کورد و میراث شوم
نظریه ی “کثیرالمله” بودن ایران، برای نخستین بار به صورت جدی توسط “حزب توده” مطرح شده است. از آن به بعد، توسط همه ی سازمان های چپ در ایران، به صورت یک اصل غیرقابل یخث پذیرفته شده و بر مبنای همان، حزب توده، “حق تعیین سرنوشت” را نیز وارد ادبیات سیاسی ایران می کند.
حزب توده اما هیچگاه این حق را به معنای حق جدا شدن از ایران ندانست و هرگز حاضر نشد بپذیرد یکی از ملل، بر دیگر ملل این مجموعه ی کثیرالمله، ستمی روا می دارد.
توده بر این باور بود که این ستم، به یکسان بر تمامی ملل ایران وارد می شود و برای رفع آن، باید در چارچوب تمامیت ارضی، اقدام کرد.
حزب توده، ستم ملی را در واقع، به معنای ستم علیه ملت ایران، تئوریزه می کرد و در بهترین حالت، حق خودمختاری را به رسمیت شناخت.
حزب توده، همواره از یک چالش بزرگ گریخت و هرگز بدان پاسخ نداد:
اگر پذیرفته بود ایران کثیرالمله است و خود را پیرو اندیشه ی لنین می دانست چرا نپذیرفت ملت ها بنا بر گفته ی لنین، “حق دارند از مجموعه ی ملت های غیرخودی جدا شوند و دولت مستقلی را تشکیل دهند”؟؟!
جرا به عنوان مثال، کوردها را به مانند یک ملت، می پذیرد و حق آنها را در خواندن و نوشتن به زبان کوردی می پذیرد اما قبول نمی کند که بر کوردها به عنوان یک ملت، ستمی از سوی ملت بالادست، روا داشته می شود؟
هرگز برای پاسخ دادن به این تناقض، قدمی برداشته نشد و کلی ترین دلیل، القای این برداشت بود که بر اساس دیدگاه لنین، هنوز زمینه ی اجتماعی در کوردستان وجود ندارد.
نکته ی دیگری که باید به آن اشاره نمود بازهم القای این دیدگاه بود که گویا کوردها- به مثابه بورژوازی (نامی که به احزاب ملی-دمکراتیک داده بودند) تمایلی به تسخیر بازارهای داخلی خود ندارند و حاضرند با بورژوازی ملت دیگری که سال ها او را غارت کرده است برای تسخیر این بازار شریک شوند. به همین دلیل در دستگاه نظری لنین، جایی برای حق جدا شدن آنها به مثابه یک ملت وجود ندارد. آنها هیچگاه پاسخ ندادند پس این دیدگاه ملی و ناسیونالیستی از کجا آمده است هرچند بازهم، مهمترین استدلال آنها برای فرار از پاسخ دادن به این پرسش، آن بود که : “حل مساله ی ملی را فقط از یک دولت واقعا انقلابی متکی بر زحمتکشان انتظار داشت و جز این، هر تصوری، بیهوده و باطل است.”
آنها هرگز به این پرسش از متن استدلال خود نیز پاسخ ندادند بر پایه ی کدام تئوری، سازمان های سیاسی یک ملت (مثلا ملت ایران)، خود را موظف به دخالت در مبارزات سیاسی یک ملت دیگر (ملت کورد) می دانند؟
و پرسشی دیگر را نیز به ادعای برخی از چپ ها که مدعی نبودن بورژوازی در کوردستان نیز بودند باید افزود که در نبود یک بورژوازی، به طریق اولی، کمونیسمی هم وجود نخواهد داشت اما چگونه بود که مدعی مبارزه ی کمونیستی بودند؟
همه ی این تناقض ها و پرسش های بدون پاسخ، به میراث شومی تبدیل شد که بیش و کم، همه سازمان های مدعی چپ را تا به امروز نیز به مدافعان سینه چاک تمامیت ارضی و همزیستی خلق ها و گریزان از حق استقلال ملت کورد تبدیل کرده است. …
برای مطالعه ی بیشتر: ر.ک به:
-مجموعه آثار لنین
-چپ و پرسش ملی