درباره ماهیت ناسیونالیسم: ارزیابی نوشته ها ی ارنست گلنر در مورد ناسیونالیسم
“برندن اولری” در نوشتاری که به اندیشه “ارنست گلنر” و تبیین ناسیونالیسم از نگاه او می پردازد می گوید:
ناسیونالیسم، قو ی ترین اصل مشروعیت سیاسی در دنیا ی مدرن،بر این باور است که ملت باید به طورجمعی و آزادانه به صور ت نهاد ی بیان شود وتوسط هم ملیت هایش اداره شود. او ادامه می دهد:
رویداد ها ی اخیر نشان می دهد که جنبش ها ی ملی گرا ظرفیت تکان دادن دولت ها و امپراتوری ها، و نیز تقوا ی محافظه کاران و لیبرال ها ی جهان وطن وسوسیالیست ها را حفظ کرده اند.
او با اشاره به افول چپ و گرفتاری های لیبرالیسم می گوید:
ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﻢ ﺑﻪ اﺻﻞ ﮐﻠﯿﺪی ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ دوران ﻣﺎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪه اﺳﺖ و این در حالی است که لیبرال ها ناسیونالیسم را میراثی محکوم به فنا از عقل گرایی، خرافا ت و وحشی گر ی منسوخ می پنداشتند و مارکسیست ها فکر می کردند که این مرحله ای ضرور ی اما موقت در مسیرسوسیالیسم جهانی است اما هر دو گرفتارمفروضا ت ذهنی پیشینی خود بودند. در واقع، در حالی که مارکسیسم اکنون به سرعت به سمت قبر خود می رود و لیبرالیسم باشک و تردید به خود، غرق شده است به نظر می رسد ناسیونالیسم، به جلو می رود.
اولری اززبان گلنر می گوید: باید اعتراف کرد که دولت-شهرها، نظام های فئودالیته، امپراتوری های سلسله ای و امپراتوری های دینی، فروشکستند اما جهان هر روز بیشتر به مرزهای زبانی و فرهنگی نزدیک تر می شود. به باور او طبقه بندی مردم از این به بعد، طبقه بندی بر اساس ملت خواهد بود.
او توضیح می دهد سیستم ها ی آموزشی مدرن، هویت ها ی فر هنگی را توضیح می د هند که بسیار ی از انسان ها رابه حرکت در می آورد و از همین رو است که در زمانه حاضر، مردم از روی احساسات، ناسیونالیست نمی شوند بلکه از طریق واقعیت و عقل و عینیت، آن را انتخاب می کنند.
اولری ادامه می دهد: گلنر چهار نظریه نادرست ناسیونالیسم را رد کرد:
نظریه ناسیونالیستی که گویا ناسیونالیسم، طبیعی،بدیهی و خودسازنده است،
نظریه “کدوری” که نتیجه احتمالی ایده هایی است که هرگز نیاز ی به فرمولبند ی نداشتند و در اثریک حادثه تأسف انگیز ظاهرشدند وبرا ی زندگی جوامع صنعتی ضرور ی هستند،
نظریه آدرس اشتباه مارکسیسم و پیام ر هایی بخشی که برای طبقا ت در نظر گرفته شده بود، بر اثریک خطا ی پستی وحشتناک به جا ی ناسیونالیسم، به ملت ها ابلاغ شد،
و “تئور ی خدایان تاریک” که بر این باور است ناسیونالیسم جزء اساسی مدرنیزاسیون، برای گذار از جامعه کشاورز ی به جامعه صنعتی است و جامعه دوم مستلزم دولتی است که بتواند توسط آن بیان شود و بخشی از فلسفه تاریخی گسترده ترشده است.
