بر سر موکریان چه آمده است؟
نگاهی روانشناختی به مساله ی ایرانی گری موضوعی که این روزها ذهن من را به شدت مشغول کرده این است که بر سر موکریان چه آمده است؟ این پرسش، نتیجه ی اوج گرفتن جریان های ایرانی گری از سوی اکثریت رهبران سیاسی و برخی نخبگان (با تاکید بر موکریان) و مرکزگرایی با تمام سویه های آن است. تاکید بر موکریان از آن روی برجسته شده است که همه ی ما نقش این منطقه از کوردستان را در جنبش رهایی بخش ملت کورد به خوبی می دانیم. امری که غیرقابل انکار می نماید. به باور من، تمایل به بازی مرکز از سوی بسیاری از رهبران حزبی (که تقریبا به تمامی خاستگاه موکریانی دارند) و نیز جمعی از نخبگان این منطقه، دلایلی دارد که من از جنبه ی روانشناسی بدان خواهم پرداخت. کلیدواژه ی بحث در این نوشتار، “ناکامی” است و در ادامه، به مکانیسم های دفاعی خواهم پرداخت که می توانند علل راهبری بزرگان این منطقه در پهنه ی سیاسی و روشنفکری به سوی “بازی ایرانی” باشند. هرجند نقش مهم “سیاست های جمهوری اسلامی” را در تقویت و تشدید این مساله را نمی توان نادیده انگاشت اما من بیشتر از منظر روانشناسی ناکامی و نیز مکانیسم های دفاعی شناخته شده به بررسی خواهم نشست.
****
تعریف ناکامی
ناکامی را به این صورت تعریف می کنند: حالت فردی که در راه ارضای نیازهای منطقی خود با مانع روبرو می شود یا در راه دستیابی به امیدهایش فریب می خورد. بهترین وعاقلانه ترین واکنش در مقابل ناکامی این است که یا منبع را از بین برد یا از کنار آن گذشت.اما گاهی فرد،نه می تواند مانع را از بین بردارد و نه می تواند از کنار آن عبور کند.در این گونه موارد راه حل دوم این است که هدف را عوض کند. بررسی: خیزش کوردها پس از انقلاب 1357 که تقریبا به تمامی در قالب حزب ها ساخت پیدا کرد پس از یک دوره ی کوتاه، سرکوب و در ادامه به حاشیه (باشوور کوردستان) رانده شد. بسته شدن سیستم در ایران و نمود قالب های تمامیت خواهی، در مقیاسی وسیع بر محدود شدن فعالیت احزاب کوردستانی تاثیر گذاشت و به تدریج، زمینه هایی برای واپس روی، انفعال و در ادامه گسستگی و انشعاب ایجاد کرد. نکته ی ویژه آن است که بدنه ی رهبری این احزاب، ابتدا به دلیل اقبال عمومی مردم موکریان و در ادامه، سیاست های “ناوچەگەرایی”، موکریانیزه شد و با هر حرکت روبه عقب جنبش حزب محور، تاثیر غیرمستقیم آن بر مردمانی آشکار شد که خود را طلایه دار جنبش می دانستند: موکریان. به جرات می توان گفت که انشعابات حزبی، گسست های مداوم، جنگ های لفظی و نیز آنچه به جنگ داخلی شهرت دارد اگرچه بر تمام کوردستان تاثیر گذارد اما به دلایلی که پیشتر به آن اشاره شد تاثیر ویرانگری بر “موکریان” گذارد. در این میان، طبیعی است که جامعه، به دنبال مکانیسم های دفاعی روانشناختی رفته و خود را از این وضعیت برهاند. نکته ی دیگری که می توان بدان اشاره نمود گذار تدریجی سایر بخش های کوردستان از نوعی “پاتریوتیسم لوکال” به سوی “ناسیونالیسم مدرن” در یک فرایند تکامل تدریجی است که منطقه ی موکریان به دلیل وابستگی عاطفی شدید به احزاب کوردستانی، و پنداشت خود به عنوان پیشرو جنبش، نتوانست با آن کنار بیاید و همچنان با پای فشردن بر سویه های پیشین مبارزه، نخواست همپای روند تکاملی، خود را به روزآوری کند.
جبران (Compensatiom) یعنی تلافی کردن یک نقص. این مکانیسم که اغلب به طور ناآگاه انجام می شود مبتنی است بر جبران یک فقدان یا یک ناتوانی واقعی یا خیالی به کمک رفتار دیگری، که با واقعیت سازگار شده است. بررسی: تمایل به ایرانی گری و به عبارتی دیگر “مرکزگرایی” و نیز بازی در اپوزیسیون ایرانی، جبران یک ناتوانی واقعی است در جنبش، و در دیدگاهی که کورد را در مرکز خواست ها و مطالبات قرار می داد و به بیانی دیگر، “هویت محور” بود. رفتار ایرانی گری و مرکزجویی واقعیت و جبران ناتوانی در به انجام رساندن جنبشی است از آسیب های مورد اشاره که از آن رنج برده و همچنان رنج می برد. بازگشت ( Regression) یکی از مکانیسمهای دفاعی است که در آن شخص به زمان گذشته بر میگردد و به مرحلهای از زندگی میرود که در آن اضطراب کمتری داشته و مسوولیتهایش کمتر و سبک تر بودهاند.
