سهم ملیت ها (!!!؟) از حاکمیت آینده ایران
مقدمه: اطلاق نام ملیت یا قوم به ملت ها در ایران، یک نگاه تقلیل گرایانه و خرد نگر، کاملا سیاسی و در منافات با نگرش و بینش دانشی و در خوش بینانه ترین حالت، یک نگاه کلاسیک و سنتی است.
یک: پیش از پاسخ به پرسش، ابتدا باید سه گانه آیندە اخلاق، آیندە عدالت، آیندە فضیلت را مورد بررسی قرار دهیم:
اخلاق بە مثابە رویکرد کثرت گرایانە و غیر بنیادگرایانە،
اخلاق عملگرایانە تکثر گرا،
عدالت بە مثابە عدالت اجتماعی و بیشتر عدالت ملی با یک برداشت انتزاعی در قالب “وظیفه رفتار منصفانه”، “قاعده ضد تعصب”، “اعتماد عمومی به نظام حقوقی”، “تمکین به انتظارات مشروع”،
فضیلت بە مثابە “خیر عمومی”، معنای هدف زندگی، محتوای شخصیت، واقعی ترین بیان روح فرد،
و به تعبیر خیر عمومی، حق برابر برای گسترده ترین آزادی اساسی که با آزادی مشابه برای دیگران سازگار باشد اولا، و دوم، خوبی قابل اشتراک ، و مشارکت جمعی برای تشکیل اراده و عمل مشترک،
پس از بررسی این سه گانه، باید در یک سطح دیگر به این موارد پرداخت: توسعە، مسوولیت، همکاری.
در داخل این ظرف همچنین لازم است به این موارد نیز پاسخ داده شود: جهان بینی مشترک برای رویارویی با مشکلات مشترک و همکاری در مشکلات مشترک٫ سپس درک مفهومی از مشکلات خاص،
آگاهی عمومی برای بسیج کنش و کنشگری مشترک،
پس از تعریف، بررسی و تحلیل موارد فوق، چند سوال مطرح می کنم:
آیا بر اساس مشاهدات رفتاری و بعد شواهد علمی، می توان چشم اندازی برای یک جهان بینی مشترک، انتظار داشت؟
آیا آیندە اخلاق، طعمە انحرافات موجود کە انباشتەای از انحرافات گڐشتە هستند نخواهد شد؟
آیا با تسلط این خرد پیشینی، چشم اندازی برای تغییر ماهوی نگاە وجود دارد؟
فرض کنیم معجزەای روی بدهد و تغییر ماهوی در نگرش روی بدهد. آیا ضمانت اجرایی برای عمل وجود دارد؟
آیا با تخیل اخلاقی، می توان بە خیر عمومی رسید؟
پاسخ های فعلی ناکارامد و ناقص هستند و در موارد بسیاری، اصلا پاسخی وجود ندارد.
اخلاق با مشارکت اتفاق می افتد، مشارکت، فرهنگ می خواهد، فرهنگ آموزش می خواهد. بازهم پرسشی کە بە میان می آید این است کە این جامعە می تواند روش های موروثی را بازنگری کند و امکانات فرهنگی جدیدی ابداع کند؟
با مشکلات شرورانە چە کنیم؟ مشکلات شرورانە در رحم های سمی تولید و تکثیر می شوند، آیا می توان رحم های سمی را سم زدایی کرد؟
آیا می توانیم مفاهیم جدید خلق کنیم؟ و آیا این مفاهیم جدید را می توانیم بە کار جدید وادار کنیم؟
آیا وسوسە شر بە ایدە و تئوری و عمل، اجازە ظهور و بروز و نتیجە می دهد؟
با این اصول اخلاقی، آیا می توان بر منفعت عمومی تمرکز کرد؟ از تضمین سخن نمی گویم.
با اخلاق دوتایی چە کنیم؟
اصول اخلاقی را بە طور خلاصە در چارچوب مسوولیت، انصاف، شفافیت، پاسخگویی، قابلیت حسابرسی، قابل توضیح، قابل اعتماد، انعطاف پذیر، ایمن قرار بدهیم.
در مورد متعادل کردن منافع، چە حرفی داریم؟
پاسخ ها چە با رویکرد مفهومی، چە رویکرد تبیینی، چە رویکرد توصیفی، چە رویکرد مقایسەای، امیدوار کنندە نیست و بهتر است بگوییم امیدی باقی نخواهد گذاشت.
****
دو: آیا راهی وجود دارد؟
شاید کورسویی برای آینده وجود داشته باشد در صورت:
گذار از ساختار حاکمیتی دولت- ملت به ساخت حاکمیتی ملتها-دولت،
پایان ساخت از بالا به پایین، ساخت از پایین به بالا،
به رسمیت شناختن ایران به عنوان یک کشور کثیر المله،
پایان دادن به اندیشگی روان پریش ایرانشهری،
زدودن جزمیت ها و تعصب ها،
دمکراسی تمام و کمال نه دمکراسی گزینشی،
توافق بر اساس حقوق بشر و حقوق شهروندی،
توسعه متوازن با تضمین جبران و تضمین حق توسعه،
و در پایان، گذار از جمهوری اسلامی
نکته: اینکه هدف اصلی در مرحله نخست باید عبور از جمهوری اسلامی باشد بدون پرداختن به موارد قبلی، قطعا به یازتولید استبداد در اشکال دیگر خواهد انجامید.
