وقتی کشورها شروع به فروپاشی می کنندو درگیری های مسلحانه آغاز می شوند
منبع: سند مقدماتی تهیه شده توسط کمیته بین المللی صلیب سرخ برای اولین نشست دوره ای حقوق بین الملل بشردوستانه، ژنو، 23-19 ژانویه 1998.
بر اساس حقوق بینالملل، دولت به نهادی گفته میشود که دارای یک قلمرو مشخص و یک جمعیت دائمی است که تحت کنترل است، و توانایی برقراری روابط رسمی با سایر نهادها را دارد.
****
به نظر می رسد که فروپاشی ساختارهای دولتی زمانی رخ می دهد که سومین عنصر تشکیل دهنده دولت، یعنی دولتی که تحت کنترل موثر است، از بین برود.
چنین وضعیتی ریشه هایی بسیار عمیق تر از یک شورش یا کودتای صرف دارد. این شامل انفجار نهادهای ملی، اقتدار، قانون و نظم و به طور خلاصه انفجار بدنه سیاسی به عنوان یک کل است. همچنین متضمن فروپاشی مجموعهای از ارزشها است که مشروعیت دولت بر آن استوار است که اغلب منجر به عقبنشینی جمعیت به شکلی از ناسیونالیسم میشود که مبتنی بر وابستگی مذهبی یا قومی (ملی و ملیتی) است و به شکل ماندگار هویت تبدیل میشود. در بیشتر موارد، هنگامی که ساختارهای دولتی فرو می ریزند حفظ نظم و قانون و نیز سایر اشکال اقتدار به دست جناح های مختلف می افتد. خود دولت از نظر فیزیکی ناپدید نمی شود، بلکه به تدریج توانایی انجام وظایف عادی دولت را از دست می دهد.
فروپاشی دولت در سطوح مختلفی از شدت رخ می دهد و ممکن است بخش های مختلف کشور را تحت تأثیر قرار دهد. در انتهای طیف، دولت ممکن است بر سر کار بماند اما کنترل کمی بر جمعیت و قلمرو داشته باشد. در سطح بالاتری از فروپاشی، ساختارهای حیاتی خاصی ممکن است به طور رسمی فعال باقی بمانند به طوری که دولت همچنان می تواند به طور مشروع در برابر جامعه بین المللی نمایندگی شود، اما با این وجود از چندین جناح متخاصم تشکیل شده است. دولت در عمل دیگر با قدرت غیرقابل رقابت و انحصار در استفاده از زور مشخص نمی شود. نیروهای مسلح منظم، که اغلب یکی از تنها نهادهایی هستند که در این ایالات ضعیف باقی مانده اند نیز به تدریج از هم می پاشند. یکی از پیشرفتهای نگران کننده، تکثیر ارتشهای خصوصی واقعی و گروههای “امنیتی” است که اغلب چیزی جز شاخههایی از کنگلومراها با منافع اقتصادی نیستند و از هرگونه کنترل واقعی دولتی آزاد هستند.
سطح بعدی این فرآیند با انفجار کامل ساختارهای دولتی مشخص می شود، به طوری که دولت دیگر به طور قانونی کشور را در مقابل جامعه بین المللی نمایندگی نمی کند. هرج و مرج و جنایت – که قبلاً در مراحل قبلی گسترده شده و اغلب پیشبینی از فروپاشی کامل است – عمومیت مییابد و جناحها دیگر کنترل مؤثری بر اعضای خود اعمال نمیکنند و زنجیرهای از فرماندهی مشخص ندارند. هیچ نماینده معتبری وجود ندارد که سازمان های بشردوستانه بتوانند با آنها صحبت کنند و ناامنی به یک مشکل واقعی تبدیل می شود.
درگیری های مسلحانه ای که در چنین زمینه ای به وجود آمده یا تکامل یافته است سازمان های بشردوستانه را با چالش های جدید و مشکلات فزاینده روبرو کرده و می کند. این درگیریها به نوبه خود “تخریبیافته” یا “آنارشیک” تعریف شدهاند. ما در این سند از تعارضات “آنارشیک” استفاده می کنیم.
کشمکش های “آنارشیک”.