از نظر “گلنر” ، ناسیونالیسم، اکنون این گونه تعریف می شود:
تحمیل عمومی یک فرهنگ عالی بر جامعه، جایی که فر هنگ ها ی پایین قبلاً جان اکثریت و دربرخی موارد کل جمعیت را گرفته بود. این به معنا ی اشاعه کلی اصطلاحی با واسطه مدرسه وتحت نظار ت آکادمی است که برا ی الزاما ت یک ارتباط دقیق مدون شده است. این استقراریک جامعه غیرشخصی ناشناس است با افراد اتمی بوروکراتیک وتکنولوژیکی نسبتاً قابل جایگزینی متقابل، که بیش از همه توسط فرهنگ مشترکی از این نوع، به جا ی ساختار پیچیده قبلی در کنار هم قراردارند.
گلنر پس ازاین تعریف می گوید: پیش شرط (و عامل حفظ) ناسیونالیسم شامل سواد گسترده یا جهانی و جامعه ای متعهد به رشد اقتصاد ی از طریق تعهد رسمی خودبه تحرک اجتماعی افقی و عمود ی است. جامعه صنعتی نیازمند ارتباطا ت مؤثر و گسترده بدون زمینه از طریق یک رسانه مشترک، یک “فرهنگ عالی” است. رسانه ها ی ارتباطی در ایجاد و حفظ ناسیونالیسم درمرکز صحنه قرار می گیرند اما این استدلال بر کارکرد یک فرهنگ مشترک برا ی عملکرد مؤثرسازمان ها ی کاری وبوروکراسی ها ی مدرن تأکید می کند.
گلنر با اشاره به اینکه ناسیونالیسم در جوامع کشاورزی، معنایی نداشت چون نیازی به رابطه نخبگان و توده ای دهقانی نبود ادامه می دهد:
در جامعه صنعتی، ناسیونالیسم بخشی اساسی از فضا ی فر هنگی است و “اجتماعی سازی برونگرایانه” آن، یعنی آموز ش افراد در فر هنگی که عمدتا آنها را ازپیوند ها ی خانوادگی ومشارکتی رها می کند، یکی از الزاما ت انسجام اجتماعی است.
او همچنین می گوید: در جوامع صنعتی، مردم مستقیما خود را می پرستند و ناسیونالیسم معادل کارکردی برا ی جوامع صنعتی مذاهب کشاورز ی، و آیین ها ی آنیمیستی گروه ها، عشایر و قبایل پیش از کشاورز ی است.
اولری با اشاره به گونه شناسی گلنر از ناسیونالیسم، به چهار نوع ناسیونالیسم او اشاره می کند:
ناسیونالیسم راضی: مشخصه صنعت گرایی همگن بالغ که در آن صاحبان قدر ت و غیر صاحبان قدر ت به سبک آموزشی مدرن دسترسی دارند و همشهر ی ها ی هم فر هنگی هستند و با یکدیگر هیچ درگیری ندارند،
ناسیونالیسم لیبرال کلاسیک: مشخصه سرزمین هایی است که برخی در آن قدر ت دارند وبرخی دیگر ندارند و این تفاو ت با تفاو ت ها ی فر هنگی مرتبط است حتی اگر افراد مربوطه هر دو از نظر آموزشی برا ی جامعه مدرن مجهز باشند،
ناسیونالیسم قومی: مشخصه سرزمین هایی است که صاحبان قدر ت در آن دسترسی ممتازبه فرهنگ عالی مرکز ی که متعلق به خودشان است دارند در حالی که ناتوانان، از آموزش محروم هستند،
ناسیونالیسم دیاسپورا: که به به عنوان ناسیونالیسم “مرد میانی” توصیف می شود در جوامع در حال عبور از کشاورز ی به صنعتی پدید می آید و مشخصه گروه هایی است که قبلاًبه تجار ت و آموزش دسترسی دارند.
اولری به پنج فرض گلنر در مورد ناسیونالیسم اشاره می کند و در ادامه، به آن انتقاد می کند اما در نهایت، می گوید این انتقادات، تز کلی را که ناسیونالیسم برا ی نوساز ی سودمند و حتی احتمالاً بهینه است به خطر نمی اندازد:
یک: اسیونالیسم اثر مدرنیزاسیون است.
