درآمدی بر سروری ملی
نخست: یک نگاه کوتاه به تاریخ مدرن نشان می دهد که بین حاکمیت مردمی و افزایش و گسترش ناسیونالیسم رابطه مهمی وجود دارد.
تقریبا هر رویداد برجسته ای در تاریخ حاکمیت مردمی- از انقلاب شکوهمند سال 1688، جنگ های استقلال آمریکای شمالی و جنوبی، انقلاب بزرگ فرانسه در سال 1789 و “بهار مردم” در سال 1848 تا فروپاشی اروپا، امپراتوری های استعماری و امپراطوری های شوروی در قرن بیستم، در طول تاریخ، سهم بزرگی از ناسیونالیسم را با خود و در خود داشته اند.
دو: حاکمیت مردمی، بدون ناسیونالیسم، امکان پذیر نیست. اگرچه تعهدات به حاکمیت مردمی، معمولا پیش از ظهور ناسیونالیسم پیش آمده است اما در همین دوران نیز عنصر وفاداری ملی و تضمین های سیاسی در پیوند با آن، به حاکمیت مردمی منجر شده است. در واقع، درک حامعه ی سیاسی و حاکمیت مردمی، بدون در نطر گرفتن نقش ناسیونالیسم و یا وفاداری ملی به عنوان مولفه ی پیشینی، غیرممکن می نماید.
سه: تعریف حاکمیت ملی ساده است: قدرت را با مردم به اشتراک بگذارید، و آنها را آزاد بگذارید تا ملت بودن خود را حفظ کنند.
دو تعبیر در این دو جمله وجود دارد:
یکی آنکه دولت دمکراتیزه ملزم است که ملت را به رسمیت بشناسد و دودیگر آنکه هنگامی که شما زندگی مردم را به زندگی سیاسی تبدیل می کنید آنها در صف ملی به حرکت درمی آیند و با زبان خود، خاطرات تاریخی، و آداب و رسوم، عقاید و تعهدات خود را حمل می کنند.
چهار: احساس جامعه ی ملی به زندگی سیاسی، و سیاسی کردن وفاداری ملی، که در ناسیونالیسم تبلور پیدا می کند چیزی بیش از دمکراتیزاسیون می خواهد:
یک نظم سیاسی مبتنی بر حاکمیت ملی-مردمی. در واقع، دمکراتیزه شدن، نقطه ی شروع و حاکمیت،غایت است. رضایت از استقرار و مسوولیت مقامات دولتی، انتخاب کارکنان و تصویب سیاست های خاص، در مرحله ی بعدی قرار دارند.
پنج: سروری ملی، به معنای رابطه ی دوطرفه ی “ملی کردن درک ما از سیاست و سیاسی کردن درک ما از ملت و تبیین یک درک قابل قبول از همبستگی این دو است. همچنین به معنای درهم آمیختن تصاویر جامعه، ملت و مردم در ذهن ما نیز هست.
برای مطالعه ی بیشتر: رجوع کنید به:
J. Franklin, John Locke and the Theory of Sovereignty