الف: ویژگی ها
بر اساس تجزیه و تحلیل چندین درگیری شامل فروپاشی ساختارهای دولتی که در آن کمیته بینالمللی صلیب سرخ و سایر سازمانهای بشردوستانه برای انجام کار خود و حفظ مسئولیتهای خود در آن حضور داشته اند ویژگیهای اساسی این درگیریهای داخلی را میتوان به شرح زیر توصیف کرد. :
از هم پاشیدگی ارگان های حکومت مرکزی که دیگر قادر به اعمال حقوق و یا انجام وظایف خود نسبت به سرزمین و جمعیت نیستند؛
حضور متکثر جناح های مسلح؛
کنترل تقسیم شده قلمرو ملی؛
از هم پاشیدگی زنجیره فرماندهی در جناح های مختلف و شبه نظامیان آنها؛
این ویژگی ها عموماً ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. آنها بنیادی و انباشته هستند، زیرا در غیاب هر یک از آنها، تعارض مورد بحث به معنایی که ما به آن نسبت می دهیم “آنارشیک” نخواهد بود. از سوی دیگر، آنها ممکن است تنها در مرحله خاصی از خصومت ها یافت شوند و از این رو درگیری را می توان به عنوان “آنارشیک” توصیف کرد.
ب: اثرات از نظر بشردوستانه
درگیریهای داخلی که در طول سالهای جنگ سرد از خارج تامین مالی میشد اکنون در یک نوع اقتصاد جنگی خودکامه مبتنی بر دزدی و تردد غیرقانونی شکل میگیرد. این منجر به انشعاب جنبش های چریکی شده است که ارائه دهندگان کمک های خارجی، اغلب به طور مصنوعی، آنها را متحد می دانستند. هنگامی که یک جنبش یا جناح برای امرار معاش خود منحصراً به دزدی و قاچاق متکی است به مارپیچ جنایت کشیده می شود که در آن هر گروه کوچک یا حتی هر فردی برای خود عمل می کند.
کمیته بینالمللی صلیب سرخ از تجربه مستقیم خود در این زمینه دریافته است که این تأثیرات در “درگیریهای هرجومرج” بیشتر است. در واقع، در درگیری هایی که در بحبوحه فروپاشی ساختارهای دولتی رخ می دهد، جمعیت غیرنظامی غالباً مستقیماً در خطر است، زیرا هدف هر جناح به دست آوردن فضای حیاتی است.
اثرات انسان دوستانه اصلی این نوع درگیری عبارتند از:
یک. سازمان های بشردوستانه موظفند با هر یک از جناح های مختلف و با انبوهی از نمایندگان آنها ارتباط برقرار کنند. این امر برای درک زمینه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در آن فراخوانده شده اند، ضروری است. خنثی کردن تلاشها برای دستکاری کمکهای بشردوستانه از سوی جناحهای مختلف که میخواهند از طریق توزیع کمکهای بشردوستانه حامیان خود را پرورش دهند یا به دست آورند برای اطمینان از ایمنی کارکنان بشردوستانه محلی و خارج از کشور نیز ضروری است. فردیت شدید جناح ها، تماس ها و مذاکرات را بسیار نامطمئن کرده است. هر سرباز – بزرگسال یا کودک – عملاً سخنگوی فردی می شود که با او مذاکره می کند.
دو. هر چه قلمرو از طریق نبرد بین جناح های درگیر در یک درگیری تکه تکه تر باشد، احتمال اینکه غیرنظامیان با جناح غالب محلی همذات پنداری کنند کمتر می شود و بنابراین در محل اصلی خود باقی می مانند. این منجر به جابجایی توده ای جمعیت، هم در داخل مرزهای ملی (آوارگان داخلی) و هم فراتر از آنها (پناهندگان) می شود.
سه. به دلیل هرج و مرج حاکم، نظم و انضباط در میان نیروها نادر است و در موارد شدید، هر رزمنده ای فرمانده خود است. بر این اساس، مفهوم “اخلاق جنگ” به یک توهم تبدیل میشود، در حالی که تجاوز، آدمربایی، گروگانگیری، غارت و سایر جرایم کیفری عملاً رایج میشوند. فقدان کامل نظم و انضباط همراه با استرس مبارزه و ترس همیشه منجر به خشونت بیرویه میشود. در این زمینهها، تلاشها برای گسترش دانش قوانین رفتار نظامی، اصولی مانند احترام به نشان صلیب سرخ/هلال احمر و سازمانهای بشردوستانه، با موانع فزایندهای مواجه میشود که نیازمند رویکردهای نوآورانه است. پیامی که باید منتقل شود دیگر نمیتواند، مانند درگیریهای سنتیتر، خطاب به اعضای سلسله مراتب باشد، به این امید که به زیردستان منتقل شود.
