“کورد بودن” با مسووليت محدود….
“انسانيت” با مسووليت محدود: سياهي چشم هايي که هر سال، به سفيدي مي زنند
“آدميت” با مسووليت محدود: رخساره هايي که هر ماه، بيشتر به زردي مي گرايند
“بشريت” با مسووليت محدود: شکم هايي که هر روز گرسنه تر مي شوند
“مبارزه” با مسووليت محدود: آزادي، هر لحظه دست نايافتني تر مي شود
“عشق” با مسووليت محدود: دوست داشتن، دمادم، از دوست داشتن تهي مي شود
“عاشقي” با مسووليت محدود: قلب ها بيش از هر زمان جويده مي شوند
“روشنفکري” با مسووليت محدود: انديشه، با روبانکي سياه، قاب مي شود به ديوار و
روشن شکلي، کالاي بازار
****
“کورد بودن” با مسووليت محدود: ملتي همچنان، با تکه هايي آويزان بر بر وجدان بشريت، خونالود
“کورد بودن” با مسووليت محدود: دژ سنگي خواب يک ملت، استوارتر، سترگ تر، نفوذ ناپذير تر
“کورد بودن” با مسووليت محدود: در اين کوردانه زمين،
سفالگران، نقش زنان، پيکر تاشان، همچنان
از خاک و خون
گلينه ها بر زمان نقش مي زنند
پيکرک ها در مکان، قامت به پا مي کنند
فرشينه ها بر تاريخ، “دار”، مي آويزند
نقش ها، آويزان، برپا مي کنند
نقش ها، آويختن، پَي مي کَنَند….
***
سرانجام
در “جهان حباب” اين بس بسياران “مسووليت هاي محدود”
پيوستار اين ثبت شرکت ها، “خاص”
تنها مرگ، بي وقفه، “سهامي عام”
مرگ، “سهامي عام”
مرگ، “سهامي عام”….