آگاهی اخلاقی تحت توتالیتاریسم با نگاهی بە رمان ١٩٨٤ جورج اورول
قطعاً ١٩٨٤ به عنوان یک رمان ضد توتالیتر شناخته می شود که به توصیف بی نظمی اخلاقی، اصول طغیانگر، رشته های پوچ و تغییر شکل ایدئولوژیک کشور ‘اقیانوس بزرگ” تحت سلطه “برادر بزرگ’ می پردازد. مردمی که در آنجا زندگی می کنند مجبورند در دوراهی اخلاقی قرار بگیرند. آنها افکار منطقی خود را به افکار غیر منطقی تبدیل کرده اند. علاوه بر این، آنها از هویت خویشاوندان خونی و اصول دوست یابی خود دست می کشند و بی منطقی را برای کنترل بشریت قدرت می دهند.
در ساختار نظری نقد ادبی اخلاقی، آگاهی اخلاقی یکی از مفاهیم اصلی درونی است. به دلیل شعور اخلاقی است که افراد به انسان تبدیل می شوند. شخصیت اصلی آگاهی اخلاقی، توانایی تشخیص خوب و بد است، با این حال، مردم در “اقیانوس بزرگ” به دلیل تغییر شکل و انحطاط آگاهی اخلاقی، از دست دادن انسانیت و غیرمنطقی بودن آگاهی اخلاقی نمی توانند این توانایی را داشته باشند.
در “اقیانوس بزرگ”، همه چیزهای زیبا ممکن است نابود شوند تا زمانی که انسانیت را در روح یک فرد بیدار کنند. اخلاق دقیقاً از این قبیل چیزهای زیباست که عامل ارتباط بین مردم است. همانطور که مشاهده می شود کیفیت، زیبایی و منزلت زندگی، نیازمند اخلاق است و وجود اجتماعی ما نیز به اخلاق وابسته است. اما پرسش این است: چگونه اخلاق را در اعمال خود در همه جا قرار دهیم؟
زندگی تحت آگاهی اخلاقی بسیار مهم است. با این حال، هدف “اقیانوس بزرگ” این است که به عمق آگاهی اخلاقی مردم برود تا سیستم اخلاقی درون انسانهای عادی را خراب کند. حاکمان اقدامات سختگیرانەای مانند تغییر شکل فیزیکی و ایدئولوژیک آگاهی اخلاقی را برای محدود کردن رفتارهای مردم در جامعه انجام داده اند.
در دنیای مدرن، برخی از انواع کنترل و نظارت برای حفظ امنیت و نظم زندگی عمومی مهم هستند. با این حال، در “اقیانوس بزرگ”، چنین سازوکار نظارتی برای مردم بیش از حد است زیرا تقریباً تمام حریم خصوصی افراد از جمله آزادی، سرگرمی و تفکر مستقل را سلب می کند.
اولاً، تغییر شکل فیزیکی آگاهی اخلاقی در معماری “اقیانوس بزرگ” یافت میشود که برتر و عظیم است. به گفته “جرمی بنتام”، به اصطلاح “پانوپتیکون” (Pnopticon) است. پانوپتیکون ساختمانی شبیه دایره است و برجی در مرکز آن قرار دارد. علاوه بر این، تعداد زیادی پنجره بزرگ در اطراف برج، رو به دایره داخلی وجود دارد. در خارج از ساختمان، چند اتاق کوچک تقسیم بندی شده وجود دارد که پنجره های آن رو به برج مرکزی است تا فرماندار در مرکز برج بتواند به شیوەای موثر، رویدادهای مختلف را از طریق پنجره های سلول نظارت کند. برای دستیابی به نظارت واضح در داخل زندان، مقداری نور طبیعی ضروری است. بنابراین، پدیده جالبی است: روشنایی اما نه تاریکی می تواند مردم را زیر سایه جنایت قرار دهد. به طور خلاصه، ماهیت پانوپتیکون این است که همه را می توان از هر زاویه ای در مرکز مشاهده کرد. افراد در زندان کوچک خود فقط می توانند چیزی را در داخل خود ببینند، به این معنی که افراد می توانند به وضوح توسط کسی که نه می توانند ببینند و نه تصور کنند مشاهده شوند. ارتفاع، شکل و تاریکی در معماری عملکرد، مجازات و نظارت شدید دولت را تضمین کرده است که ممکن است بر آگاهی اخلاقی مردم عادی نیز تأثیر بگذارد. در همین حال، یک مجرای خوب برای اتصال صدا بین زندان و برج مراقبت لازم است، این مجرا نه تنها قادر است دستورات را به زندانیان برساند بلکه برای تشخیص زمزمه های مردم استفادە می شود. در نتیجه، در محدوده دیداری و شنیداری، کلمات و نیازهای افراد ممکن است به طور جامع کنترل شود.
مکانیسم حیاتی پانوپتیکون، پیامدهای مهمی دارد. اول از همه، پانوپتیکون که نماد توتالیتاریسم است نه تنها نماد قدرت برتر است بلکه کنایه بزرگی از مدیریت بورژوایی است. این روش خوبی برای سرمایه داران برای نظارت بر مردم برای استخراج ارزش اضافی کارگران است. علاوه بر این، در این سیستم پانوپتیک، فناوری پیشرفته، پالایش شده است که قدرت غلبه بر ظرفیت افراد برای تفکر مستقل را تحت مکانیسم نگاە کردن و نظارت تضمین می کند. این مانند یک هرم است که مخفف قدرت سلسله مراتبی است. هر چه فرمانداران در ساختمان بالاتر بایستند عمیقتر میتوانند مشاهده کنند. همچنین مانند مردی است که بالای یک برج ایستاده و کل جامعه را تماشا می کند و همه شهروندانی که در آنجا زندگی می کنند مانند زندانیانی هستند که در یک زندان زندگی می کنند.