چهار. ساختار سست که مشخصه جناح ها و شبه نظامیان آنهاست، تمایز بین رزمندگان و غیرنظامیان را اگر نگوییم غیرممکن، بیش از پیش دشوارتر می کند. این همیشه در درگیریهای داخلی یک مشکل بوده است، بهویژه به این دلیل که چریکها پایههای اجتماعی خود – “تودهها” – را به یک عامل مهم مبارزه خود تبدیل کردند. این پدیده در درگیریهای “آنارشیک” برجسته میشود، زیرا در بیشتر مواقع شبهنظامیان، اغلب بدون پوشیدن یونیفورم یا هیچ علامت متمایز دیگری ظاهر می شوند. بنابراین، یک مشکل اضافی برای سازمانهای بشردوستانه ایجاد میشود، زیرا تضمین اینکه فقط غیرنظامیان از کمکهای بشردوستانه بهرهمند شوند، روز به روز دشوارتر میشوند.
پنج. هرج و مرج ناشی از تجزیه دولت، ارزش هایی را که در قلب اقدامات بشردوستانه و حقوق بشردوستانه بین المللی قرار دارند تضعیف می کند. فروپاشی مجموعه ارزشهای نمادین دولت، مؤلفهای قوی مرتبط با هویت را تقویت میکند که اصولی مانند بیطرفی را برای طرفین درگیری و حتی برای افراد غیرقابل قبول میکند. نتیجه آشکار افزایش خطر برای همه افراد وجود دارد. در این چارچوب، برای سازمانهای بشردوستانه سختتر است که در هر شرایطی به یک اخلاق کاری بسیار مهم احترام بگذارند. مورد دوم شامل امتناع از هرگونه مصالحه در مورد روش های عملیاتی آنها می شود، زیرا این تنها می تواند تأثیر منفی بر همه آژانس های یاری رسان در آینده داشته باشد.
شش. در این زمینه ی از هم پاشیدگی، منافع جدید، فوری و ملموس تر ظاهر شده است: آنها منعکس کننده نگرانی های اقتصادی محلی و/یا منطقه ای و اغلب منافع شخصی رهبران جناح ها یا گروه هایی هستند که با شبکه های جنایت سازمان یافته مرتبط هستند. تقدم این مسابقه برای سود شخصی و مستقیم بر منافع جمعی، فعالان بشردوستانه را نیز در معرض خطرات فزاینده ای قرار می دهد، زیرا جناح ها از تصاحب کالاهایی که این کارگران برای کمک به قربانیان درگیری های مسلحانه اداره می کنند، تردید نخواهند کرد. سازمانهای بشردوستانه دیگر بهعنوان تأمینکنندگان مستقل امداد در نظر گرفته نمیشوند، بلکه بهعنوان یک مؤلفه اقتصادی “جالب” در نظر گرفته میشوند.
هفت. در عین حال، در درگیریهای “آنارشیک”، سازمانهای بشردوستانه اغلب مجبور میشوند جای ساختارها یا خدمات دولتی را بگیرند که دیگر وجود ندارند. این امر به ویژه در مورد فعالیت های پزشکی قابل توجه است.
هنگامی که دولت منفجر می شود، یک تناقض ایجاد می شود: اقدام بشردوستانه -اگر نگوییم غیرممکن- هم ضروری تر و هم دشوارتر می شود، . این بدان دلیل است که ساختار سلسله مراتبی طرفهای درگیری برای اینکه آنها را قادر به احترام به قوانین بشردوستانه بینالمللی کند ناکافی است. همچنین این ساختار برای فراهم کردن حداقل شرایط امنیتی سازمانهای بشردوستانه برای فعالیت ناکافی است.
****
کشورهایی که در حال فروپاشی هستند با وجود این، حتی در غیاب دولتی که بتواند تداوم وظایف دولت را تضمین کند، مشمول قوانین بینالمللی هستند. به همین ترتیب، معاهداتی که کشور در حال فروپاشی عضو آن استبه قوت خود باقی است.