دو: ناسیونالیسم برا ی نوساز ی دولت ها سودمند است زیرا تقسیم کاربسیار تخصصی نیازمند فرهنگ عالی یکپارچه است که زیربنا ی آن یک سیستم آموزشی بسیارتوسعه یافته وتخصصی است.
سه: ناسیونالیسم (به مفهوم گلنر) توسط بازیگران تولید کننده مدرنیزاسیون ناخواسته است.
چهار: رابطه علی بین ناسیونالیسم و مدرنیزاسیون توسط عوامل فعال در جوامع مدرن به رسمیت شناخته نشده است.
پنج: ناسیونالیسم به طور عملکرد ی نوساز ی را که از طریق اقداما ت دولت ها ی در حال مدرن ساز ی عمل می کند بایک حلقه بازخورد حفظ می کند.
اولری با انتقاد از رویکرد کارکردگرایانه گلنر می نویسد:
یکی از راه ها ی آشکار برا ی بازساز ی استدلال گلن، جایگزینی کارکردگرایی با “توضیح فیلتر” است: نخبگان مدرن ساز ی معتقدند که ناسیونالیسم برای مدرن ساز ی ضرور ی است، دقیقابه این دلیل که موانع را ازبین می برد. نوساز ی موفقیت ملی گرایان ملت ساز پیامد ها ی سودمند ناسیونالیسم را می شناسند و این واقعیت به توضیح انتشارسیاسی آن کمک می کند. ناسیونالیست ها بر این باورند که ملت سازی، مانع ها ی سنتی یا مذهبی بر رشد اقتصاد ی و انسداد ها ی سیاسی را ازبین می برد.
به باور او ملت سازان آینده، مانند “پیدریگ پیرس” و “جواهر لعل نهرو”، ناسیونالیسم را پذیرفتند زیرا معتقد بودند که ملت ایرلند و هند را آزاد می کند و آنها رابرا ی توسعه سیستم ها ی آموزشی، اقتصاد ی وسیاسی خود رها می کند، نیز اصلاح طلبان ژاپنی بازساز ی میجی، عمدا از ویژگی ها ی خود تقلید کردند و ملت ساز ی آلمان و فرانسه، تلا ش برا ی ساخت مدرن بود.
اولری بلافاصله به توضیح نقد احتمالی این موضوع می پردازد:
اگرچه این “توضیح فیلتر” از کارکردگرایی جلوگیر ی می کند امابه دو دلیل آسیب پذیر است. اول، فیلتر”واقعی”درتوضیح اقداما ت اولین ملت سازان و ملی گرایان ممکن است این تصوربوده باشد که ناسیونالیسم برا ی موفقیت نظامی یا امنیت ژئوپلیتیک ضرور ی است تا موفقیت اقتصاد ی. بنابراین، رابطه تاریخی بین ملی گرایی، مدرن ساز ی و صنعتی ساز ی ممکن است غیرمستقیم تر از آن چیز ی باشد که مدل گلنر نشان می دهد.
ثانیا حقیقت جهانی “تبیین فیلتر” ممکن است موردتردید قرار گیرد یعنی ناسیونالیسم ممکن است برا ی موفقیت مدرن ساز ی ضرور ی نباشد. رژیم ها ی سوسیالیستی دولتی در درجه اول –جزبه طور ضمنی ( سوسیالیسم استالین درشوروی پیشین) –برا ی “صنعتی ساز ی مرحله اول” بر ناسیونالیسم تکیه نکردند. علاوه بر این، برخی ازشهر ها ی صنعتی بسیار موفق مانند هنگ کنگ وجود داشته اند که برا ی سفربه نسخه مدرنیته خودبه ناسیونالیسم نیازی نداشته اند.