ثانیا، تغییر شکل فیزیکی آگاهی اخلاقی کە در صفحه تلویزیون “اقیانوس بزرگ” یافت می شود سخت گیری دیگری است
مانیتوری که نه تنها در چهار وزارتخانه اصلی “اقیانوس بزرگ” بلکه در زندگی روزمره پرولتاریا نیز دیده می شود. ابر مانیتورها موفقیت بزرگ دولت تلقی میشوند که صفحههای تلویزیونی غولپیکر در اتاق هر شهروندی میتوانند تبلیغات دائمی، عمدتاً درباره شکستها و کاستیهای مردم را پخش کنند. نمایشگرهای تلویزیون نیز رفتارها را در همه جا کنترل می کنند. به طور مداوم به آنها یادآوری می شود که مقامات آنها را مورد بررسی دقیق قرار می دهند به ویژه با استفاده از علائم همه جانبه: “برادر بزرگ در حال تماشای شماست”. تحت این کنترل، مردم با نگاە محاصره می شوند، بنابراین نیازی به توسعه تسلیحات قوی یا اعزام تعداد زیادی پلیس نیست. تا زمانی که نگاه چشمی وجود داشته باشد همه چیز تحت کنترل خواهد بود. “از طریق چنین نظارتی، هر فردی که تحت فشار چنین ساعت سختگیرانه ای قرار می گیرد به تدریج خود را آگاهانه به ناظر خود تبدیل می کند. در نتیجه، همه از حبس شدن خود آگاه هستند. چه راه شگفت انگیزی: حاکمان می توانند مشخص شوند. تجسم قدرت با حداقل قیمت. این واقعاً یک اقدام مؤثر در کشورهای توتالیتر است که از علم مدرن و مهارت فناوری بهره برده است که می تواند کار نظارت را بە درستی، آسان و مؤثر کند.
سوم، تغییر شکل فیزیکی آگاهی اخلاقی نیز در تنبیه بدنی ظالمانه یافت می شود. اتاق ۱۰۱ جایی است که دردها در آن متمرکز است و مردم مایلند برای جلوگیری از ورود به آن اتاق، هر کاری انجام دهند، از جمله دست کشیدن از زندگی اصلی خود:
“با من هر کاری کن!” مردی فریاد زد. تمامش کن و بگذار بمیرم، شلیک کن، دار بزن، بیست و پنج سال حبس کن. آیا کس دیگری هست که بخواهید از من، تا معرفی کنم؟ فقط بگو کیست و هر چە می خواهی به تو می گویم. برایم مهم نیست چە کسی هست یا با آنها چە کار می کنید. من یک زن و سه فرزند دارم. بزرگترین آنها هنوز شش ساله نشدە است. تو می توانی تمام آن ها را دستگیر کنی و گلویشان را جلوی چشمانم ببری و من بایستم و تماشا کنم. اما نه اتاق ۱۰۱!”.
همانطور که می بینید اطاعت مردم از اصول در “اقیانوس بزرگ” با سازماندهی مجدد محقق نمی شود بلکه توسط برق تحقق می یابد. تنبیه ها و انضباط های سخت مانند مشاهده سلسله مراتبی، عادی سازی قضاوت و معاینه است.
زمانی که مردم از درد یا مرگ رنج می برند همیشه ترس و نگرانی وجود دارد. بنابراین مردم تا زمانی که بتوانند از تنبیه بدنی خشن اجتناب کنند تمایل دارند هر کاری انجام دهند. در این مناسبت، مردم نمی توانند قوانین، مقررات ملی و اصول اولیه اخلاق اجتماعی را از دل خود، حفظ کنند بلکه از ترس خود، آن را حفظ کنند. واقعاً روشی متمدنانه برای آموزش مردم و تنظیم رفتارهای مردم نیست. مثلاً اگر مردی از روی ترس، از قانون اخلاقی تبعیت کند این یک مورد رفتار اخلاقی نخواهد بود.
٭٭٭٭
بر اساس دیدگاه “کانت”، تنها راه برای داشتن رفتار اخلاقی، اطاعت از قانون اخلاقی کاملاً غیر عاطفی، صرفاً به خاطر اطاعت از قانون است. افراد تحت تهدید توتالیتر، خود را به منظور اجتناب از رنج، کاملا در اختیار می گذارند: آنها می توانند از هر چیزی دست بکشند از جمله وجدان اخلاقی خود، نه به بستگان یا دوستان خود، بلکه آنچه را که باید انجام دهند، به آنها آموزش داده شده است؛ متنفر بودن بە جای دوست داشتن و غمگین بودن به جای خوشحالی:
“آیا می دانید وقتی به دادگاه می روم به آنها چه خواهم گفت؟ “متشکرم.” می خواهم بگویم “ممنون که قبل از اینکه خیلی دیر شود مرا نجات دادید.”
ما می توانیم احساس کنیم که چنین وعده پنهانی وجود دارد که همه مردم باید از بدو تولد وفاداری خود را به “اقیانوس بزرگ” نشان دهند:
“اما اگر از بزرگترین بخش ملت بپرسید که آیا تا به حال به اقتدار حاکمان خود رضایت دادهاند یا قول دادهاند که از آنها اطاعت کنند آنها تمایل دارند که در مورد شما بسیار عجیب فکر کنند و مطمئناً پاسخ خواهند داد که این امر به رضایت آنها بستگی نداشت بلکه به این بستگی داشت که آنها برای چنین اطاعتی به دنیا آمده بودند.” در ۱۹۸۴، “اقیانوس بزرگ” به عنوان یک زندان جزیرەای به تصویر کشیده شد که در آن دولت با قدرت انضباطی غیرمنطقی، بر هر جنبه ای از زندگی انسان، برای سلب آزادی افراد و اصلاح آنها، نظارت و کنترل می کند.
به جز تغییر شکل آگاهی اخلاقی، تغییر شکل های ایدئولوژیک آگاهی اخلاقی نیز وجود دارد. توتالیتاریسم در ۱۹۸۴ کاملاً منحصر به فرد است زیرا از آگاهی اخلاقی برای تضمین ثبات در کنترل کشور بهره می برد. در دوران فئودالیسم، مردم تحت فشارهای جسمی قرار داشتند بنابراین مردم بدون آزادی نمی توانستند حقیقت را بیان کنند. با این حال، مقاومت یا عصبانیت پنهان بود. اگر آنها به حد افراطی، از خشم و اعتراض، انباشتە شدە بودند انقلابی برای سرنگونی رژیم قدیم برای ساختن یک رژیم جدید، رخ می داد. در ۱۹۸۴ روش سنتی کنترل انقلاب مردمی به روز شد. آنها به کنترل آگاهی اخلاقی ایدئولوژیک توجه کردەاند و معتقدند که کنترل ایدئولوژی ضروری تر از ستم فیزیکی است.
در اینجا، استراتژی سنتی اداره یک کشور به استراتژی جامع، آزاد، بالغ و سیستماتیک، در “اقیانوس بزرگ” تغییر یافته است. از آنجایی که یک دولت با ثبات است حمایت و تحسین مردم، مهم است.
حاکمان تلاش زیادی کرده اند تا از فناوری پیشرفته برای انجام بسیاری از فعالیت ها برای شستشوی مغز مردم استفاده کنند. به اصطلاح مزایای توتالیتاریسم می تواند به درک همه و هر گوشه ای از “اقیانوس بزرگ” سرایت کند. نتیجه این است که مردم هیچ تمایلی برای مبارزه با رژیم ندارند و دوست دارند برای همیشه تحت ستم قرار گیرند و تحت ستم باقی بمانند.
علاوه بر تغییر شکل فیزیکی آگاهی اخلاقی، تغییر شکل ایدئولوژیک آگاهی اخلاقی مردم، تثبیت و روند “اقیانوس بزرگ” را آماده کرده است:
“تا زمانی که در احساساتی بر خلاف طبیعت خود مورد حمله قرار نگیریم ما این قدرت را داریم که تغییرات بدن خود را بر اساس نظم فکری تنظیم کنیم.” با این حال، “اقیانوس بزرگ” از هیچ دستاوردی برای حمله به طبیعت انسان دریغ نکرده است و اصول حکومت، هیچ ارتباطی با نظم فکری ندارد. حاکمان تلاش کردەاند نه تنها همدردی، بلکە حس همدردی را هم از بین ببرند.
٭٭٭٭
عشق انسانی، بلکه زبان را به عنوان روشی مؤثر برای برهم زدن ادراک مردم در نظر بگیریم. برای شروع، محروم کردن مردم از شفقت و عشق انسانی یکی از استراتژی های “اقیانوس بزرگ” است.
صحنه ای در دفتر خاطرات “وینستون” که آموزش “اقیانوس بزرگ” به تغییر شکل ایدئولوژیک آگاهی اخلاقی مردم را نشان می دهد: “۴ آوریل ۱۹۸۴. همه فیلم های جنگی تماشاگران با نماهایی از یک مرد بزرگ چاق که تلاش می کند شنا کند. هلیکوپتری به دنبال او… هنگام غرق شدنش، حضار با خنده فریاد می زنند.” این توصیف به وضوح، روانشناسی وینستون و اعضای بیرونی حزب را بیان می کند: “آنها وقتی مرد غرق می شود فریاد می زنند و می خندند زیرا آنها فاقد شفقت هستند، نمی دانند چگونه زندگی را گرامی بدارند.”
باید تأکید کرد که بی حسی شخصیت ها با آگاهی بی تفاوت نویسنده برابر نیست. توجه اخلاقی شخصیتها با بیتفاوتی نویسنده برابری نمیکند. این به سادگی موفقیت آموزش درونی حزب را نشان می دهد. به دلیل آموزش درونی، انگیزه ها و احساسات خالص، هیچ ارزشی ندارند. از سوی دیگر نویسنده نگرانی خود را از درماندگی، بی کفایتی و رکود اخلاقی مردم بیان می کند. این مظهر ایدئولوژیک است.
مردم در اقیانوس بزرگ مانند کاغذ خالی به دنیا می آیند و ادراک، فکر و آگاهی آنها مورد قبول نیست.
٭٭٭٭
این، چیزی جدی و عمیق را در طبیعت انسان آشکار می کند: مردم عادی به طور ناخواسته توسط تمامیت خواە و با هدایت و تربیت حاکمان، ویران و سلاخی می شوند. سکوت و کوری آنها مستقیماً برای پاسخگویی به خواسته های حاکمان آمده است. تمامیت خواهی کنترل آگاهی اخلاقی مردم در “اقیانوس بزرگ” است:
“حتی خشن ترین پادشاه نیز هرگز چنین تغییر شکل ایدئولوژیک آگاهی اخلاقی را تصور نکرده است. بنابراین، درک این نکته مهم است که “کشور توتالیتر تلاش می کند تا آگاهی و حساسیت مردم را کنترل کند، درست مانند آنچه آنها برای کنترل رفتار مردم انجام داده اند.”
٭٭٭٭
بر اساس نقد ادبی اخلاقی، آگاهی اخلاقی انسان به دلیل بزرگسالی افراد پدیدار می شود.
عقلانیت، و سپس مردم از حیوان به انسان – گونه ای برتر و مستقل- تکامل می یابند:
“تفاوت انسان با حیوان در این است که انسان عقلانیت دارد در حالی که حیوان عقل ندارد”
“مردم آگاهی اخلاقی خود را به دلیل عقلانیت خود به دست می آورند.” در اقیانوس بزرگ، ممکن است با چنین سوالات گیج کننده ای متعجب شویم: از آنجایی که مردمی که در “اقیانوس بزرگ” زندگی می کنند با تغییر شکل فیزیکی و ایدئولوژیکی آگاهی اخلاقی روبرو هستند. آنها هنوز عقلانیت دارند؟ چگونه می توان عامل حیوانی و عامل عقلانی آنها را در آگاهی اخلاقی آنها درک کرد؟ عامل حیوانی چه آسیبی به جامعه وارد می کند؟
پاسخ به این پرسش ها به ما کمک می کند جوهر سردرگمی اخلاقی مردم و از دست دادن عقلانیت در “اقیانوس بزرگ” را درک کنیم. عقلانیت یکی از عوامل مهمی است که می تواند به افراد در قضاوت صحیح کمک کند. بالاترین حکومت، اصل تمرکز بر قضاوت درونی افراد است. بنابراین عقلانیت، بالاترین و اساسی ترین اصل برای انتخاب و قضاوت اخلاقی افراد است.
