ناسیونالیسم و نمادهای ملی
بر اساس نظریه ی “والتر لیپمن”، نمادها در سطح فردی، نشان دهنده ی تعصبات و کلیشه های شکل گرفته ی ما هستند و تفسیر ما را از اطراف خود و از جهان، به دیگران نشان می دهند. همچنین علائمی هستند که چگونگی برخورد و تعامل ما را با دیگر مردمان در جهان، تبیین می کنند. اما نماد ملی زمانی شکل می گیرد که نشانه ها و کلیشه های فردی ما در یک کل جمعی و یکپارچه به نام ملت، تبلور می یابند.
نمادهای ملی، انتقال دهنده همه ی احساسات یک ملت، دارای مفاهیم دقیق، خطرات، خاطرات، تاریخ، دلبستگی ها و به طور کلی، تصویر تمام عیار یک ملت هستند که گاهی یک ملت، بدون داشتن آنها نمی تواند خود را تصور کند و سرزمین و ملت خود را برای دیگر ملت ها به تصویر بکشد.
نمادها و کلیشه های ملی، برای هویت فردی نیز مهم است چون هویت فرد را به یک کلیت مشترک، و یک واقعیت جمعی گره می زند و به عبارت دیگر شاخص حضور فرد در تصویر بزرگ ملت است.
“جان دیویی” درباره ی نمادهای ملی می گوید: “رویدادها را نمی توان یک به یک منتقل کرد، اما معانی ممکن است با استفاده از نشانه ها به اشتراک گذاشته شوند. در واقع، رویدادها به معانی مشترک متصل می شوند و به این ترتیب آنها به خواسته ها و اهدافی تبدیل می شوند که از آنجایی که آنها یک معنی مشترک یا درک متقابل دارند، روابط جدیدی را به وجود می آورند، و امور مشترک را تبدیل به یک کلیت یکپارچه می کنند.” به این ترتیب، آنچه استعاری می تواند باشد به عنوان یک اراده کلی و آگاهی اجتماعی ایجاد می شود.
“لیپمن” نیز در اهمیت نمادها می گوید: “ممکن است بین دو انسان، هیچ ارتباطی وجود نداشته باشد، و حتی ممکن است دو انسان، دارای ناسازگاری هایی با یکدیگر باشند اما نماد ملی، به عنوان “شان نهایی”، آن ها را در کنار یکدیگر قرار می دهد.”
و در واقع، نماد ملی، انتهایی است که همه ی اعضای گروه ملی را به هم پیوند می دهد.
همچنین گفته می شود که اگر یک جامعه را مجموعه ای از حلقه های متعدد در نظر آوریم بزرگترین دایره، همان ملت، و نقطه ی کانونی آن، نماد ملی است.
نماد ملی، حس مشترک به یک معنای واقعی است که گروه ملی را به سرزمین، و به یکدیگرهای انسانی در تصویر بزرگ ملت، وابسته و متعهد می کند.
منبع: Sarah Shugars, Symbols and Nationalism, 2016
همچنین: ر.ک به: John Dewey، The Public and It’s Problems، 1927
نیز: Walter Lippman, Public Union, 1922