****
“اولری” درباره نگاه منفی گلنر به ملت ها پیش از ناسیونالیسم و نگاه متفکرانی چون “آرمسترانگ” و “اسمیت” در این باره می نویسد:
گلنر یک نظریه به شد ت “مدرنیستی” است و به باور او، ناسیونالیسم تقریبا از قرن هجدهم به یک امکان تاریخی تبدیل شد. “اسمیت” در انتقاد به این رویه اما استدلال می کند که فر هنگ قومی وسازمان اجتماعی دربیشتر دوران باستان، پایدار، فشرده، گسترده وبرجسته بوده و ناسیونالیسم، نشان دهنده تغییر و جهانی شدن یک هنجار سیاسی و اجتماعی از قبل موجود است. اسمیت بر این باور است که ناسیونالیسم آلمانی، فرانسوی، انگلیسی و روسی، ریشه در رنسانس دارند.
اولری اظهار می کند که اگرچه نگاه گلنر به شدت مدرنیستی است اما مراحل سه گانه گلنر نیز نشان می دهند که او نقش بزرگ پرتستانتیسم و زبان چاپی را پیش از صنعتی شدن در ناسیونالیسم، مهم ارزیابی می کند.
اولری مثال دیگری می آورد و می گوید: به نظر معقول به نظر می رسد که بپذیریم ایده ها ی ناسیونالیستی اولیه، حداقل در اشکال جنینی، در جوامع تجار ی مانند انگلستان مدرن اولیه و هلند وجود داشته و در مستعمرا ت آمریکا ی لاتین، آمریکا ی شمالی و ایرلند نیز می توان رد پاهای اولیه ملی گرایی را نشان کرد.
او در نهایت می گوید: بنابراین می توان نظریه گلنر را نجا ت داد: ممکن است قبل از ناسیونالیسم درباره ملت ها و در واقع آگا هی ملی صحبت شده باشد امابه اصطلاح، قبل از ملی گرایی صحبتی از ملت ها و آگا هی ملی وجود نداشته است.
****
اولری درباره نگاه گلنر به ناسیونالیسم پس ازصنعتی شدن، به انتقاد از او می پردازد. گلنر بر این باور بود که جهان به سمت صنعتی شدن پیشرفته می رود و در دولت- ملت های مدرن، احتمال جدایی طلبی کمتر می شود. به باور اولری، اگرچه در کشورهایی چون اتریش، استرالیا، دانمارک، ایسلند، لوکزامبورگ، ژاپن، هلند، نروژ، نیوزیلند،سوئد، سوئیس یا ایالا ت متحده جنبش ها ی جدایی طلبانه یا غیرطبیعی قابل توجهی وجود ندارد اما جنبش های “منطقه گرا” در ولز دربریتانیا، در کاتالونیا در اسپانیا، دربریتانی و کرس در فرانسه، و در میان هر دو جامعه زبانی دربلژیک، قابل انکار نیستند و جنبش ها ی جدایی طلبانه قابل توجه، اما تاکنون مسالمت آمیز در کانادا، در میان کبک ها، و دربریتانیا ی کبیر در میان اسکاتلند ی ها وجود دارد. همچنین موارد قابل توجهی از جدایی طلبی خشونت آمیز در اروپا در ایرلندشمالی و باسک هست. نیز جنبش های جدایی طلب در یوگسلاوی سابق، قره باغ، آبخازیا، اوستیا، کریمه و کوسوو، یک واقعیت کامل است.
اولری با نگاه به گلنر و ناسیونالیسم او بر این باور است که ملت هایی شانس استقلال دارند که دارای ویژگی های فنوتیپی و ضد آنتروپی هستند و باید برای موفقیت خود، به مرحله فرهنگ عالی رسیده باشند یا فرهنگ عالی بالقوه در آنها موجود باشد. او می گوید ملت هایی که فاقد فرهنگ عالی هستند ازروشنفکری بی بهره اند و پتانسل سروری در آنها از قوه به فعل درنخواهد آمد. او به عنوان نمونه با اشاره به اینکه حدود هشت هزار زبان در جهان وجود دارد این پرسش را به میان می آورد که چه تعداد از این زبان ها، ظرفیت تبدیل سریع به یک فرهنگ عالی را دارند یعنی زبانی با واژگان گسترده، دستور زبان رسمی، الفبا، سنت ادبی، و ظرفیت ارتباط؟
او همچنین با اشاره به نگاه مدرنسیستی گلنر از ناسیونالیسم می گوید تعداد کشور ها ی بالقوه درآستانه مدرنیته، کمتر از آن چیز ی است که یک گلنری بنیادگرا تصور می کند.