“اقیانوس بزرگ” برای کنترل آگاهی اخلاقی افراد، سه نوع اصل غیرمنطقی را ایجاد کرده است:
اولین اصل غیرمنطقی، منع رفتارهای جنسی است. درست مانند کاری که “اقیانوس بزرگ” برای درهم شکستن روح انسان با وادار کردن آن به واکنش مکانیکی انجام داده است، دولت تمام اشکال فعالیت های جنسی را به منظور پاکسازی محیط زندگی کنترل می کند. هر گونه غرایز جنسی قطعا ریشه کن خواهد شد:
“هدف واقعی و اعلام نشده آن حذف همه چیز بود؛ لذت های ناشی از رفتارهای جنسی… قرار بود به رابطه جنسی به عنوان یک عمل جزئی کمی مشمئز کننده مانند تنقیه نگاه شود…”.
رابطه جنسی نیز نوعی اخلاق در مورد انسان است و روانشناسان معتقدند که رابطه اخلاقی جدید بین زن و مرد به معنای از دست دادن کنترل نیست. رفتار جنسی خودش کاملاً واضح است اما روشن است کە “اقیانوس بزرگ” وجود چنین مفاهیمی از اخلاق خانوادگی را نمی پذیرد و رابطە را کنترل می کند.
مشخص است کسی که جنسیت خود را کنترل می کند می تواند به خوبی خود را کنترل کند. بر این اساس، اگر “اقیانوس بزرگ” بتواند جنسیت انسان را کنترل کند می تواند کل بدن انسان را کنترل کند. در “اقیانوس بزرگ”، در مورد رابطه زن و مرد، نه عشق، نه احساسات طبیعی و نه انسانی باید وجود داشته باشد. در مورد تولد فرزندان، “اقیانوس بزرگ” راه خود را دارد. ما پیوند بین فرزند و پدر و مادر، و بین مرد و مرد، و بین زن و مرد را قطع کردهایم. کودکان در بدو تولد از مادرانشان گرفته میشوند همانطور که از مرغ تخم میگیرند.”
پس از اینکه “وینستون” و “جولیا” اتاقی را در بیرون اجاره کردند و چندین بار در جنگل رابطه جنسی داشتند قرار است بهای آن را بپردازند. برای هیچکس، رابطه جنسی رایگان در “اقیانوس بزرگ” مجاز نیست. به این دلیل که رفتار جنسی به عنوان یک “رفتار عصیان” تلقی می شود. وقتی صحبت از میل جنسی می شود جنایت فکری را شکل می دهد. “حتی اینکه کاترین را بیدار کرده باشم (همسر وینستون)، اگر می توانست به آن دست یابد مانند یک اغوا کننده بود.”
همانطور که می بینیم
حتی رفتار جنسی بین زن و شوهر نیز مجاز نیست زیرا “اقیانوس بزرگ”، دلایل خاص خود را برای منع رفتارهای جنسی دارد:
“فقط این نبود که غریزه جنسی دنیایی را برای خود ایجاد کرد که خارج از کنترل حزب بود و بنابراین در صورت امکان باید از بین می رفت. آنچه مهمتر بود این بود که محرومیت جنسی، باعث ایجاد هیستری می شد که مطلوب بود زیرا می توانست به تب جنگ و رهبر پرستی تبدیل شود.”
بنابراین، اگر انگیزه را نتوان آن طور که دولت انتظار داشت پنهان کرد مخاطره آمیز است. بە همین منظور، حزب داخلی، اقدامات سختگیرانەای انجام داد تا همه چیز را به نظم درآورد، به خصوص وقتی در مورد انگیزه جنسی صحبت می کنیم. انگیزه جنسی برای حزب خطرناک بود و حزب، بە دشمنی علیه آن روی آورده است.”
٭٭٭٭
فرض کنید گروهی از مردان عادی وجود داشته باشند. آنها ممکن است انواع تکانه های طبیعی را داشته باشند که اجزای لازم برای تشکیل کل مردان هستند، پس چگونه می توانند مردان کامل باشند در حالی که یکی از افراد طبیعی است. تکانه ها قطع شده است؟ اخلاق جنسی می تواند انقلاب و پیشرفت انسانی را بهتر تجسم بخشد که به ویژه هنگامی که بر طبقات و محدودیت های زمانی غلبه می کند اصلاح خود را نشان می دهد. از این رو، رفتار جنسی با کارکرد ویژه برای بیان خواستههای انسان، دلیل خاص خود را دارد که در تمدن بشری پایدار بماند. اصل کلی رابطه جنسی باید غریزه انسان باشد در حالی که در “اقیانوس بزرگ”، رابطه جنسی ممنوع و تابو است. به این معنا، قصد درونی نویسنده این است که درباره از دست دادن انسانیت در زندگی اخلاقی اجتماعی قضاوت کند و مجموعه ای از پرسش ها را در مورد چگونگی یک فرد کامل بودن مطرح کند تا این افسانه را در یک نسخه واقع گرایانه قرار دهد.
دومین اصل غیرمنطقی، ایجاد “شیوە سخن گفتن جدید (Newspeak) است که تمام ظرایف معنایی کلمات و واژگان را حذف می کند. در اینجا “اورول” داستان دیستوپیایی خود از دولت مدرن را با ضمیمهای درباره سرنوشت کلمات تحت توتالیتاریسم خلق میکند:
“آیا نمیدانید که هدف “Newspeak” محدود کردن دامنه افکار است؟ در نهایت ما جرم فکری را به معنای واقعی کلمه غیرممکن میکنیم زیرا هیچ کلمهای برای بیان آن وجود نخواهد داشت.” شیوە جدید سخن گفتن (Newspeak) نوعی زبان است که بیان بسیار کمی دارد زیرا کلمات آن، برای جلوگیری از تکرار، ترکیب شده اند. مثلاً میتوانیم برای بیان بدی، از “نه خوب” استفاده کنیم، پس جنس خوب یعنی پاکدامنی، جنایت جنسی همه انحرافات را در بر میگیرد و همچنین آمیزش عادی و تجاوز، با آمیزش منظم در یک جامعه برابر است. همین اتفاق برای واژە “عالی” می افتد که می توانند با “plusgood” یا “doubleplusgood” جایگزین شوند. پس از آن، افکار مردم از طریق انتخاب کلمات به حداقل ممکن توسط طبقه حاکم کنترل می شود. سپس مردم می توانند از کلمات کمی برای بیان افکار غیر متعارف خود استفاده کنند. شاید متوجه نشده باشیم که استفاده قدرتمند از زبان، راهی موثر برای کنترل جامعه است. با این حال، اورول دریافته است زبانی که توسط یک شاعر، یک روزنامه نگار یا یک دیکتاتور استفاده می شود می تواند به کیفیت یک جامعه اشاره کند: “و دستکاری زبان، مخصوصاً در حال حاضر، توسط کلماتی که به آنها داده می شود کنترل می شود. علاوه بر این، “Newspeak” می تواند در تفکر دوگانه گسترش یابد که می تواند اجازه دهد دو فکر متناقض در یک مغز ترکیب شوند. شکی نیست که مردم پس از آموزش برای تشخیص حق و باطل، قضاوت را از دست خواهند داد.
اقیانوس بزرگ همچنین دلیل خاص خود را برای حمایت از زیادهروی و افراط گرایی دارد زیرا زیادهروی فیزیکی میتواند مردم را ناآگاه کند.
با دستکاری واژەها در خود جامعه، نتیجه این خواهد بود که نسل بعدی، هرگز کلماتی مانند بدی یا بدتر یا بیماری را نمی شنود یا نمی بیند زیرا آنها جایگزین می شوند.
نیازی به یادآوری این همه افکار دوگانه نیست. پس از آموزش تفکر مضاعف، مردم می توانند بفهمند که چرا “جنگ صلح است”. صلح یک وضعیت عادی قبلی در جامعه است و جنگ نیز یک پدیده عادی است زیرا جنگ های بی وقفه بین “اقیانوس بزرگ” و سایر کشورها وجود دارد. “آزادی، بردگی است” یعنی برده داری می تواند پایه و اساس آزادی را تضمین کند، بنابراین برده داری و آزادی می توانند با یکدیگر و در هماهنگی زندگی کنند و هر دو، افکار عادی و ضروری هستند. “جهل، قدرت است” یعنی اگر مردم نادان باشند به راحتی ممکن است نظم و ترتیب داشته باشند. اگر زندگی مردم نظم داشته باشد حزب داخلی توجه بیشتری به تقویت سازندگی کشور خواهد داشت.
چنین افکار دوگانه ای می تواند سیاست های متناقض دیگری را نیز توضیح دهد. به عنوان مثال، آنها رفتار جنسی را ممنوع می کنند و در عین حال و هم زمان، زیاده خواهی را هم تشویق می کنند.
از یک طرف، رابطه جنسی ممنوع است زیرا احساسات جنسی سرکوب شده می تواند به یک دیوانگی و دردسر برای “برادر بزرگ” تبدیل شود. از سوی دیگر، می تواند به اعضای اندک حزب داخلی کمک کند تا از امتیازات مادی و معنوی بیشتری از جنس محدود برخوردار شوند.
سومین اصل غیرمنطقی، آشفتگی آگاهی منطقی عادی است، از جمله بازنویسی عقلانیت و در نظر گرفتن مقررات غیرمنطقی به عنوان قانون اساسی سیاسی.
علاوه بر کاری که با رفتار جنسی کرده اند و زبان روزمره مردم، بسیاری از اصول غیر منطقی دیگر وجود دارد. به عنوان مثال پاسخ سؤال دو به علاوه دو چیست؟ همه ما می دانیم که بر اساس منطق ریاضی، پاسخ چهار است، اما در “اقیانوس بزرگ” پاسخ می تواند هر عددی باشد تا زمانی که ”برادر بزرگ” موافق باشد. وینستون پس از اصلاح فکر و محاکمه، دو بە علاوه دو معادل پنج را در دفتر خود می نویسد؛ کاغذی که با موفقیت، به معنای مرگ عقلانیت او و وحشت از محاکمه سیاسی است. آنچه واقعاً اهمیت دارد سختگیری مقررات نیست بلکه سوء استفاده از قدرت کنترل کننده هاست. “توماس هابز” معتقد است که مفهوم درست یا غلط، عدالت یا بی عدالتی، مال شما یا من… همگی برگرفته از قانون در جامعه متمدن هستند. اگر قانون نباشد معنی ندارند. با این حال، مفهوم قانون بر قدرت تکیه دارد. اگر قدرت به عنوان ابزار حمایتی وجود نداشته باشد قانون اقتدار خود را از دست می دهد زیرا نمی تواند شهروندان خود را مجبور به رعایت قانون کند. قدرت دولت بر قانون مقدم است زیرا می تواند تأثیر قانونی قانون را تضمین کند. این یک قانون ریاضی معمولی است که دو به علاوه دو، چهار می شود اما وقتی با قدرت حاکم روبرو می شود قانون ریاضی باید از عرصه تاریخ خود خارج شود.
٭٭٭٭
سه ویژگی فلسفه قابل مدیریت غیرمنطقی “اقیانوس بزرگ”، تخریب عقلانیت انسانی را به نمایش گذاشته است:
“شاید اورول به سنت بورژوایی بسیار معتقد است که افشای موفقیت آمیز رفتار غیرمنطقی در یک رمان سیاسی خوب ضروری است.”
از منظر نقد ادبی اخلاقی، تفاوت انسان و حیوان، در وجود عقلانیت است. مردم به دلیل عقلانیت و حیوانات به دلیل بی منطقی آنها تبدیل به حیوان می شوند. کاهش عامل عقلانی، افزایش عامل حیوانی را نشان می دهد. بنابراین لازم است در ادامه به عامل عقلانی و عامل حیوانی پرداخته شود.
