روانشناسی ناسیونالیسم با نگاهی به رۆژهەلات
نخست: ناسیونالیسم این مفهوم را می رساند که یک جامعه ی دارای بی نظمی،با شکل دادن به هویت ملی، درونی ساختن مسوولیت “خود” و عمومی ساختن آن به تمام اعضای آن جامعه، یک هویت واحد ملی و یک حاکمیت متناظر با آن را تشکیل می دهد.
دو: حاملان آگاهی ملی، دو ویژگی محرک دارند: نخست: احساس شدید بی عدالتی و دوم: اصرار بر حاکمیت بر خود . این دو ویژگی سبب می شود که آنها به طور اساسی تلاش کنند زندگی سیاسی و اجتماعی خود را تغییر بدهند. حاملان آگاهی ملی، همچنین در روان خود، این مساله را به صورت صریح یا ضمنی دریافته اند که انسان، فقط یک زندگی دارد، در برابر شکل دادن به رضایتمندی خود، مسوول است،حق دارد نا امیدی خود را تغییر دهد و واقعیت را آن طور که خودش می خواهد به وجود بیاورد. به باور روانشناسی ناسیونالیسم، جمعیت های ملی، حول این برون ریزهای درونی، به سطح می آیند و بسیج می شوند.
سه: رویکرد آسیب-شناختیک به ناسیونالیسم حتی پا را فراتر گذارده و این باور را طرح می کند که جمعیت ملی، بر اثر ویژگی های سلبی مانند اشغالگری، ستم و بیعدالتی، ابتدا دچار بیماری روحی می شود و این درد مشترک است که به طور خاص، به یک نوع جنون جمعی برای رهایی تبدیل، و در قالب ناسیونالیسم، شکل-ساخت پیدا می کند.
چهار: ناسیونالیسم از نگاه روانشناسی، “تعهد” به وجود می آورد اما این “انگیزه دادن به تعهد” است که پیوند افراد با یکدیگر را به موتور محرکه ی جمعیت ملی تبدیل می کند. نکته ی مهمی که روانشناسان در تببین ناسیونالیسم آبادگر و ناسیونالیسم ویرانگر روی آن تاکید کرده اند همین اصطلاح “انگیزه دادن به تعهد” است به این معناکه اگر جنس انگیزه دادن، “پرشور” باشد ناسیونالیسم، آبادگر و هرگاه از نوع “تعصب” باشد ویرانگر خواهد بود. به باور آنها، تعصب، از این لحاظ، به آفت ناسیونالیسم تبدیل خواهد شد که به از دست دادن درک ماهیت نمادین واقعیت، خواهد انجامید.
پنج: موضوع مهم دیگری که در روانشناسی ناسیونالیسم بدان پرداخته می شود مساله ی “ایده آل” و “ایده ی مبهم” است؛ ایده آل، ضربان ناسیونالیسم، و ایده ی مبهم، مولد آریتمی و در نهایت، مرگ آن است. نقش رهبران در انتخاب میان “ایده آل” و “ایده ی مبهم” برای ضربان یا توقف ناسیونالیسم، حیاتی توصیف شده است. به باور روانشناسان، رهبران دارای “ذهن ناخوشایند”، “ضعف ذهنی”، “اختلالات روانی” و “ناراحتی عمومی عصبی”، ایده های مبهم انتخاب، و در نتیجه، ناسیونالیسم را به نابودی می کشانند.
شش: روانشناسان ناسیونالیسم بر این باورند که “ناسیونالیسم فردگرایانه”، به دلیل آنکه شخص را “در مقام یک احساس قوی از شخصیت خود” ارتقا می دهد و نیز اجازه می دهد انسان ها به عنوان افراد عمل کنند جدایی از جمع را نهادینه می کند و بدان منجر می شود که هر فرد -ویا دسته ای- خود را “متمایز خاص” بداند. به باور آنها، این روند ممکن است به ورود “ایدئولوژی” و یا “تشکیل فرقه” در میان گروه های ملی گرا تبدیل و به نتایجی چون انحراف از مساله ی ملی، خشونت، و حتی جنایت بینجامد.
هفت: ناسیونالیست های جمع گرا نیز از یک آسیب مشخص رنج می برند و آن، “تشویق اقدام جمعی خشونت آمیز” است. این موضوع حتی به حوزه ی مطالعاتی “روانشناسی آزار و اذیت” نیز کشیده شده است.
هشت: روانشناسی ناسیونالیسم بر این باور است که ناسیونالیسم، یک شمشیر دولبه است در همه ی مراحل؛ از شکل گیری تا پایان فرآیند. از نگاه آنها، یک طناب بازی -و به تعبیر بهتر بندبازی- است که با نگاه داشتن تعادل میان وجه فردگرایانه و وجه جمع گرایانه ی آن، می تواند از “هویت” به “حاکمیت”، پای بگذارد.
رۆژهەلات
نگاه به موارد هشتگانه ی بالا و در نظر گرفتن کوردستان به عنوان جامعه ی هدف، نشان می دهد که دو ویژگی محرک احساس شدید بی عدالتی و اصرار بر حاکمیت بر خود، به تلاشی برای تغییر زندگی سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است و این جامع بر آن است که واقعیت را آن طور که خودش می خواهد به وجود بیاورد. نیز می توان گفت بی عدالتی کهن، اشغالگری و ستم، درد مشترکی را نهادینه کرده است که هر لحظه -و در بزنگاه- پتانسیل بالقوه ی تبدیل شدن به یک جنون جمعی و بسیجیده شدن را نیز در خود دارد. در ادامه و با نگاه به کوردستان -بیشتر منظور رۆژهەلات است-می توان به عامل “تعهد” و “انگیزه دادن به تعهد” با هر دو رویکرد “شور” و “تعصب” نگاه کرد که این تعهد، اکنون به صورت فراگیر، قابل شناسایی است و انگیزه دادن بدانها در برخی نقاط خاص، می تواند به یک بسیج همگانی ملی- اگرچه موقت- تبدیل شود.(مساله ی موقتی بودن شاید به این دلیل باشد که هنوز بزنگاه سیاسی جامع الشرایط فرانرسیده است.) اما موضوع دیگری که مبتلابه جنبش ملی روژهەلات در برههی کنونی است مساله ی “ایده آل” و “ایده آل مبهم” می تواند باشد که به باور من، یک آسیب بسیار جدی است و می تواند به یک فاجعه در ادامه منهی شود. در مورد هریک از رویکردهای فردگرایانه و جمع گرایانه نیز اگرچه می توانم برخی شاخص های هردو را برشمارم اما خوش بینانه، می توان با نگاه به روند تکاملی پله پله ملی گرایی کوردی، به وجود یک تعادل نسبی امیدوار بود هرچند متغیرهای دیگری نیز وجود دارند که باید به دقت به بررسی گذاشته شوند. منابع:
-“National Identity and Mental Illness: The Double Helix of Modern Politics”
-psychology of Nationalism, j. White
-The psychology of nationalism, Dr. Phil Kronk