اولری همچنین به یک نکته مهم در اندیشه گلنر اشاره می کند و آن اینکه آن دسته از جوامعی که به شد ت دریک اندیشه جهانی باسواد ادغام شده اند به احتمال زیاد کاندیدا ی جنبش ها ی موفق ملت ساز ی یا جدایی طلبی هستند تا جوامعی که این گونه نیستند.
نکته مهم دیگری که اولری از آن غافل نشده است مکانیسم ها ی انتخا ب است او می گوید: بدیهی ترین مکانیسم انتخا ب جایگزین که فر هنگ ها رابه ملت تبدیل می کند برون زا است تا درون زا.سیاست قدر ت ممکن است به بهترین وجه توضیح د هد که کدام ملت ها دارا ی مرز هایی هستند که با توجه به سیاست قدرت، شانس کشور شدن به آنها می دهد.
او با اشاره به چهار موج دولت سازی مدرن یعنی تشکیل دولت ها ی آمریکا ی لاتین در دهه ١٨٢٠ و پس از آن، دولت ها ی جدید اروپایی در ورسا ی، کشورها ی جدید آسیایی- آفریقایی، کاراییب و اقیانوس آرام، و کشورهایی که بر روی ویرانه های اتحاد جماهیر شوروی پیشین ساخته شدند وجود خود یا حداقل شکل سرزمینی خود را مدیون محاسبا ت، تصمیما ت وبلاتکلیفی قدر ت ها یبزرگ موجود هستند که شاهد فروپاشی قدر ت بزرگ دیگری بودند.
او می گوید: حتی اگر اجزا ی گلنر ازتحرک اجتماعی مسدودشده و نشانگر ها ی گفتار ی قوی برا ی بارور کردن ناسیونالیسم وجود داشته باشد یک جنبش جدایی طلبانه بالقوه ممکن است توسط محیط برون زا متوقف شود.
****
اولری در ادامه با نقد گونه شناسی گلنر از ناسیونالیسم می گوید:
گونه شناسی گلنر تلاشی تحسین برانگیز برا ی صرفه جویی نظر ی است. تقسیم بندی ناسیونالیسم به ناسیونالیسم لیبرال غربی، ناسیونالیسم قومی، ناسیونالیسم دیاسپورا و ناسیونالیسم همگن بالغ، مشکلاتی دارد، حتی اگرسادگی ابعاد را کناربگذاریم:
اول، ظرفیت ها ی توضیحی آن به طور ضمنی به درگیر ی ها ی ملی گرایانه در داخل دولت ها محدود می شود و درباره درگیر ی ها ی ملی گرایانه بین دولت ها حرف چندانی برا ی گفتن ندارد. (اگرچه مناقشا ت مسلحانه از این نوع فقط بخش کوچکی از آن هایی راتشکیل می دهد که ازسال ١٩٨٩ شروع شده است).
ثانیا روشن نیست که ناسیونالیسم کلاسیک لیبرال غربی ازتضاد بین صاحبان قدر ت تحصیل کرده ازیک فر هنگ عالی و تحصیلکرده غیر صاحب قدرت از فر هنگ عالی دیگر پدیدار می شود در حالی که ناسیونالیسم قومی از برخورد بین قدر ت تحصیل کرده- دارندگان یک فر هنگ بالا که با افراد بیسواد غیر صاحب قدر ت از فر هنگ پایین روبروهستند- ایجاد می شود.
گلنر از “ناسیونالیسم ها ی متحد” ایتالیا و آلمان به عنوان نمونه ها ی کلاسیک ناسیونالیسم لیبرال غربی کلاسیک یاد می کند وپیشنهاد می کند که “چند نبرد” و “مقدار ی دیپلماسی”، تمام آن چیز ی است که برا ی چیدن سقف ها ی سیاسی مناسب برا ی افراد زیردست قبلی لازم است.
