مارکسیسم و مساله ی ملی
یک: درست است که مارکسیسم نظریه ای است که پیرامون این ایده که مبارزه بین طبقات اجتماعی نیروی محرک تاریخ است، محور است. اما این بدان معنا نیست که مارکسیسم قادر به ارائه توضیحی در مورد مبارزات ملی نیست. مارکسیسم سازگارترین نظریه مبارزه طبقاتی است که هماهنگ ترین نظریه مبارزه ملی را فراهم می کند. مساله ی ملی بازتابی از مبارزه طبقاتی است.
دو: برای مارکسیست ها ملت، محصول مرحله خاصی از توسعه تاریخی جامعه طبقاتی و مبارزه طبقاتی است یعنی ظهور و تثبیت شیوه تولید سرمایه داری، یک سیستم اقتصادی مبتنی بر تولید کالاهای عمومی، یک سیستم اقتصادی که هم وسیله تولید و هم نیروی انسانی انسانی به کالاهایی برای مبادله در بازار تبدیل می شوند.
لنین روند تشکیل کشورها را اینگونه توضیح داد:
“برای پیروزی کامل در تولید کالاها، بورژوازی باید بازار داخلی را تسخیر کند و باید سرزمین های متحد سیاسی وجود داشته باشند که جمعیت آنها به یک زبان واحد صحبت کند و همه موانع برای توسعه آن زبان و ادغام آن در ادبیات از بین برود. در آن، پایه اقتصادی جنبش های ملی است. زبان مهمترین وسیله نزدیکی انسان ها است. وحدت و توسعه بی رویه زبان مهمترین شرط برای تجارت واقعاً آزاد و گسترده در مقیاس متناسب با سرمایه داری مدرن برای یک گروه بندی رایگان و گسترده از جمعیت در همه طبقات مختلف و در نهایت، برای ایجاد ارتباط تنگاتنگ بین بازار و هر مالک و بزرگ یا کمی و بین فروشنده و خریدار است.”
بنابراین گرایش هر جنبش ملی به سمت شکل گیری دولت های ملی است که براساس آنها این الزامات سرمایه داری مدرن به بهترین وجه برآورده می شود. عمیق ترین عوامل اقتصادی به این هدف سوق می یابد و بنابراین، برای کل اروپای غربی، نه، برای کل جهان متمدن، دولت ملی برای دوره سرمایه داری، معمولی و عادی است.
سه: از نظر مارکسیست ها، ملت یک جامعه کاملاً با ثبات است که با همجوشی جوامع پیش سرمایه داری در یک سیستم واحد روابط طبقاتی و بازار بر اساس یک قلمرو مشترک ایجاد شده است. ماتریالیسم تاریخی معتقد است كه زندگی پایدار در یك فورماسیون اقتصادی واحد سرمایه داری همان چیزی است كه اقوام گوناگون را به یك ملت متحد و با یك زبان و فرهنگ مشترک سوق می دهد.
چهار: از نظر ماتریالیست های تاریخی، ملت یک “جامعه خیالی” نیست بلکه یک موجودیت عینی است که با چهار ویژگی تعریف می شود:
زندگی مشترک اقتصادی
قلمرو مشترک
زبان مشترک
فرهنگ مشترک.
این چهار ویژگی برای شکل گیری جامعه ای ضروری است که هر شکل گیری اقتصادی و اقتصادی متمایز سرمایه داری ایجاد می کند.
پنج: مارکسیست ها با ستم ملی مبارزه می کنند و برای برابری ملت ها می جنگند. یكی از مطالبات اساسی كه ماركسیست ها برای مقابله با بی عدالتی ملی از آن، حمایت می كنند مطالبه ی حق تعیین سرنوشت ملت ها است اگرچه خواست حق تعیین سرنوشت ملی در برابر همه اشکال ستم ملی یک ضرورت اخلاقی نیست و چیزی نیست که مارکسیست ها به خاطر آن از همه ملت ها حمایت کنند. این تقاضایی است که فقط در مورد ملت تحت ستم اعمال می شود. به طور خاص، حق تعیین سرنوشت یک خواست سیاسی دموکراتیک است به این معنی که یک ملت مظلوم حق دارد روابط سیاسی خود را با ملت ستمگر از جمله حق جدایی و تشکیل یک کشور-ملت جداگانه تعیین کند.
هرچند، به باور مارکسیسم به دست آوردن حق تعیین سرنوشت ملی به خودی خود می تواند به سرکوب ملی در حوزه سیاسی پایان دهد اما نمی تواند به ستم ملی ناشی از امپریالیسم پایان دهد.