عامل ابوالهول و تمدن عقب مانده
از نظر نقد ادبی اخلاقی، همه ما ترکیبی از عامل عقلی و عامل حیوانی هستیم، بنابراین وجود عوامل ابوالهول هستیم. عامل حیوانی نه تنها از طریق ضعف فطرت انسان از قبیل طمع، وسوسه، دیوانگی، حسادت، نفرت یا خشم، بلکه با محدودیت هایی که شخصیت، عقلانیت و انسانیت را از بین برده است بر عامل عقلانی غلبه کرده است. متأسفانه، شخصیتهای اصلی اورول اغلب فقط به عنوان “حیوانات اجتماعی” وجود دارند.
هنگامی که در مورد حیوانات اجتماعی صحبت می کنیم ممکن است بگوییم که آنها نوعی انسان عادی هستند که عوامل حیوانی زیادی در روح خود دارند. همانطور که مشاهده می شود عوامل حیوانی مردم در “اقیانوس بزرگ” به وضوح ارائه شده است.
یکپارچگی انسان توسط عامل ابوالهول که از اساطیر یونان سرچشمه می گیرد منعکس می شود. این معمایی است که الهام گرفتە از این است کە چگونه مردم می توانند خود و تفاوت های طبیعی بین انسان و حیوانات را بشناسند و همچنین تصویری است مرکب از انسان و حیوان که نمادی از ماهیت انسانی و طبیعت احساسی بشر است. پروفسور “نی” معتقد است که “عامل عقلانی و عامل حیوانی را می توان به صورت ارگانیک ترکیب کرد. با این حال، عامل عقلانی یک عامل برتر است در حالی که عامل حیوانی یک عامل پست است، بنابراین اولی می تواند دومی را کنترل کند. این چیزی است که باعث می شود انسان ها دارای آگاهی اخلاقی باشند.”
در این دو عامل، عامل عقلانی حرف اول را می زند. هسته آن اراده معقول است. عامل عقلایی متکی بر راهنمایی معقول و محدودیت مناسب عامل حیوانی است. این عامل عقلانی است که به افراد کمک می کند تا رفتارهای حیوانی را سرکوب کنند و به پیروی از خوبی ها تمایل پیدا کنند تا عامل حیوانی از نقض اخلاق اجتماعی جلوگیری کند. اما تا زمانی که ما عامل عقلانی را از دست بدهیم عامل حیوانی هدایت و محدودیت خود را از دست می دهد و سپس بین روح و بدن، انحراف ایجاد می شود.
فاکتور ابوالهول کلیدی است که به ما کمک می کند تفاوت بین انسان های منطقی و انسان های حیوانی را در زمان دولت برادر بزرگ در سال ۱۹۸۴ درک کنیم.
حتی اگر همه از هر دو عامل عقلی و حیوانی تشکیل شده باشند نحوه ترکیب کاملاً متفاوت است. اگرچه ممکن است برخی از عوامل حیوانی در انسان باقی بماند اما در شرایط عادی، عامل عقلانی که عقلانیت نیز نامیده میشود منشأ جامعه اخلاقی، میتواند عاملی پیشرو برای مهار و آموزش عامل حیوانی باشد. اصطلاح عقلانیت به معنای “درک صحیح و قضاوت های ارزشمند افراد در یک محیط خاص” است. در حالی که در ادبیات، عقلانیت (که معمولاً در قالب اراده عقلانی است) نه تنها معیار اخلاقی انتخاب اخلاقی است بلکه معیار ارزیابی از انتخاب اخلاقی نیز است.
بنابراین عقلانیت دارای ویژگی حقیقت جویی و قضاوت های ارزشمند است. علاوه بر این، به افراد کمک می کند تا انتخاب های اخلاقی مناسبی داشته باشند. جوهر حقیقت، عقلانیت است که یک فعالیت فکری برای قضاوت، نسبتسنجی یا انتخابهای اخلاقی است. اگرچه عقلانیت در مقابل عاطفه گرایی است اما “مائوتسه دونگ” همیشه گفته است که عقلانیت به عاطفه بستگی دارد و از احساسات ناشی می شود. کانت نیز گفته است که “کسب خوشبختی قطعاً نیازهای عاطفی محدود هر انسان منطقی است.”
با این حال، “برادر بزرگ” می خواهد هر ذهن عاطفی و اخلاقی را بکشد، تا همه را به ماشینی زنده و بدون احساسات تبدیل کند. تمام کاری که “اقیانوس بزرگ” انجام داده است با هدف کنترل عامل عقلانی مردم و اجازه دادن به عامل حیوانی در اولویت است. “اوبراین” در جریان محاکمهاش به “وینستون” می گوید: “تمدن ما بر تنفر بنا شده است.”
با تسلط بیش از حد بر افکار و احساسات، حاکمان از طریق نظام ارتدوکسی و ستم، سرزمین را به جهنم سکولار تبدیل کرده اند.
در اینجا، دیستوپیا ارائه می شود که در آن مفهوم سنتی اتوپیا به عنوان یک جهان کامل به این ترتیب ساختارشکنی می شود. اینکه آیا مردم با خوردن میوه ممنوعه می توانند گناه اصلی آدم و حوا را تشخیص دهند در واقع به انتخاب های اخلاقی بستگی دارد. گناه اصلی، درک عامل حیوانی باقی مانده در بدن انسان پس از رهایی از شناخت حیوانی است. در نتیجه، عقلانیت از انتخاب های اخلاقی به دست می آید.
مردم در “اقیانوس بزرگ” مجبور به انتخاب های اخلاقی حیوانی و دست کشیدن از عقلانیت هستند. آنها نمی توانند خوبی یا بدی را تشخیص دهند زیرا در محیط اخلاقی غیرمنطقی با اصول اخلاقی گیج کننده زندگی می کنند. در واقع، آنها طوری تربیت شده اند که خانواده، دوستی، عشق، اعتماد، مسوولیت و انسانیت نداشته باشند بلکه فقط خیانت و فریب فراوان دارند.
