ناسیونالیسم و روشنفکران در ملت بدون دولت – بخش چهارم
روشنفکران در ملت بدون دولت؛ نمونه ی موردی کاتالان
این بخش از نوشتار، تحلیلی نظری از زمینه های اجتماعی و سیاسی که در آن روشنفکران در کشورهای بدون دولت فعالیت می کنند ارائه می دهد و به صورت ویژه، بر صیانت فرهنگی و زبانی “کاتالان” توسط روشنفکران در عصر “فرانکو” (1939-1975) تمرکز می کند. ابتدا یک گزارش در مورد “مقاومت فرهنگی” روشنفکران در کاتالونیا ارائه می شود و سپس به تجزیه و تحلیل فرایندهایی پرداخته خواهد شد که ناسیونالیسم کاتالان را از نخبه به توده منتقل کرد. این مقاله همچنین چندین استدلال عقلانی و عاطفی را که روشنفکران در پی آن نقش خود را به عنوان کنشگران بسیج ناسیونالیسم معاصر کاتالان دنبال می کنند، مورد بررسی قرار می دهد.
با اطلاع از وجود تفاوت های اساسی میان روشنفکران از بدو تولد تا ظهور یک جنبش، باور اصلی آن است که ظهور ناسیونالیسم کاتالان در دوران دیکتاتوری فرانکو به دلیل اثرات ویرانگر آن بر زبان و فرهنگ کاتالان، قابل توجیه است. (Benet, 1973). در این زمینه، تنها محافل کوچکی از روشنفکران و فعالان سیاسی مخفی که در حفظ و نگهداری اجزای کلیدی هویت کاتالان مشغول به کار بودند در ابتدا تلاش خود را برای پرورش فرهنگ عالی کاتالان تدارک دیدند. برای شروع، به بحث در مورد زمینه خاصی که در آن روشنفکران فعالیت خود را در ملت بدون دولتتوسعه می دهند می پردازیم.
زمینه ی سیاسی- اجتماعی
ما استدلال می کنیم که مطالعه ی ناسیونالیسم در ملت های بدون دولت، مستلزم دو بررسی کلیدی است: نخست: ملی گرایی پیشا دولت، قبل از دولت- ملت به وجود می آید و دوم: ضرورت وجود نخبگان در “آمادگی برای به چالش کشیدن سلطه”، “ساختن ایدئولوژی ناسیونالیستی” و “رهبری جنبش ناسیونالیستی” است:
یک: ناسیونالیسم ملت بدون دولت، از یک درونمایه ی بومی شکل می گیرد و به مثابه دولت- ملت ها نیاز به چند مولفه برای گذار به یک ناسیونالیسم تمام عیار دارد:
-سیستم آموزش ملی
– یک رسانه ی اختصاصی ملی
– قدرت نهادینه شده ی نخبگان-
موسسات تشکیل دهنده ی دولت-
شبکه سازی اقلیمی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.
دولت- ملت ها مجموعه ای از موسسات را تشکیل می دهند که هم کشور و هم دولت را تعریف می کنند در حالی که ملت بدون دولت، دارای درجه ای از استقلال فرهنگی است که دولت (اشغالگر یا استعمارگر) برای او تعیین چارچوب نموده است. اغلب بیش از یک ملت، زیر چتر یک کشور واحد زندگی می کنند. تقریبا همیشه یک ملت، بر دیگر ملت ها غالب می شود تقریبا همیشه یک ملت بر سر دیگران غلبه می کند و نقش مهمی در حکومت کشور و نیز تعریف خود در تعیین هویت خود از طریق ارتقاء یک فرهنگ و زبان خاص، ایفا می کند که به طور کلی به “حاشیه افکنی فرهنگ ها و زبان های اقلیت” می انجامد. در اسپانیا “کاستیا” بر کاتالونیا، “باسک”، “گالیسیا” و دیگر مناطق غلبه یافت.
تنها وجود جامعه ای که خود را به عنوان ملتی متمایز از ساخت کشور و حکومت ارتقا می دهد تهدیدی برای نظم مستقر و نهاد سیاسی واحد متبوع است.