اسناد حقوق بشر در چنین شرایطی نقش جزئی ایفا می کنند زیرا اجرای آنها تا حد زیادی به وجود ساختارهای دولتی مؤثر بستگی دارد. اسناد حقوق بشردوستانه بینالمللی قابل اجرا در درگیریهای مسلحانه نقش برجستهتری دارند. زیرا قوانین بینالمللی بشردوستانه نه تنها برای کشورها بلکه برای نهادهای غیردولتی مانند گروههای شورشی، جناحهای مسلح شرکتکننده در خصومتها و افراد متعلق به آنها الزامآور است.
با این حال، ظهور درگیریهای “آنارشیک” سؤالاتی را در مورد کاربرد و کاربرد حقوق بینالملل بشردوستانه ایجاد میکند.
کاربرد ماده 3 در کنوانسیون 1949 ژنو
ماده 3، طرفین درگیری مسلحانه غیر بینالمللی را موظف میکند تا حداقل برخی از قوانین بشردوستانه را رعایت کنند.
بر این اساس، سؤالات اصلی در رابطه با کاربرد ماده 3 در درگیریهای “آنارشیک” عبارتند از:
الف) آیا جناحهای شرکتکننده در چنین کشمکش هایی “طرفین درگیری” هستند و
ب) شدت و شکل خصومتها، بین این جناح ها مشخصه یک درگیری مسلحانه است.
تعریف “طرف درگیری”
ماده 3 اصطلاح “طرف درگیری” را تعریف نمی کند اما اجماع عمومی نظر کارشناسان این است که گروههای مسلح مخالف یک دولت باید از حداقل درجه سازماندهی و نظم و انضباط برخوردار باشند – به اندازهای که آنها را قادر میسازد به قوانین بینالمللی بشردوستانه احترام بگذارند – تا به عنوان طرف درگیری به رسمیت شناخته شوند.
در این میان سؤال مطرح می شود که آیا در شرایطی که تکثیر جناح های متخاصم با عدم تشکیلات آنها مشخص می شود این جناح ها به عنوان “طرفین درگیری” واجد شرایط هستند و بنابراین می توان ماده 3 را اعمال کرد؟
با توجه به هدف بشردوستانه ماده 3، دامنه کاربرد آن باید تا حد امکان گسترده باشد و نباید توسط الزامات رسمی غیرمنطقی محدود شود. از این نظر آشکار است که قطعنامههای اخیر شورای امنیت سازمان ملل از “همه طرفهای درگیر” خواسته است تا به قوانین بینالمللی بشردوستانه احترام بگذارند. نمونه مشخص در چارچوب “درگیریهای زمان هرجومرج” مانند سومالی و لیبریا است.
[در پاورقی 7 آمده است: به عنوان مثال، S.C. Res 814، 26 مارس 1993، بند. 13 «[…] مجدداً بر تقاضای خود تأکید می کند که همه احزاب سومالی، از جمله جنبش ها و جناح ها، فوراً از هرگونه نقض قوانین بین المللی بشردوستانه دست بردارند. S.C. Res. 788، 19 نوامبر 1992، بند. 5 «[…] از همه طرفهای درگیر [در لیبریا] میخواهد که به مفاد حقوق بشردوستانه بینالمللی به شدت احترام بگذارند».]
وجود درگیری مسلحانه
با این حال، در موارد ذکر شده در بالا، شورای امنیت تلویحاً اعلام کرد که خصومت های مرتبط با تجزیه دولت یک درگیری مسلحانه است. دیوان بین المللی دادگستری نیز به نوبه خود اعلام کرده است که قواعد ماده 3 مشترک، تا آنجا که «ملاحظات اولیه انسانیت» را تشکیل می دهند، نه تنها در موارد درگیری مسلحانه، بلکه در همه موقعیت ها به موجب قوانین عرفی اعمال می شود.
[در پی نوشت 8 آمده است: دیوان بین المللی دادگستری، گزارش احکام، نظرات مشورتی و دستورات: پرونده مربوط به فعالیت های نظامی و شبه نظامی در داخل و علیه نیکاراگوئه، 27 ژوئن 1986، ص. 114، بند. 218. […]]
بنابراین تردیدی وجود ندارد که قواعد ماده 3 در تعارض “آنارشی” اعمال می شود. علاوه بر این، زمانی که این قوانین قابل اجرا هستند، همه افراد متعلق به یک جناح وظیفه دارند به آنها احترام بگذارند.