آنها چاره ای ندارند جز اینکه برده نیروهای غیرعقلانی باشند که مانع از روند تمدن اجتماعی می شوند: “بردهداری، هم به معنای درشتتر و هم به معنای دقیقتر، ظاهراً وسیلهای ضروری حتی برای تربیت معنوی و نظم و انضباط است.” بنابراین، تحت کنترل قدرت سیاسی بزرگ، مردمی که در “اقیانوس بزرگ” زندگی می کنند باید برده تمامیت خواهی باشند زیرا راهی برای رفتن ندارند. آنها تبدیل به برده ها می شوند….
٭٭٭٭
برادر بزرگ تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا مهربانی مردم را بکشد و آنها را وادار به دست کشیدن از عقلانیت و قضاوت درست و قرار دادن آنها در شرایط غیراخلاقی یا غیراخلاقی کند. نتیجه این می شود که مردم به سمت خیانت، بی تفاوتی نسبت بە ستم، خونسردی شدید و بی احساسی می روند. بدتر از همه، مردم بدون هیچ آگاهی اخلاقی به ساحت حیوانات بی رحم نزدیک می شوند. به عنوان مثال، پس از دستگیر شدن وینستون، او دست به یک تغییر وحشتناک میزند و بدون هیچ احساس به یاد آوردن، رویاپردازی یا فکر کردن، تبدیل به یک انسان مادون انسان میشود. پس از پاک کردن تمام خاطرات گذشته سرکش وینستون، او فقط برای پرستش ظالم زندگی می کند. “اوبراین” به “وینستون” هشدار می دهد: “هر آنچه نزد حزب حقیقت دارد حقیقت است. دیدن واقعیت غیرممکن است مگر با نگاه کردن به چشمان حزب.”
وقتی آنها در مورد دو به علاوه دو صحبت می کنند پاسخ مطمئنی وجود ندارد. اگر حزب داخلی بگوید که چهار نیست بلکه پنج است، آن وقت، جواب پنج است.
نمونه دیگری از الهام بخشیدن به عامل حیوانی مردم این است که حزب قصد دارد هر فکر صلح آمیز را از بین ببرد و سعی می کند مردم را دیوانه جنگ تربیت کند. حاکمان جنگ را در فاصله قابل اندازه گیری خود قرار می دهند و اغلب خبر پیروزی جنگ را به مردم می رسانند تا شور و شوق جنگ را در آنها ایجاد کنند: “صدای بوق و کرنا، حجم عظیمی از سروصدا را از بین برده بود. قبلاً صدایی هیجانانگیز از صفحه تلویزیون میپیچید اما حتی وقتی شروع شد تقریباً با غرش تشویق از بیرون غرق شد: “در اینجا می توان دید که عامل حیوانی مردم در “اقیانوس بزرگ” بر عامل عقلانی غلبه کرده است. مردم برای جنگ تشویق می کنند و تشویق می شوند و زندگی بی قرار را تشویق می کنند. بدیهی است که “برادر بزرگ”، به راه افراطی دیگری می رود و دیوانه وار سعی می کند به همه در “اقیانوس بزرگ” بیاموزد که یک انسان غیرانسانی باشند.
٭٭٭٭
در تکامل طولانی ما از گونه ها، مردم ابتدا بدن انسان را از طریق انتخاب بیولوژیکی از بهترین ها به دست می آوردند. سپس افراد از طریق انتخاب های اخلاقی، آگاهی اخلاقی را کسب کردەاند. مردم به طور مداوم پیشرفت از حیوان به انسان را به پایان میرسانند. پس از انتخاب های اخلاقی، عامل حیوانی از بین نمی رود بلکه فقط در وضعیت نهفتە باقی می ماند. اگر نتوان عامل حیوانی را با موفقیت سرکوب کرد تمدن جامعه، عقب مانده یا متزلزل می شد. همانطور که “الیاس” در فرآیند تمدن گفتە است: “تمدن فرآیندی است که جامعه بشری را به سمت یک جهت معین می برد که طی آن سعی می شود رفتارها و احساسات انسان را تغییر دهد. اجبار اجتماعی به تدریج به اجبار شخصی تبدیل می شود. در رفتارهای ما، یادگیری و تجربیات جسمی و حسی از طریق آموزش مستمر و فرایند تمدن پذیرفته می شود، در این صورت طبیعت حیوانی یا فردگرایی سرکوب می شود.”
یعنی آموزش، یادگیری و راهنمایی در فرایند تمدن ضروری است. بنابراین عامل حیوانی برای مدتی طولانی در تمدن اجتماعی نهفتە شده است اما دوباره فراخوانده می شود تا جای عامل انسانی را در “اقیانوس بزرگ” بگیرد….
٭٭٭٭
در سال ۲۰۱۱، پروفسور “نی ژنژائو” در مقاله ای با عنوان “انتخاب اخلاقی و عامل ابوالهول”، تکامل منطقی تمدن بشری را ارائه کرد. او معتقد است که تکامل تمدن بشری به طور منطقی به سه مرحله تقسیم می شود:
یک. انتخاب بیولوژیکی بر اساس نظریە داروین است که به آن انتخاب طبیعی – بقای بهترین ها- نیز گفته می شود. او معتقد است که اولین انتخاب بیولوژیکی انسان، مشکل اساسی چیستی انسان را حل نمی کند و اساساً هیچ انسانی از حیوانات متمایز نمی شود.
دو. انتخاب اخلاقی با عامل ابوالهول، از جمله مبارزات متقابل عامل انسانی و عامل حیوانی همراه است.
سە. گزینش علمی، انتخابی مبتنی بر علم و فناوری است که با تمرکز بر علم و فناوری با مرحله سوم، مقتضیات حال و آینده جامعه است و در مورد نجات فطرت و طبیعت انسان است.
معایب گوناگون در طول توسعه فناوری ١٩٨٤، عامل حیوانی را در آگاهی اخلاقی توصیف کرده است زیرا افرادی که در آنجا زندگی می کنند کیفیت تشخیص خوب و بد را از دست داده اند. این کیفیت نقطه عطفی در تاریخ تکاملی تمدن بشری است.