فر هنگ ها ی بالا در مقابل، در اروپا ی شرقی وبالکان، مسائلی بسیار آشفته تربود زیرا ناسیونالیسم درپس “فر هنگی عالی که هنوزبه درستی متبلور نشده بود” بسیج شده بود که اوضاع رابه شد ت “قومی” کرد و به اخراج جمعیت، انحلال، جذ ب اجبار ی، وحشت و غیره منجر شد.
اولری با اشاره به نوع شناسی گلنر از ناسیونالیسم ایتالیا و آلمان می گوید:
در واقع، گونه ها ی آلمانی به طوربدنامی بر ناسیونالیسم بالکان تشنه ی خون برتری یافت. این دشوار ی نشان می دهد که تفاوتی مهم بین ناسیونالیسم قومی (یا آنچه گلنر آن را هابسبورگ می نامد) و ناسیونالیسم لیبرال (یا غربی) کلاسیک، در دسترس بودن فر هنگ عالی برای مدرنیته در مورد دوم نیست بلکه در میان چیز ها ی دیگر، این واقعیت است که در ناسیونالیسم نوع هابسبورگ، فر هنگ ها ی متعدد و تقریبابرابر، اما در هم آمیخته و ضد آنتروپیک وجود دارد. این بدان معنا است که در میان زیرگونه های ب١، ب٢ و ب٣، لیبرالیسم کلاسیک در نهایت می تواند همه آنها را در “ب” یکسان کند اما در بلندپروازی های ملت سازی، شکایت این است که از نوع شناسی برای تولید “گونه هایی” استفاده می شود که به طور منطقی از آن پیروی نمی کنند.
از نگاه اولری، نوع شناسی فقط برای در نظر گرفتن موقعیت ها ی “همگن” و “دوفرهنگی” مفید است. طبق تعریف نمی توان از آن برا ی توضیح موقعیت ها ی “چندفرهنگی” استفاده کرد.این گونه شناسی همچنین یکی ازناسیونالیسم ها ی فرهنگی است تا سیاسی، که در ادبیا ت مربوط به این موضوع بسیار رایج تربوده است وبه این دلیل که آنها از غنا برخوردار نیستند محتوا ی سیاسی، به غیر ازتمایز خام بین صاحبان قدر ت و غیر صاحبان قدر ت است بنابراین، به سختی می توان با تصاویر گلنر از “گونه”شناسی او کنار آمد.
گلنر با ذکر مثال یهودیان و ملت های اروپایی می نویسد:
ناسیونالیسم ها ی حذفی ویکپارچه (که محتوا ی قومی قو ی دارند) در میان مردمانی که دارا ی فرهنگ بالایی هستند در نبرد با کسانی که فر هنگ بالایی نیز دارند شکل گرفته است (فقط در نظربگیرید که ملل مختلف اروپایی چگونه بایهودیان خود رفتار کردند) در حالی که ناسیونالیسم ها ی همسان گرای فراگیر و مدنی در میان مردمانی که از لحاظ تاریخی دارای فر هنگ والا ی متبلور نبوده اند اما درگیر نبردبا کسانی بوده اند که دارا ی فرهنگ بالایی هستند شکل گرفته است.
اولری در نقد کلی نسبت به ناسیونالیسم گلنر، به این موضوعات می پردازد:
گلنرپیوند ها ی بین ناسیونالیسم وبرابری خوا هی را در جوامع مدرن می دید امابه طرز عجیبی، روابط تقویت کننده متقابل بین ناسیونالیسم، برابری گرایی و دموکراتیزه شدن را مشاهده نکرد.
او فرض کرد که دامنه احتمالا ت در دوران مدرن دوشاخه است: یک انتخا ب ساده بین همگن ساز ی ناسیونالیستی از طریق همگون سازی و جدایی ناسیونالیستی که یک همگن سازی ناسیونالیستی دیگر را ایجاد می کند. به باور اولری، چنین انتخاب ساده ای، با واقعیت تطابق ندارد.
