پس از فروپاشی
یک: همه ی نشانه ها اکنون خبر از یک فروپاشی بزرگ در خاورمیانه می دهند؛ همه چیز در تمام سطح ها و بعدها فروخواهد ریخت و انرژی غیرقابل کنترلی رها خواهد شد. بدیهی است که در فروپاشی سیستم ها، دستکم در نخستین مرحله، انرژی تخریبی، بزرگتر خواهد بود و آوارهای بسیاری برجای خواهد گذاشت.
پرسش مهم اما این است که آیا ما کوردها برای رویارویی با فروپاشی و پس از آن، آماده شده ایم؟ و تهدیدهای بزرگ چه هستند؟
دو: نظام تمامیت خواه، از انسان ها، اتم می سازد؛ به تعبیری دیگر، جامعه را به “یکان”ها تبدیل می کند و این کار را ابتدا از طریق “کوبیدن روان ها” آغاز می کند. ما در کوردستان پس از فروپاشی ایران، قطعا با مردمانی روبرو خواهیم بود که صرفنظر از بحران های سیاسی، ایدئولوژیک، اقتصادی و اجتماعی، با زخم های روانی بسیاری روبرو هستند.
سه: اردوگاه نشینی بیش از دو دهه ای هسته ی سخت احزاب کوردستانی نیز روان های بسیاری را درگیر ساخته است که می تواند در اشکال انحصار طلبی، رانت جویی، رانت خواهی و خشونت، با هدف دستیابی به انحصار در قدرت سیاسی و رانت در حوزه ی اقتصادی، نمود و ظهور پیدا کند. همچنین تحمل تحقیرهای گوناگون در سال های طولانی اردوگاه نشینی در بخش دیگری از کوردستان، می تواند پتانسیل های مشکل زایی را گردهم آورده باشد.
چهار: دیاسپورای کوردی نیز با مشکلات روانی بسیاری درگیر است. از بحران های روانی ناشی از مهاجرت تا ناتوانی در ادغام در جامعه ی جدید توسعه یافته تر، تغییر شکل ناگهانی بیشتر مهاجران از مبارزان تمام عیار به پناهندگان و در ادامه شهروندان یک جامعه ی اروپایی- آمریکایی، اجبار به تغییر در سبک زندگی به طور کامل با هدف پذیرفته شدن در جوامع جدید، تاثیر روانی بعضا عمیقی بر این گروه گذارده است.
پنج: مرز مشترک روانی هرسه گروه، صرفنظر از دیگر آثار روانی، مکانیسم دفاعی “جبران” است که در اگر فروپاشی، می تواند به یک بحران تمام عیار تبدیل شود.
شش: وابستگان به سیستم فروپاشیده، از دیگر مهمترین مشکلات پس از پایان سیستم تمامیت خواه موجود هستند. اکنون دیگر نمی توان ادعا کرد فریب خوردگان و “جاش”ها، تنها گروه هایی هستند که به تعبیر قدیم، به خاطر برنج و روغن و قند و شکر، به ملت خود پشت کرده اند. آنها اکنون -با اندکی تقلیل- به یک طبقه ی اجتماعی ارتقا پیدا کرده اند که همه ی انواع گروه های شغلی و تحصیلی را در میان آنها می توان یافت.
هفت: اسلام بنیادگرا یک مشکل بزرگ در فردای پس از فروپاشی است. تندروهای سَلَفی و جهادی به روشنی نشان داده اند که از هر خلاء یی -حتی در کوتاه مدت- برای خود فرصت هایی خواهند ساخت که برای جامعه ی هدف، همیشه، ویرانی، به دنبال داشته است.
هشت: فرصت طلبی، ویژگی مشترک همه ی دوران های پس از فروپاشی و خلاء قدرت بوده است ویژه آنکه آثار بورژوازی دلالی نظام پیشین، چنان تاروپود اعضای اتمی شده ی جامعه را متاثر نموده است که بر توان این فرصت طلبی به عنوان طبیعت دوران گذار، خواهد افزود.
نه: خطر درگیری های پراکنده ی داخلی در کوردستان جدی است و امکان تبدیل آن به یک جنگ فراگیر میان برخی گروه ها و احزاب -با انگیزه های گوناگون- هم وجود دارد.
ده: احتمال دخالت گروه های سیاسی بخش های دیگر کوردستان با هدف کسب نفوذ در این بخش از کوردستان هم خالی از خطر نیست و ممکن است تا رسیدن به مرحله ی تعادل، هزینه های قابل توجهی روی دست کوردستان بگذارد.
یازده: تهدید بزرگ دیگر شاید عدم بلوغ کافی برای حکومت داری است؛ این عدم بلوغ همه ی حوزه ها را احتمالا دربرخواهد گرفت.
دوازده: فقدان یک بستره ی مشترک “کوردستان محور” که احزاب، جامعه و نخبگان را در یک کلیت، به یک ارگان همسو، هم راستا، هم هدف، و هم کارکرد تبدیل کند به شدت، مشکل زا است.
سیزده: مساله ی رویارویی با اشکال سیستماتیک فقر اقتصادی، نابودی منابع کوردستان، جمعیت مهاجر با هدف یکسان سازی و…. از دیگر مشکلات مبتلابه پس از فروپاشی می توانند به شمار آیند.
سیزده: و تهدید بیرونی مواجهه با “فاشیسم ایرانی سرخورده از فروپاشی”، شاید بزرگترین تهدید در برابر زمین و انسان کورد در کوردستان پس از فروپاشی باشد.