آدم و حوا بعد از خوردن میوه ممنوعە می توانند خوب و بد را تشخیص دهند زیرا آنها در آن زمان عقلانی بودند و از به اصطلاح انسان در زیست شناسی به انسان با آگاهی اخلاقی تبدیل شده بودند. توانایی تشخیص خوب و بد، یکی از ویژگی های ضروری آگاهی اخلاقی است که کلید تشخیص انسان یا حیوان است. عموماً مفهوم خوب یا بد همزمان با آگاهی اخلاقی که یک اصل فقط برای انسان است پیش می رود و وقتی از حیوان صحبت می کنیم خوب یا بد را ارزیابی نمی کنیم. بنابراین “خیر و شر زیربنای اخلاق انسانی است”. همین اتفاق در کتاب کلاسیک معروف چینی “سفر به غرب” رخ می دهد.
بعد از اینکه “سان ووکانگ” انتخاب اخلاقی را با کنترل و راهنمایی “حلقه آهنی” روی سرش تمام کرد در رمان به جای یک میمون کوچک، به یک موجود انسانی منطقی تبدیل، و مهربان و انسان بودن، گزینه نهایی سان ووکونگ میشود.
اورول در ١٩٨٤، عامل حیوانی را در آگاهی اخلاقی توصیف کرده است زیرا افرادی که در آنجا زندگی می کنند هوشیاری فعال خود را از دست داده اند. دلیل اینکه مردم انسان می شوند عمدتاً این است که هوشیاری دارند؛ چیزی کە
حیوانات آن را ندارند: “آگاهی نوعی ماده است که می تواند بدون مواد ذهنی، غبار ذهنی یا روح، به مغز ما بلغزد.”
از آنجایی که آگاهی چنین کیفیتی دارد تغییر آن بسیار دشوار است زیرا نمی توان به راحتی آن را گرفت.
٭٭٭٭
“مردم در “اقیانوس بزرگ” هیچ ذهنیتی ندارند زیرا طبیعتاً مجاز به درک جهان نیستند و فضای ذهنی برای تأمل در خود ندارند”. اگر توانایی ادراک جهان از بین برود آیا گسست رابطه بین مردم و طبیعت نیست؟ این یک عقب نشینی در انقلاب بشری نیز هست. رویه های تکامل انسان همیشه با ایده های تکاملی ارائه شده توسط “داروین” یا “هاکسلی” مطابقت ندارد، برعکس، اغلب به سمت مخالف می رود و روند انحطاطی و قهقرایی دارد. بنابراین، تکامل ممکن است شکست بخورد….
روش متمدن نژاد انسان تحت انتخاب بیولوژیکی نسبت به سایر حیوانات برتر است اما این به معنای انسان نیست.
از سوی دیگر، ١٩٨٤ عامل حیوانی را در آگاهی اخلاقی توصیف کرده است زیرا مردمی که در آنجا زندگی می کنند جستجوی شادی را از دست داده اند. با این حال، “اقیانوس بزرگ” هر راه ممکن را برای غارت عقلانیت مردم، انتخاب و هموار می کند….. و اگر آنها از پیروی خودداری کنند آزمایش های دردناک زیادی در انتظار آنهاست؛ تا زمانی که بمیرند یا مجبور به غیرمنطقی شدن شوند. این عقب نشینی نه تنها در انسان، بلکه در تمدن بشری است که باعث شده انسان به حالت حیوانی برگردد. همانطور که می توانیم تصور کنیم اگر برای بازدید از “اقیانوس بزرگ” بیاییم ما وارد یک جامعه انسانی عادی نشدەایم بلکه صرفاً به یک باغ وحش پر از حیوانات با ظاهر انسانی، صدای ماشین ها، و تجهیزات حکومتی کامل با ویژگی های سطح بالا می رویم.
ما بر این باوریم که “اورول” نمیخواهد تمام اصول اخلاقی اساسی را به خاطر تمام کارهایی که آنها انجام دادهاند مورد انتقاد قرار دهد؛ بسیاری برای تضمین توسعه جامعه هستند. وقتی “اوبراین” صفحه تلویزیون را می بندد تا با “وینستون” گفتگوی عمیقی داشته باشد ممکن است کمی انسانیت وجود داشته باشد. وینستون و “جولیا” که سخت تلاش می کنند تا لذت شخصی را دنبال کنند ایمان خود را به آن نشان داده اند….
وقتی وینستون مادر و خواهرش را به یاد می آورد معتقد است که مادرش گناهکار بودن را در قبال فرزندش نشان داده است، زیرا او نتوانستە است به فرزندش زندگی راحتی بدهد. هر چند رفتار انسانیت مادر، در سخت ترین زمان هنگامی که وینستون تمام شکلات ها را از مادر و خواهرش دزدید” بازوی خود را دور کودک کشید و صورتش را به سینه فشرد.” ما می توانیم عشق عمیق او را احساس کنیم. علاوه بر این، وینستون همچنین درمییابد که در “اقیانوس بزرگ”، صفات انسانی پرولترها بیشتر از سایر اعضای حزب است. اگرچه آنها تحت ظلم و ستم ظالمانه هستند اما احساسات انسانی را حفظ می کنند: “پرولترها انسان مانده بودند. آنها از درون سخت نشده بودند. آنها به احساسات اولیه ای که او داشت نگاه می کردند.”
ما می توانیم احساس کنیم که همه چیز به سمت مخالف اخلاق نهایی پیش نمی رود. در اینجا اورول قصد ندارد کل جامعه اخلاقی را نقد کند،
اما حقایق و باورهای اعضای درون حزب که می خواهند ذهن انسان را از بین ببرند و مردم را فریب دهند آشکار می کند:
دور شدن از سطح نهایی اخلاق، جلوگیری از توسعه جامعه، کاهش منافع همگان و فضیلت کلی، و از بین بردن رویای خوشبختی همه.
این نوشتار، ترجمە و تلخیصی است از:
Ethical Consciousness under Totalitarianism- Review on George Orwell´s 1984, Xuan Qin, Journal of Language Teaching and Research, Shanghai International Studies University, 2018