کاربرد پروتکل II
برای اینکه پروتکل دوم قابل اجرا باشد، اول از همه، مستلزم این است که یک جناح باید علیه دولت بجنگد، در نتیجه موقعیتهای رویارویی بین جناحهای غیردولتی را حذف میکند. شرط دیگری که در پروتکل 2 مقرر شده است این است که طرف درگیر باید کنترلی بر قلمرو ملی اعمال کند تا بتواند عملیات نظامی پایدار و هماهنگ را انجام دهد و پروتکل را اجرا کند. تجربه نشان می دهد که این شرط به ندرت توسط یک حزب جناح مسلح در یک درگیری “آنارشیک” برآورده می شود.
بکارگیری اصول اساسی ماده 3 مشترک
همانطور که در بالا ذکر شد، دیوان بین المللی دادگستری اعلام کرده است که قواعد مندرج در ماده 3 مشترک با “ملاحظات اولیه انسانیت” مطابقت دارد که برای همه افراد الزام آور است. علاوه بر این، تعدادی از قطعنامههای شورای امنیت، از جمله قطعنامههای مربوط به «درگیریهای آنارشیک»، از همه طرفها میخواهد که به قوانین بینالمللی بشردوستانه احترام بگذارند و مجدداً تأکید کنند که مسئولین نقض آن باید بهطور فردی پاسخگو باشند. بنابراین واضح است که این شرایط استثنایی خارج از محدوده قانون نیست. کاملاً برعکس، آنها تابع یک سری از هنجارهای مرسوم هستند که به طور جمعی برای طرف های مختلف درگیری الزام آور است و به طور جداگانه برای هر فردی که در خصومت ها شرکت می کند الزام آور است.
بنابراین مشکل ایجاد شده توسط این نوع تعارض، به اندازه اجرای هنجارها نیست. این را می توان در مورد تمام قوانین ملی و بین المللی قابل اجرا در قلمرو کشوری که در حال تجزیه است، گفت. از آنجایی که طبق تعریف، تجزیه دولت خطر عدم رعایت کل قانون را به همراه دارد، به نفع جامعه بین المللی است که با همکاری و مطابق با منشور ملل متحد اطمینان حاصل کند که که چنین مناطق “بدون قانون” به وجود نمی آیند.
هنگامی که دولت شروع به فروپاشی کرد و درگیری مسلحانه آغاز شد، این وظیفه دولت ها است که به تعهدات خود مبنی بر “احترام و اطمینان از احترام به” قوانین بین المللی بشردوستانه در هر شرایطی عمل کنند، به گونه ای عمل نکنند که منجر به وخامت بیشتر در وضعیت و نقض احتمالی قوانین بشردوستانه.
منشور ملل متحد
همانطور که قطعنامههای شورای امنیت نشان میدهند، درگیریهای «آنارشیک» ممکن است منجر به بحرانهای انسانی شود که میتواند تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی در نظر گرفته شود. در چنین مواردی، مداخله سیاسی-نظامی در چارچوب تعریف شده در منشور ملل متحد باید یک امکان باقی بماند تا فعالیت های ارائه کمک های بشردوستانه و حمایت از گروه های مردم در معرض خطر از سر گرفته شود. در واقع، مشکلات سیاسی را نمی توان تنها با اقدامات بشردوستانه حل کرد و اعضای جامعه بین المللی نه تنها موظف به انجام تعهدات خود بر اساس قوانین بشردوستانه هستند، بلکه مسئولیت هایی را که در منشور سازمان ملل به آنها واگذار شده است نیز به دوش می کشند.
پیشنهادات
تضعیف یا تجزیه دولت، پذیرش و حتی درک قواعد و اصول زیربنای حقوق بشردوستانه بینالمللی و تمامی اقدامات بشردوستانه را مختل میکند.
تنها راه برای جلوگیری از رسیدن به این مرحله، جلوگیری از فروپاشی ساختارهای دولتی است. با این حال، دلایل زیادی برای فروپاشی وجود دارد، و وظیفه اصلاح آنها تا حد زیادی فراتر از صلاحیت آژانس های بشردوستانه است.
سازمان های بشردوستانه، و به ویژه صلیب سرخ، می توانند به تضمین بقای احترام به اصول حاکم بر اقدامات بشردوستانه و هنجارهای اساسی حقوق بین الملل بشردوستانه، حتی در شدیدترین شرایط، کمک کنند.