بررسی: به خوبی می توان درک کرد که یک رهبر حزبی یا نخبه ی موکریانی، در انتخاب میان استقلال طلبی کوردی و دگرگونی خواهی ایرانی، به مرحله ای بازگردد که با پرهیز از اضطراب بیشتر، پیچیدگی های فراوان تر و البته مسوولیت کمتر، به سوی قدرت و تاثیرگذاری حرکت کند. و در این میان، چه بهتر که قرار گرفتن در روند ایرانی گری، با رویکرد بهره جویی از شرایط سیاسی-تاریخی پس از جمهوری کوردستان، نمونه ی قابل اتکای این “برگشت” باشد. سركوبي (repression) كه گاهي از آن به عنوان واپسزني نيز ياد ميشود، از گستردهترين سازوکارهایی است كه مورد استفاده قرار ميگيرد. در اين مكانيسم فرد ميكوشد احساسات و انگيزههايي را كه موجب رنجش او شدهاند، به قلمرو ناخودآگاه منتقل كند، به طوری که گویی هرگز وجود نداشته اند.
بررسی: طبیعتا چه رهبران احزاب و چه نخبگانی که حضور و عضویت در این احزاب را تجربه و با آسیب های ناشی از شکست و استمرار جنبش با قالب های سنتی درگیر بوده اند تلاش کنند با پرهیز از ورود به استقلال طلبی و هویت خواهی ناسیونالیسم مدرن، مرکزجویی را در کانون اهداف سیاسی قرار دهند. این مساله را در برخورد با پرسش “آیا شما تجزیه طلب هستید؟” و “یا شما به دنبال تاسیس کشور مستقل کورد هستید؟” و پاسخ آن از سوی رهبران کورد، صرفا نمی توان به عنوان یک تاکتیک مورد نظر قرار داد بلکه می توان در قالب “سرکوبی” به عنوان یک سازوکار دفاعی به بررسی گذارد. جابهجايي (displacement) را ميتوان چنين تعريف كرد: “تغيير جهت دادن احساسات از يك شخص يا يك شيء به يك شخص يا شي ديگر كه كمتر مخاطره انگيز است.” بررسی: بسیار بدیهی است که برای یک رهبر سیاسی یا نخبه، احساسات به جهتی تغییر داده شود که کمتر مخاطره انگیز است به ویژه آنکه در وضعیت کنونی، رهبری نمی توان یافت که جسارت لازم برای بازی صفرویک داشته باشد. از همین روی است که هم افزایی این دو دلیل، به خوبی می تواند موید این رویکرد مرکزگرایی و بازی ایرانی در برابر هویت خواهی و بازی کوردستانی باشد. همه توانی (Omnipotence) به این معنا است که فرد در برخورد با تعارض هیجانی یا فشارهای روانی درونی یا بیرونی به گونه ای عمل می کند که گویی از نیروها و توانمندی های خاصی برخوردار است و برتر از دیگران است. بررسی: شاخصه ی بسیار بارز و البته مشترک میان رهبران احزاب کوردستانی و نیز نخبگان ایرانی گرا، باورمندی به دارا بودن نیروها و توانمندی های خاص و برتر بودن از دیگران است؛ سازوکاری که حتی به یک پیامد ثانویه نیز انجامیده و آن، یکدیگر را قبول نداشتن، دوری گزینی از یکدیگر، پنهان کاری و در ادامه، انحصارگری در گفتگوها، اظهارنظرها، توافقنامه ها و انتلاف ها است، موضوعی که آینده ی کوردها را در این بخش از کوردستان به مخاطره افکنده است. سخن پایانی: موکریان، یک نقطه ی تغییرساز در جنبش رهایی بخش ملت کورد بوده و هست و این تغییر، همچنان که می تواند در تعیین تکلیف سرنوشت یک ملت، نقطه ی ماکزیموم باشد به همان اندازه هم می تواند به نقطه ی مینیمم جنبش نیز تغییر ماهیت بدهد. امروز در موکریان، بیش از آنکه بتوان هم صدایی بر محوریت هویت کوردی و استقلال خواهی یافت- چه در میان احزاب و چه در میان نخبگان- می توان تک حزب ها و تک صدایی ها را شناسایی کرد. ایرانی گری و بازی مرکز گرایی، صدای بلند این دوران موکریان است که بیش از آنکه ماهوی باشد دستکرد و تصنعی، و نتیجه ی ورود به سازوکارهای دفاعی روانشناختی است.