می گویند وقتی سلطان جنگل پیر می شود و قدرت رهبری گله ی شیرها را از دست می دهد شیرهای جوان تر، هم پیمان به سلطان یورش برده او را می کشند. گفته می شود شیر پیر اگرچه تلاش می کند به حکم غریزه زنده بماند اما کمتر تقلا می کند و زودتر از انتظار تسلیم می شود چون می داند این سنت، به معنای بقای شیرهاست از یک سو و از سوی دیگر خود او نیز با همین شرایط به قدرت رسیده است.
داستان ایران نیز به همین صورت بوده است. زیاد به تاریخ دور نمی روم. هنگامی که نگاهبانان مقدس ایران زمین دریافتند محمد رضا پهلوی، توان خود را برای نگاهداشت چسپ ایرانی از دست داده است همه ی جریان های سیاسی ایران از راست ها گرفته تا چپ -توده ی ایرانی و نیز نیروهای میانه دست به دست هم دادند تا شاه را سرنگون کنند.
ترکیب جالب نیروهای اپوزیسیون ایران- از ابراهیم یزدی تا کیانوری- از مجاهدین خلق تا ایرانیست های دوآتشه- بر سر ایدئولوژی شیعه به عنوان عامل همیشگی نجات ایران متمرکز شدند و جمهوری اسلامی ایران را آفریدند.
نگاهبانان مقدس ایران زمین، هر زمان دریافته اند چسپ نگاه دارنده ی ایران- که همواره در یک انسان تبلور یافته است-به فترت گراییده هم پیمان، به شیر پیر یورش برده و به بازتعریف خلیفه الله یا ظل الله پرداخته اند که از گربه ایرانی صیانت کند.
جای شگفتی نیست که شیخ اصلاحات، اکنون شخص اول نظام را نشانه رفته است. نگهبانان مقدس-از چپ و راست و میانه- از مجاهدین و سلطنت طلب- از ایران-باستان گرایان زیاده خواه تا چپ های ایرانی-با همه ی نحله ها-از دمکراسی خواهان تا سکولارها- بار دیگر برای بقای گربه ی ایرانی هم پیمان شده اند. مهم نیست شخص اول نظام باشد یا هرچه. برای آنها صیانت از ایران، اوجب واجبات است.
نگاهبانان مقدس ایران زمین، از دست رفتن قدرت رهبر گله را دریافته اند و برای بقای سرزمین، دست به کار شده اند.