اقدام بشردوستانه
(الف) شناسایی ساختارها یا گروههای محلی
برای شناخت و درک بهتر موقعیتهایی که در آن آژانسهای بشردوستانه به عمل میآیند ساختارها یا گروههای محلی که از سقوط دولت جان سالم به در بردهاند باید شناسایی و در صورت لزوم حمایت شوند. عملاً در تمام موقعیتهای تضاد، ساختارهایی سنتی یا غیر سنتی، وجود دارند که پس از فروپاشی دولت به حیات خود ادامه دادهاند و کارکردهای مختلف آن را بر عهده گرفتهاند. به عنوان مثال، در سومالی، سیستم سنتی قبیله ای علیرغم همه چیز زنده ماند و گروه هایی از زنان که به طور خودجوش تشکیل شده بودند و بسیار مورد تشویق و حمایت قرار می گرفتند ارائه کمک های غذایی را برای سازمان های بشردوستانه آسان تر کردند.
با این وجود، درک این نکته مهم است که چنین ساختارهای جایگزینی در هر موقعیتی وجود ندارند و حتی در جایی که وجود دارند نمی توانند واقعاً جایگزین ساختارهای دولتی شوند.
نقش آداب و رسوم محلی
حتی بیشتر از خود ساختارها، لازم است همه بازتابها، آداب و رسوم و “رمزهای افتخار” محلی را شناسایی کرد که باید وجود داشته باشند و زنده بمانند حتی در جوامعی که شدیداً تحت تأثیر فروپاشی دولت و درگیریهای گسترده قرار گرفتهاند. . این قواعد سنتی اغلب با اعتقادات مذهبی مرتبط است و عموماً توسط افراد قدیمی – بزرگان قبیله – محافظت می شود. این قوانین، نانوشته و مدون هستند اما با این وجود عمیقاً در جامعه ریشه دارند. حتی قوانینی که به شدت از هم پاشیده شده اند، همچنان به رسمیت شناخته می شوند و حتی مورد احترام قرار می گیرند و می توانند کار بشردوستانه را تسهیل کنند.
انتشار و تبلیغ قوانین و اصول بشردوستانه
گسترش دانش در مورد قواعد و اصول بنیادین حقوق بینالملل بشردوستانه به دلیل وجود انبوهی از شرکتکنندگان در خشونت که گروههای کوچک با ساختار ضعیف را تشکیل میدهند به دلیل دشواری دستیابی به آنها به دلیل وجود انبوهی از شرکتکنندگان در خشونت، چالش خاصی را در منازعات “آنارشیک” ایجاد میکند. علاوه بر این، هنگامی که ابزاری برای دسترسی به این گروه های کوچک وجود دارد رساندن پیامی به آنها با محوریت اصول حقوق بشردوستانه و ترغیب آنها به رعایت قانون، نیاز به درک محیط و انگیزه های آنها گرایش بسیار زیادی دارد.
کاهش خطرات کمک های بشردوستانه
امروزه، سازمانهای بشردوستانه عملاً – به دلیل حجم کمکهایی که به درگیریهای “آنارشیک” وارد میکنند – در صحنههای اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه در صحنههای سیاسی در رتبه اول قرار دارند. هر گونه ابتکار بشردوستانه نتیجه اجتناب ناپذیر خود را از سرازیر شدن کالاها به همراه دارد که می تواند بافت اقتصادی و اجتماعی محلی را تغییر دهد و حتی می تواند به جنگ میان جناح ها دامن بزند.
برای مقابله با این خطرات، میتوان به پروژههای خرد – آشپزخانههای محلی خود مدیریت، توزیع بذر، کمپینهای واکسیناسیون دام یا کمک به از سرگیری فعالیتهای درآمدزا – مراجعه کرد. پروژه هایی مانند اینها در میانه راه بین عملیات اضطراری و برنامه های توسعه قرار دارند.
پروژههای خرد همچنین انجام کارهای بسیار محلی را ممکن میسازد که نه تنها از اقتصاد خودکامه کشورهای درگیر که ساختارهای دولتی در آنها فروپاشیده است پشتیبانی میکند بلکه به مبارزه با افزایش راهزنان نیز کمک میکند. هنگامی که اقدام گسترده ضروری است، سازمان های بشردوستانه باید در تحلیل اثرات جانبی کار خود شفافیت بیشتری نشان دهند.