گلنر ادعا کرده بود که امروزه مردم فقط می توانند در واحد هایی زندگی کنند که توسط یک فرهنگ مشترک تعریف شده است و در داخل متحرک وسیال است. کثر ت گرایی فرهنگی واقعی درشرایط کنونی قابل دوام نیست. ازنگاه اولری این استدلال از نظرتجربی قابل اثبا ت نیست چون مکانیسم هایی نظیر نسل کشی، مهاجرت اجیاری، بازسازی ارضی و مهندسی فرهنگی، می توانند همه حالات طبیعی را ازبین ببرند و نوعی همگن سازی مصنوع ایجاد کنند.
نیزابزارهای چهارگانه ای وجود دارند که تکثر گرایی فرهنگی واقعی و نه دمکراسی ممکن است عمل کنند: سیستم ها ی کنترل؛ داور ی؛ فدراسیون/ خودمختار ی. این ابزارها می توانند کثرت گرایی فرهنگی ایجاد کنند اگرچه ممکن است ثبات کمتری نسبت به دولت- ملت ها داشته باشند.
دیگر انتقاد وارد بر گلنر این بود که به گزار ش ها ی تقلیل گرایانه فرهنگی یا مادی از انگیزه ها ی سیاسی ناسیونالیست ها تکیه کرد.
او همچنین نقش سیاست قدرت را در ناسیونالیسم کم رنگ دید و ناسیونالیسم را بیشترمحصول شکاف های فرهنگی می دانست تا موفقیت های نظامی و قدرت.
دیگر انتقاد وارد بر گلنراین بود که پیوند ها ی بین ناسیونالیسم وبرابر ی طلبی در جوامع مدرن توسط او به طور متقاعدکننده ای مشا هده شد اما او روابط متقابلاً تقویت کننده بین ملی گرایی، برابر ی طلبی و دموکراسی رابیان نکرد.
گلنر، همچنین مانند بسیار ی از مفسران آکادمیک پس از جنگ در مورد ناسیونالیسم، ازبرخورد جد ی با ناسیونالیسم به عنوان یک دکترین سیاسی امتناع کرد.
****
اولری با نگاه به اندیشه های گلنر، در مورد پیوند ناسیونالیسم با فاشیسم یا نژاد پرستی می گوید:
ناسیونالیسم را نبایدبا فاشیسم یا نژادپرستی، همانطور که گلنرتشخیص داد یکی دانست اگرچه ممکن است به مفا هیم اخیر آلوده شود. چنین ادعایی تنها زمانی قابل قبول است که ناسیونالیسم به عنوان تجلیل قوم گرایانه درون گرو هی، یا خدایی کردن مذ هبی ملت، یا به گفته “کنر کروز اوبراین” به عنوان “موثرترین موتوربرا ی بسیج نفر ت وتخریب” تعریف شود. استدلال این است که از ایده آل دولت-ملت، تنها گامی کوتاه برا ی سوار کردن مردم به کامیون ها ی گاو برا ی ازبین بردن آنها نیست. نتیجه این است که ناسیونالیسم نمی تواند تفاو ت ها ی قومی، نژاد ی یا مذ هبی را تحمل کند بلکه باید آنها را ازبین ببرد.
و به عنوان نکته پایانی:
دکترین ناسیونالیستی لیبرال، که بر آزاد ی تأکید دارد از نگاه اولری حداقل دارا ی نتایج زیر است:
اینکه همه مردم عضو ملت ها هستند یا باید باشند،
که عضویت دریک ملت یک کالا ی سودمند است،
که ملت ها مهمترین مجموعه ها ی فر هنگی وسیاسی هستند،
اینکه همه ملت ها حق دارند شکل حکومت خود راتعیین کنند وبه همین ترتیب، همه ملت ها حق تعیین سرنوشت خود را دارند،
و در آخراینکه فعالیت ها ی دولت هابه طور کلی باید تابع اصول ناسیونالیستی باشد.
منبع:
Brenden O’Leary, On the Nature of Nationalism: An Appraisal of
Ernest Gellner’s Writings on Nationalism, Cambridge University Press, 1997