نگاهی بە آنچە در اعتراضات دە سال گذشته در ایران گذشته است نشان می دهد الگوهای اعتراضی، بسته به طبقه و صنف و اکنون اقلیم، تقریبا شکل یکپارچه خود را از دست داده اند.
هنگامی که طبقه متوسط می آید طبقه فرودست مشارکت نمی کند، وقتی فرودستان به خیابان می ریزند طبقه متوسط به زندگی خود مشغول می شود، دانشجویان اعتراض می کنند کارگران مشغول کارند و هنگام اعتراض کارگران، دانشجویان، ساکت می نشینند.
همچنین وقتی معلمان اعتراض می کنند بقیه تماشا می کنند و با اعتراض بازنشستگان یا مالباختگان، کسی احساس مسوولیت نمی کند.
اعتراض به بحران آب در خوزستان که جهت گیری قومی- ملی پیدا می کند واکنشی در سایر مناطق برنمی انگیزد و اعتراض به همین بحران در اصفهان، تهران را به عکس العمل وا نمی دارد.
همچنین است اعتصاب و اعتراض در کوردستان یا در سیستان و آذربایجان، که در جاهای دیگر، با بی تفاوتی یا حتی مخالفت روبه رو می شود.
تنها دو نمونه را می توان مستثنی کرد که یکی دی ماه نود و شش و آن دیگری آبان نودوهشت است.
****
تغییر الگوهای اعتراضی به طبقه و صنف و اقلیم و ملیت و تنوع مطالبات و تفاوت اولویت ها، اگرچه شاید در نگاه نخست، به موفقیت نظام امنیتی در بخشی کردن خواسته ها و به تبع آن، محدود کردن اعتراضات به مثابه یک موفقیت تعبیر شود اما در میان مدت، گسل ها را به سوی شکاف و گسست خواهد برد.
شاید بتوان الگوی میل به فروپاشی و جدا کردن سرنوشت خود از دیگری را هم از این تغییر الگو استخراج کرد…..