آموزش پرسنل بشردوستانه
[…]
کار بشردوستانه اضطراری، به ویژه در زمینه درگیریهای “آنارشیک”، مستلزم حرفهای گری بیعیب است، که خود مبتنی بر دانش قبلی کامل از منطقه، گروهها و فرهنگهای محلی، خطرات و اخلاقیات ذاتی موقعیتهایی از این نوع است. به همین ترتیب، کمک های بشردوستانه برای مردم گرفتار در مناقشه مستلزم همکاری نزدیک با کارکنان محلی، بر اساس همان معیارهای حرفه ای و اخلاقی است.
نقش و مسئولیت های جامعه بین المللی […]
(الف) تعهد به “تضمین احترام” به حقوق بین المللی بشردوستانه
[…] فروپاشی جامعه مدنی و شیوع غیرقابل کنترل خشونت موضوعی است که به کل جامعه بین المللی مربوط می شود. در واقع، ماده 1 کنوانسیون ژنو تصریح می کند که دولت ها باید “احترام” به حقوق بین المللی بشردوستانه را تضمین کنند. […] با این وجود همیشه دولت ها می توانند تعدادی از اقدامات را اتخاذ کنند، مانند تحریم تسلیحاتی، مسدود کردن دارایی های خارجی، یا تهدید برای کاهش کمک های نظامی و مالی.
در نظر گرفتن بازیگران جدید در درگیری های مسلحانه
باید به ابزارهای مشارکت بازیگران جدید در منازعات مدرن در بکارگیری و انتشار قوانین بین المللی بشردوستانه توجه شود. در درگیریهای امروزی، علاوه بر شرکتکنندگان سنتی در موقعیتهای خشونتهای مسلحانه، انواع دیگری از قهرمانان نقش مستقیم یا غیرمستقیم دارند. آنها ممکن است شبه نظامیان خصوصی در خدمت شرکت های تجاری یا گروه های شبه نظامی به دستور دولت باشند. آنها ممکن است شرکتهای فراملی یا بازیگران اقتصادی فراملی باشند که میتوانند بر طرفهای درگیری تسلط زیادی داشته باشند. آنها ممکن است گروه های مذهبی یا سیاسی باشند که بتوانند توده ها را حول یک پیام متحد کنند.
نیاز به یک صلاحیت بین المللی
باید مدام در نظر داشت که پیام مربوط به احترام به اصول و قواعد حقوق بینالملل بشردوستانه اگر با چشمانداز مجازات در صورت تخلف همراه نباشد تأثیر بسیار کمی خواهد داشت. این امر هم در مورد جنگجویان که به خوبی می دانند که ضعف یا فروپاشی زنجیره فرماندهی ضامن مصونیت است و هم برای کل جامعه صدق می کند، از زمان فروپاشی دولت و انفجار عملکردهای آن، به ویژه قوه قضائیه به وضوح دولت را در انجام تعهدات خود در محاکمه مرتکبین نقض فاحش قانون ناتوان می کند. نتیجه، کنار گذاشتن مسئولیت در همه سطوح است که هم علت و هم معلول از هم پاشیدگی ساختارهای دولتی است. در مورد منازعات «آنارشیک»، که در آن سیستم حقوقی ناکارآمد شده یا به طور کامل ناپدید شده است، ایجاد یک دادگاه کیفری بینالمللی برای اطمینان از اجرای آتی قوانین بینالمللی بشردوستانه و احترام به آن از اهمیت اولیه برخوردار است.
مداخله نظامی
در جدی ترین موارد، شورای امنیت ممکن است از کشورها بخواهد که مطابق با فصل هفتم منشور سازمان ملل مداخله نظامی کنند. با این حال، قبل از درگیر شدن در چنین عملیاتی، تعیین اهداف دقیق و ترسیم یک برنامه اقدام روشن ضروری است تا از ایجاد هر گونه سردرگمی بین حوزه های بشردوستانه و نظامی جلوگیری شود. در حالی که چنین عملیاتی به خودی خود نمی تواند بشردوستانه تلقی شود، ممکن است شرایطی را که در آن قوانین بشردوستانه بین المللی اعمال شود و فعالیت های بشردوستانه دنبال شود را ممکن سازد.
پیشگیری از درگیری های مسلحانه
البته کافیترین و مقرونبهصرفهترین اقدام بینالمللی شامل جلوگیری از وقوع درگیریهای مسلحانه، از طریق نظارت و واکنش مؤثر به سیگنالهای هشدار اولیه است. […] اغلب پیگیری این هشدار اولیه است که وجود ندارد.
منبع: