبیر “تمامیت خواهی نامتقارن” استفاده می کنم.
اگرچه در نگاه اول شاید این اصطلاح، به نظر تضاد واژگانی در خود داشته باشد اما همین ابتکار و پافشاری بر جمع تناقض ها بوده است که تاکنون غافلگیری، پیش بینی نشوندگی، تباه کنندگی و جنایت، در عین وفاداری کورکورانه را یکجا در آن جمع کرده است….
برای مطالعه ی بیشتر می توانید به آثار کارل کوسیک مراجعه فرمایید