****
سه: آیا مواردی ک در بخش دوم بدان اشاره رفت قابل حصول است؟
در پاسخ می توان گفت: تقریبا غیر ممکن است.
چند دلیل:
الف: تکرار بی پایان “تمامیت ارضی”، “امنیت ملی”، “تهدید بیگانگان”، و “خطر تجزیه طلبان”، بخش جدایی ناپذیر ناسیونالیسم ایرانی بوده است که اتفاقا به رویکرد اصلی سیاست داخلی و سیاست خارجی ایران نیز تبدیل شده است.
هنگامی که برساخت فرهنگ عالی در ایران، توفیقی پیدا نکرد، زمانی که که صنعتی سازی شکست خورد، و در شرایطی که سیاست های همگون سازی و یکسان سازی به سنگ سخت هویت های ملی -به تعبیر آنها قومی- خورد سیستم، ناگزیر مدرنیزاسیون را جایگزین مدرنیته می کند، دولت سرکوبگر مقتدر -تا نقطه تمامیت خواهی- می سازد، غیریت سازی و دیگری سازی می کند، تاریخ جعلی می آفریند و توسعه طلب می شود. در این توسعه طلبی، اگر قدرت داشته باشد به دنبال کشورگشایی و احیای “ایران بزرگ” -بە تعبیر خیال ساختە خودش- و “هلال شیعه” می رود و اگر فاقد این توان باشد به سرکوب ملت هایی می پردازد که علیرغم یک سده سیاست های ملت سازی، هرگز تمایزهای خود را به سود همگن سازی و یکسان سازی از دست نداده اند. بدیهی است که در این میان، دمکراسی و جامعه مدنی -از هر نوع مردم سالاری- به بزرگترین قربانی تمامیت خواهی تبدیل، و سرانجام هیچ امکانی برای همزیستی -بجز زور- برای دولت عمیق باقی نخواهد گذارد.
تناقض ایران و دمکراسی، از جنس ساختار و محتوا و شاکله است و این تمامیت، هرگز دمکراسی را برنمی تابد….
ب: دروغ سیاسی و سیاست دروغ، پرتره میهن پرستی است، اغراق، مشخصه تاریخ نظام اندیشگی است، ملت ها و حقوق آنها نادیده گرفته می شوند، نمایش جهل و القای آن به مثابه دانش، عادت روزانه است، فرشته سازی از خود و شیطان سازی از دیگری، درونی شده است، و فرهنگ جهل ساختگی، عاملیت، ارزش ها و هویت ها را به محاق رانده است.
حتی توانسته است حافظه جمعی را به مقاومت جمعی علیه ملت ها تبدیل کند و اگر می بینیم چپ و راست و میانه و مذهبی و سکولار و چه و چه، در نقطه و زمان صفر یک رفتار مشترک نشان می دهند متاثر از همین وضعیت است.
تولید و باز تولید تخیل عمومی در بستر ایجاد عادات، حساسیت ها، تمایلات و حتی ارزش های حیاتی، یک سازوکار است که هم بیگانه می سازد و هم دامنه آن، از خشونت نمادین کلامی و فکری تا خشونت همه جانبه متفاوت است.
تخیل عمومی، تصور عمومی می سازد و تا جایی پیش می رود که تحت سلطگی ملت ها، سرکوب، نابودی و ذوب آنها را هم خیر عمومی می نامد.
فاشیسم ایرانی یک دستگاه فکری تولید کرده است که عقل، حقیقت، و مسوولیت انسانی را انکار می کند
پ: این شراب مستی آور، در هر دوره، نیاز به بطری جدید با برچسپ جدید داشته است تا بتواند هواخواهان خود را همچنان داشته باشد بی خبر از آنکه جهان جدید، اکنون به این باور، بیش ازهر زمان نزدیک شده است که جهان زمانی به بهترین شکل اداره می شود که ملت ها بپذیرند که سنت های خود را بدون دخالت سایر ملل پرورش دهند و این مصداق و معنای بیداری و خودآگاهی موثر ملت های تحت سلطه ناسیونالیسم برساخته ایرانی است که اکنون، به مرحله رهایی ازاین بسته بندی جعلی رسیده اند….
سرانجام: به پرسش آغازین باز می گردیم:
سهم ملت ها از حاکمیت آینده ایران چیست؟
پاسخ: با عقل اینجا و اکنونی که از بیشتر جریان های فکری و سیاسی ایران کنونی سراغ داریم تقریبا هیچ.
پ.ن: گزیده ای از بحث های مربوط به “سهم ملیت ها از حاکمیت آینده ایران در کلاب ئازادی (بیستم دسامبر ٢٠٢٢