کشورهای دموکراتیک نیز اگرچه تنوع داخلی را تشخیص می دهند، با این حال اغلب زمانی که به اقلیتهای ملی خود اشاره می کنند، تمایلی به استفاده از اصطلاح “ملت” ندارند،زیرا پیامدهای ساسی آن ممکن است شامل مثلا به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت باشد. به همین علت، دولت تمایل دارد ملی گرایی های اقلیت را به عنوان مساله ی خطرناک یا حداقل به عنوان یک پدیده ناخوشایند برای مقابله با آن مورد توجه قرار دهد. در این میان، راه هایی که دولت به خواسته های اقلیت های ملی در داخل پاسخ می دهد، بستگی به ماهیت خود دولت، شخصیت ویژه ی جنبش ناسیونالیستی و حمایت بین المللی از آن دارد.
دو: ظهور جنبش ملی گرایانه در یک ملت بدون دولت نیازمند وجود برخی روشنفکرانی است که آماده ی ساختن آن هستند. گفتمان ملی گرایانه، ماهیتا با نظم مشتقر موجود در تعارض است و قطعا با آن مخالفت می شود. در مقابل، روشنفکرانی که به کشور مادری وابسته هستند، کار خود را در چارچوب هایی که قبلا تاسیس و حمایت شده توسط دولت است، توسعه می دهند. همانطور که گفتمان روشنفکرانه ی ملت بالادست، توسط فرهنگ و زبان تشکیل شده بود که در هماهنگ سازی شهروندانش و حاشیه سازی همزمان زبان ها و فرهنگ های منطقه ای به کار گرفته می شد اکنون نیز روشنفکران دولت- ملت، اغلب، جنبش های ناسیونالیست منطقه ای را بحرانی تلقی کرده و حتی انکار هم می کنند.
نخبگان بالقوه
وجود و جایگاه “نخبگان بالقوه” در ناسیونالیسم ملت بدون دولت، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. ما در اینجا به کسانی که تحصیل کرده اند اشاره می کنیم که در صورت پیروزی جنبش ناسیونالیستی، احتمالا رهبران آن خواهند بود. نخبگان بالقوه شامل این موارد است:
یک: افرادی که از اصلاح و تغییر رویه ی نهاد سیاسی غالب، ناراضی هستند. درجه و شدت نارضایتی آنها ممکن است متفاوت باشد. درجات این عدم رضایت، از تبعیض فرهنگی و اجتماعی توسط حکومت تا سرکوب به وسیله ی زور عریان، تفاوت دارد. مقاومت روشنفکران کاتالان در این دامنه، به روشنی قابل تشخیص و تقسیم بندی است.
دو: افرادی از نخبگان رسمی دولت که به هر دلیل، مقام و موقعیت خود را در نهاد سیاسی مستقر از دست داده اند و مجبور هستند در دستگاه محلی خود به فعالیت ادامه دهند. “کاسیلیایی” ها نمونه ی این مورد هستند که در دهه ی نود و تقریبا تمام قرن بیستم، موقعیت تاثیرگذار سیاسی و اقتصادی خود را از دست دادند.
سه: افرادی که تصمیم می گیرند به جای جذب شدن در سازمان ملی، وفاداری خود را به ملت بدون دولت نشان دهند و مانع از ادغام ملت خود در دولت-ملت بالادست شوند. آنها به صورت خودکار و از روی اختیار، خود را از نخبگان رسمی جدا می کنند. این افراد در واقع، دارای “عشق ملی” هستند و به شکوفایی ملت خود باور دارند به ویژه آنکه هنگامی که احساس می کنند ملت آنها درگیر تبعیض سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی یا سرکوب است. آنها بر این باور هستند که “شخصیت خاص ملی”، به عنوان یک نیروی قوی عمل می کند و “پروژه ی ملی”، یک وجاهت است. نخبگان کاتالان، نمونه ی بارز این گروه هستند.
به این نکته نیز باید اشاره کرد که درگیری های شدید میان نخبگان هم وجود دارد و دو پدیده ی رقابت و حسادت، معمولا به این دلیل است که چون یک روشنفکر بر این باور است که بیشتر کار کرده است پس باید بیشتر نیز به دست بیاورد.
این نوشتار، ترجمه ای است از:
Nationalism and Intellectuals in Nations without States: the Catalan Case Montserrat Guibernau, The Open University, Walton Hall, Milton Keynes ,WP núm. 222, Institut de Ciències, Polítiques i Socials, Barcelona, 2003