شش: لنین می گوید:
“ما خواستار آزادی، یعنی استقلال، یعنی آزادی استقلال برای ملت های تحت ستم هستیم نه به این دلیل که ما آرزو داشته باشیم مفهوم کشور را از نظر اقتصادی تقسیم کنیم یا ایده آل ما دولت های کوچک تقسیم شده باشد بلکه برعکس، ما دولت های بزرگ و وحدت نزدیکتر و حتی ادغام ملت ها را می خواهیم که بر اساس فقط بر اساس یک رویکرد واقعاً دموکراتیک، و واقع بین ذز گستره ی بین المللی، بدون آزادی جدایی غیرقابل تصور است.”
نیز:
“پرولتاریا با تبدیل به سرمایه داری به سوسیالیسم، امکان از بین بردن ظلم ملی را ایجاد می کند و این واقعیت، تنها و فقط با استقرار کامل دمکراسی در همه ی حوزه ها و از جمله “حق آزادی کامل برای جدایی” محقق می شود….. حتی کوچکترین اصطکاک ملی و کمترین بی اعتمادی ملی، این حق را ایجاد می کند.”
هفت: باز هم به لنین بازمی گردیم:
“ناسیونالیسم بورژوازی هر ملت مظلوم”، یک محتوای کلی دموکراتیک دارد که علیه ستم کار می کند و همین محتوا است که ما بی قید و شرط از آن حمایت می کنیم.” به باور لنین، مبارزه ی مارکسیسم، با ناسیونالیسم گروه ستمگر است نه ملت تحت ستم، و به تعبیر او در این زمینه، “ما سرسخت ترین و ثابت ترین دشمنان ظلم و ستم هستیم.”
مبارزات رهایی ملی، بخش غیر قابل انکار مارکسیسم به زعم لنین است.
هشت: ناسیونالیسم یک ملت مظلوم واکنشی قابل فهم در برابر شوونیسم ملت ستمگر است. این بدان معنی است که در حالی که مارکسیست ها هیچ امتنیازات ایدئولوژیکی به ناسیونالیسم مظلوم نمی دهند اما آنها باید کاملاً نسبت به احساس سوء ظن، بی اعتمادی و حتی نفرت از جانب توده های ملت مظلوم نسبت به ملت ستمگر حساس باشند. این بدان معناست که مارکسیست هایی که عضو ملت ستمگر هستند باید مخالفت خود را با ناسیونالیسم توده های ملت مظلوم، با تدبیر و شکیبایی ابراز کنند. آنها باید در هر موقعیتی بر برابری رسمی تأکید کنند و در غیر این صورت، این به معنای تداوم نابرابری های واقعی است.
نه: لنین رویکرد مورد نیاز یک انترناسیونالیست پرولتری از یک ملت ستمگر به سمت ملی گرایی ملل مظلوم را چنین توضیح می دهد:
“در رابطه با نوع دوم ناسیونالیسم، ما، اتباع یک ملت بزرگ، همیشه در عمل تاریخی گناهکار بوده ایم که تعداد بی نهایت موارد خشونت را در بر می گیرد. علاوه بر این، مرتباً مرتکب خشونت می شویم و به همه توهین می کنیم. یادآوری خاطرات والگا از نحوه برخورد با غیر روس ها کافی است. چگونه به لهستانی ها توهین می کنیم؟ چگونه تاتاری ها را با نام وحشی می خوانیم، چگونه اوکراینی ها همیشه خوخول هستند و گرجی ها و سایر اتباع قفقاز همیشه قفقازی هستند. بنابراین ما باید همه چیز را جبران کنیم و به طرف برابری رسمی برویم.”
ده: به باور مارکسیسم، امتناع کمونیستها در مستعمرات از شرکت در مبارزه با استبداد امپریالیستی، به بهانه “دفاع” احتمالی آنها از منافع طبقاتی مستقل، بدترین نوع فرصت طلبی است و فقط می تواند انقلاب پرولتری در شرق را بی اعتبار کند.
****
مارکسیست های کورد و مارکسیست های ایرانی، بر اساس آنچه گفته شد در اندیشه و گفتار و عمل، ناسازگاری معناداری با آنچه مارکسیسم در مورد ناسیونالیسم می گوید دارند. بعید است که یک مارکسیست کورد یا ایرانی، ستم ملی علیه کوردها را به رسمیت نشناخته باشد، اما پرسش این است که چگونه است با آگاهی از این مساله، با آگاهی از تفکیک ناسیونالیسم نوع اول و ناسیونالیسم نوع دوم از سوی لنین، و پافشاری او بر لزوم حساسیت مارکسیست ها نسبت به توده های ملت مظلوم، و لزوم جبران آن، همچنین پشتیبانی از خواست جدایی این ملت ها، همچنان بر تداوم نابرابری واقعی، پافشاری کرده و ناسیونالیسم ملت کورد را به عنوان یک امر مذموم برمی شمارند؟
منبع: