دگردیسی اجتماعی و دمکراسی
بی ثباتی و تضادهای زمانه ما توضیحی دارد. آنها از یک دگردیسی واقعی اجتماعی ناشی می شوند، از گذر از یک موقعیت ساختاری تاریخی و وجودی به موقعیتی دیگر که از آن پیشی می گیرد و اساساً با آن تفاوت دارد. روند آن غیر قابل پیش بینی است زیرا در مورد آینده در دست ساخت است در گذار کنونی دموکراسی کە از افسون زدگی و بی اعتباری بخش های مختلف اجتماعی رنج می برد. چالش های اصلی در طول و پس از دگردیسی غلبه بر نابرابری های قدیمی و جدید تعمیق دموکراسی، تغییر شکل پادمان ها در برابر استبداد و کاهش تغییرات آب و هوایی است که آینده را حتی بیشتر مبهم می کند. برای رویارویی با آنها جامعه ابزار جدیدی خواهد داشت، ابزاری که از تغییرات فنی و رفتاری ناشی می شود. این مقاله، یک تحلیل ترکیبی از ویژگی های چنین دگردیسی، پیامدهای آن و چالش آن با دموکراسی را پیشنهاد می کند
احساسات مسخ
بی ثباتی و تضادهای زمانه ما توضیحی دارد. صفحات تکتونیکی در پایه های عمیق جوامع در حال حرکت و اصطکاک هستند که باعث تلاطم و شرایط اضطراری می شود. ما در میان تغییرات عمیق و دگرگونی های سرگیجه آور در هر کاری که انجام می دهیم در تمام جنبه های زیست خود، زندگی می کنیم. آنچه ما تجربه می کنیم صرفاً چرخەای از تغییرات نیست. این یک دگردیسی واقعی اجتماعی و جهانی است.
فناپذیری فن آوری ها، مصنوعات، ایده ها و راه حل ها سبب می شود که عبور از آنچه برای چندین دهه در قرن بیستم استاندارد بود غالب شود. الگوهای قدیمی بدون اینکه الگوهای جدید برای یک انتقال بدون آسیب آماده شده باشند فرو می ریزند، ظهور ساختارهای جدید، کندتر از فروپاشی ساختارهای قدیمی است، پوسیدگی مقدم بر اضطرار است، فاصله بین چرخه ای که به پایان می رسد و بلوغ چرخه جدید، به اندازه کافی طولانی است تا خلاء برای پاسخ هایی ایجاد کند که باعث ناامیدی و نارضایتی در تمام بخش های جامعه می شود. این فرآیند، مجموعه ای از رویدادهای پیش بینی نشده یا رویدادهایی است که حتی می توانند توسط علم پیش بینی شوند اما پیش بینی اینکه کجا و چه زمانی و چگونه رخ خواهند داد ممکن نیست.
دگردیسی اجتماعی عبارتی است که جامعه شناس “اولریش بک” (2016) برای تعیین گذار از یک موقعیت ساختاری تاریخی یا وجودی به موقعیتی فراتر و اساساً متفاوت از آن استفاده کرد. روند آن غیر قابل پیش بینی است زیرا در مورد آینده در دست ساخت است، از تضاد منافع انتخاب ها، خواسته ها و رویاها زاده می شود. این انقلاب جاری قرن بیست و یکم را رقم خواهد زد و زندگی ما و نسل های آینده را به طور اساسی تغییر خواهد داد. اولریش بک به طور قانع کنندەای از اصطلاح دگردیسی به جای مفاهیم معمول تغییر یا دگرگونی دفاع می کند که به بخشهای خاصی از سیستم اجتماعی اجازه می دهد تغییر کنند در حالی که برخی دیگر همان طور باقی می مانند. دگردیسی به معنای
دگرگونی رادیکال تری است که در آن، قدیم دیگر در جدید تشخيص داده نمی شود. در این بین، ظرفیت توضیحی و مداخلەای ما در واقعیت، به طور مداوم کاهش می یابد. همانطور که اولریش بک بیان می کند کاوش در آغازهای جدید که در اشکال نوظهور پیش بینی شده است رویش الگوهای جدید تولید، اشتغال و خدمات ضروری است.
چنین جهش های اجتماعی، از تلاقی چند نیروی بزرگ معاصر ناشی می شود. جهانی شدن که فاصله ها را کاهش داد و جابجایی مردم، سرمایه و کالاها را تقویت کرد، انقلاب علمی و فناوری که با امکاناتی که توسط انقلاب دیجیتال ژنومیک پیشرفته زیست شناسی مصنوعی، بیومیمتیک و فارماکوژنتیک علم نانو و علوم اعصاب ایجاد می شود گسترش می یابد و پارادایم های علمی تثبیت شده و استانداردهای تکنولوژیکی مبتنی بر فسیل را تغییر می دهد، دیجیتالی شدن جامعه و ظهور جامعه اطلاعاتی جامعه شبکه ای بر جامعه پذیری سیاست و الگوهای اقتصادی انباشت تولید و گردش اثر می گذارد همانطور که “مانوئل کاستلز” جامعه شناس در اواخر دهه 1990 به آن اشاره کرد. کاستلز (1996). برای مثال یادگیری ماشینی و هوش مصنوعی، دامنه اتوماسیون و فضای “دنیای فیگیتال” را که ترکیبی از فیزیکی و دیجیتال است گسترش می دهد و حوزه های اجتماعی و سایبری را پوشش می دهد. نیروی
چهارم تغییر اقلیم است که مستلزم اتخاذ الگوهای جدید تولید، مصرف، تحرک و تولید و استفاده از انرژی است.
این نیروها به هم نزدیک می شوند و یکدیگر را تقویت می کنند. آنها نیروی اجتماعی ساختاری را فعال می کنند که باعث اختلالات مداوم در ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع می شود
دگردیسی اجتماعی، ماهیت ساختاری سیستمی و سیارەای دارد. هیچ بعدی از زندگی بشر از آن دست نخورده باقی نخواهد ماند. از آنجایی که توانایی ما برای درک توضیح و مداخله برای حل مشکلات ناشی از گذار رو به کاهش است دگردیسی های اجتماعی، ابتدا خود را به صورت زنجیره ای از بحران ها نشان می دهند؛ بحرانهایی که باعث ترس، نا امنی، خشم و شورش می شود و جامعه ای که تحت سلطه این احساسات است بستری از عوام فریب ها، فاشیست ها و پوپولیست ها است که آماده دستکاری احساسات جمعی و اعلام جهانی جدید ساخته شده از گذشته ایده آلی بسته و امن برای مردم خود هستند.
سیاست عواطف از حوزه علایق و پیشنهادهای برنامه های عمومی به حوزه عاطفی، حوزه عشق یا نفرت، و دوست داشتن یا نابود کردن می رود این رفتار بد را به همراه دارد و می تواند شعله شر رادیکال دشمن نامرئی ساکن انسان ها در این محیط (2013,Nussbaum) را دوباره روشن کند گرایش به شر، شانس زیادی برای تجلی در میان گروه های اجتماعی تحت سلطه رنجش دارد که زاییده احساس محرومیت از امکانات رضایت از آنچه از نظر مادی و فرهنگی برای زندگی در جامعه ضروری است.
ترس از فقر غرایز بدوی را فرا می خواند. “مارتا نوسبام”، فیلسوف،(2013) می گوید: ترس ممکن است یک احساس معقول حالت هوشیاری باشد و همچنین ممکن است از بسیاری جهات به اشتباه هدایت شود.
لحظه های بازآفرینی
در طول دگردیسی اجتماعی، بلوک های تاریخی مانند صفحات تکتونیکی حرکت می کنند که مرز بین دوره های مختلف تاریخی- ساختاری بین الگوهای تمدنی را مشخص می کند. این حرکت باعث تنش، درگیری، تقابل و تعامل می شود که نتیجه نامشخصی دارد. چرخه های زوال و چرخه های تشکیل، در طول این فرآیند پیچیده رخ می دهد. دومی نهادهای اقتصادی اجتماعی و سیاسی را پیدا کرد یا دوباره بنیان نهاد به این دلیل کە این روحیه، تحت سلطه احساسات قوی و نامطلوب است. دموکراسی در یک لحظه رقابت جهانی زندگی می کند. همانطور که به واقعیت های ساختاری دیگر می رویم چیزی برای اصلاح وجود ندارد، چیزی برای ساختن وجود دارد.
ما در شرایطی از تغییرات فزاینده زندگی نمی کنیم که امکان تصحیح شکست ها یا پر کردن شکاف ها در ساختار اجتماعی موجود با موادی که قبلاً آزمایش شده اند را فراهم کند. ما در حال تجربه ظهور عناصر ساختاری و رفتاری جدید و پیش بینی نشده ای هستیم که برای آینده جوامع معاصر تعیین کننده خواهد بود. به محض عبور از نقطه عطف،
زمانی که تغییرات بالغ می شوند و چهره شناسی شکل بندی اجتماعی جدید را روشن می کنند نظم قبلی ناپدید می شود و پارادایم جدید اجتماعی می تواند پاسخ های مناسب تری برای مشکلات زمان خود ایجاد کند. افزایش مواد کاملاً جدید که تاکنون در ترکیب زندگی اجتماعی و اقتصادی ما ناشناخته است منشأ ترس از آینده است که به واقعیت ما هجوم می آورد و جریان های قوی واکنش محافظه کارانه را ایجاد می کند.
روند تاریخی- ساختاری شرح داده شده در بالا، ناشی از ترکیب تعینات ساختاری و مداخله بازیگران اجتماعی است که علیرغم اینکه نمی توانند تأثیر تعیین کنندەای بر حرکت صفحات تکتونیکی تاریخ داشته باشند قدرت مداخله در جهت را دارند. تغییرات از طریق انتخاب ها و اقدامات جمعی از نظر تاریخی ساختار و نمایندگی برای دادن جهت و سرعت به دگردیسی جهانی در هر جامعه عمل می کنند از طریق این ترکیب است که دموکراسی به چالش کشیده می شود و تنها از طریق آن می توان آن را دوباره پایه گذاری کرد.
بنیان مجدد در لحظات تشکیل دهندەای رخ خواهد داد که در آن موضوعات تاریخی جدیدی که قادر به حیات بخشیدن به دموکراسی گسترده و عمیق هستند ایجاد می شود. فرآیند تشکیل دهنده، فضایی را برای بازتعریف افراد نهادی باز می کند، صدا و نمایندگی را به همه نیروهای اجتماعی حاضر می دهد و همزمانی بین افراد غیر نظامی و نهادی را گسترش می دهد. در مورد برزیل مردم همیشه در
مقاطع مختلف تشکیل دهنده، از امپراتوری گرفته تا جمهوری، به شکلی محدود کننده یا استثنایی تعریف شده اند که باعث ایجاد ناهماهنگی قابل توجهی بین مردم غیر نظامی حاضر در جامعه و افراد و نهادهایی می شود کە به طور کامل، قدرت خود را اعمال می کنند. چنین تناقضی از نظر تاریخی، مانع از تشکیل یک جمهوری واقعی برابر در حقوق و فرصت ها شده و تا به امروز از نمایندگی و مشروعیت دموکراسی کاسته است.
فرآیند تغییر که منجر به لحظات تشکیل دهنده می شود هرگز بدون افزایش قابل توجه تنش و درگیری رخ نمی دهد. از یک سو نیروهای در حال محو، در حال از دست دادن زمینه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هستند و از سوی دیگر نیروهای نوظهور با بلوغ ساختارهای جدید، فضا را به دست می آورند. بخشی از این نیروهای نوظهور، پس از بلوغ، به عامل ایجاد شیوه های جدید سازمان اجتماعی تبدیل خواهند شد. آنها در چندین مورد، خود را بدون نمایندگی و محافظت نشده می بینند که در طوفان تغییر، به حال خود رها شده اند. آنها به بخش های اجتماعی می پیوندند که بر اثر تغییر جابه جا شده اند و دیگر شبکه های حمایت اجتماعی به آنها دسترسی ندارند. آنها نیروهای بسیار متفاوتی هستند که در موقعیتهای متضاد با هم ملاقات می کنند و انگیزه های سیاسی متفاوتی را ترویج می کنند.
اولین مورد کە در حال ظهور است برخاسته از جدید به آینده است. بقیه در اثر فروپاشی آواره می شوند و به گذشته از دست رفته روی می آورند. کنترل الیگارشی و انزوای احزاب سیاسی و سازمان های صنفی باعث می شود که این سازمانها فاقد نمایندگی باشند. محدودیت های مالی، نقش دولت را به دلیل تحمیل انضباط مالی و کوتاه شدن پایه جمع آوری مالیات، محدود می کند و آنها را از حمایت اجتماعی کافی محروم می کند این نیروهای نوظهور، نه خود را در ساختارهای نمایندگی و مشارکت در دموکراسی هایی که در حال تبدیل شدن به الیگارشی هستند به رسمیت می شناسند و نه توسط آنها به رسمیت شناخته می شوند. آنها همچنین مشمول مقررات ناشی از شیوه قدیمی حمایت دولتی برای دریافت پوشش توسط شبکه های حمایت اجتماعی نمی شوند.
نتایج این فرآیند حذف می تواند کاملاً متفاوت باشد. در کنار مردمی که از مشاغل سابق خود آواره شده اند و نمی توانند دوباره وارد بازارهای کار جدید شوند خشم و شورش آنها را در برابر موعظه های عوام فریب آسیب پذیر می کند. از سوی دیگر نیروهای نوظهور نیز در تطبیق با آنها مشکل دارند زیرا اشکال اجتماعی قدیمی، نمی توانند آنها را در جعبه های معمول خود جای دهند. واکنش ها متمایل به تبعیت از ایدئولوژی های فرافردگرایانه، فوق نخبه گرایانه و فوق لیبرال است.
در بخش های اجتماعی خاصی، این وضعیت ذهنی ممکن است در برابر ارزش هایی که توسط عوام فریب های راست افراطی اعلام می شوند آسیب پذیر باشد. این نیروها تنها بازیگران اجتماعی نخواهند بود که بر توسعه ترتیبات
سیاسی جدید در آینده نزدیک تأثیر می گذارند. نیروهای اجتماعی دیگر در بحبوحه انقلاب ساختاری قیام خواهند کرد که ظهور آنها در پیشرفته ترین لحظات گذار رخ خواهد داد و بنابراین کمتر تحت تأثیر زوال تشکیلات قبلی قرار خواهند گرفت. عامل مشکل دموکراسی در بخش های معمولاً در حال گذار نهفته است، بخش هایی که توسط دگرگونی بیرون رانده شده اند و توسط نهادهای سنتی به دست نیامده اند. در سطح اجتماعی، این دو قدرت یکی باردار گذشته و دیگری حامل آینده دارای منافع متضادی هستند و تنش بالقوه زیادی بین آنها وجود دارد.
تنها راهی که برای بیرون آمدن موفقیت آمیز جوامع از معضل بین فروپاشی و دگرگونی باز می شود این است که خود را با تغییر تعریف کنیم و بر اساس آن عمل کنیم کە از انتخاب جمعی برای تغییر نیروهای اجتماعی، برجستگی پیدا می کنند و لحظه سیاسی به روی کنش فردی، باز می شود. تا ظهور رهبران جدید، تعیین جهت و سرعت تحول هر کشور، هیچ پایان از پیش تعریف شده یا از پیش تعیین شده ای وجود ندارد. دگردیسی ممکن است به مجموعه ای از راه حل های ممکن مختلف منجر شود. به قول “نوربرت الياس” (1975)، این سازماندهی مجدد کامل، روابط انسانی، عادات، رفتار و احساسات ما را به طور اساسی دگرگون خواهد کرد. توزیع نیرو بین نیروهای مرتبط با ساختارها و فعالیت های رو به زوال و نیروهای مرتبط با سازندهای نوظهور ناهموار و پویا است کە در زمان تغییر می کند. در لحظات اولیه، قدرت سیاسی – نهادی نیروهای زوال بسیار بیشتر از قدرت زوال ساختاری آن است. برعکس قدرت ساختاری نیروهای نوظهور، بسیار بیشتر و سریعتر از قدرت سیاسی نهادی آنها رشد می کند. با این حال حرکت ساختاری اجتناب ناپذیر است و در حالی که برخی از بین می روند و برخی دیگر رشد می کنند این عدم تعادل قدرت به نفع نیروهای در حال ظهور معکوس می شود. لحظه ای غیر قابل پیش بینی اما قابل کسر با منطق حرکت این ساختارهای تکتونیکی وجود دارد که در آن، این اختلاف قدرت به نقطه دوسوگرایی یا بی طرفی نیروها می رسد.
برای الیاس جهت تغییر یعنی راهی که شرایط به سوی آن تغییر خواهد کرد، به احتمال زیاد به عزم و ارادە چند نفر بستگی دارد که بر نتیجه فرآیند گذار، تأثیر می گذارد. این هم در مورد رهبران بزرگ جهانی و هم رهبران محلی و حتی رهبران خرد در هر فضای زندگی جمعی و خانوادگی است. نمی توان پیش بینی کرد که کدام اقدامات به نقطه اوج و به چرخشی که بازی نیروها را به سمت در حال ظهور، نامتعادل می کند منجر می شود.
دگردیسی اجتماعی به شکست اجتناب ناپذیر نیروهای اقتدارگرا و نئوفاشیست منجر نمی شود. آنها می توانند پیروز بیرون بیایند. این، یکی از خطرات ناشی از ترس از علائم بیمارگونه گذار است بدون اینکه نکات مثبت جدید كاملاً قابل مشاهده و قانع کننده باشند. همه چیز به شرایط و انتخاب های هر جامعه بستگی دارد. در شکافهای تاریخی ناشی از لرزش بنیان های اجتماعی، فضای کنش انسانی و رهبری فردی گسترش می یابد. در حرکت نامحدود تاریخ به سوی آینده اراده آزاد، خلاقیت و مهارت های رهبری مردم گسترش می یابد. تغییرات ریشه ای و همه جانبە، نیاز به نوآوری دارد و این محصول خلاقیت در مواقع نیاز و تنوع است.
تقاضا برای نوآوری ها، فرصت هایی را برای ابتکارات شخصی برای جمع آوری و آغاز یک “مرحله خلاق”، ایجاد می کند که منجر به پیکربندی های سیاسی – اجتماعی جدید می شود. در این فرآیند، رهبران دگرگون کننده، متولد می شوند، اغلب از آن بخش هایی از مردم غیر نظامی که تاکنون خارج از تعریف سنتی افراد نهادی بوده اند. دموکراسی به رهبران جدیدی نیاز دارد که بتوانند دوران گذار را درک کنند و افرادی که قادر به تدوین سیاست های گذار برای اقتصاد، جامعه و نظام سیاسی باشند. چنین رهبرانی با ظرفیت نوآوری و پیوستن به نیروها، کسانی هستند که می توانند زمینه را برای پایه گذاری مجدد دموکراسی در قرن بیست و یکم آماده کنند، دموکراسی که لزوما دیجیتالی خواهد بود، مشارکت گسترده مردمی را پذیرفته و تدابیر حفاظتی قوی تری در برابر حملات استبدادی ایجاد می کند.
سفر پرتلاطم به سمت قطب دیجیتال
در برخورد بین نیروهای گذشته و نیروهای آینده است که عوام فریبی و نئوفاشیست هایی مانند “ویکتور اوربان”، “دونالد ترامپ” و “ژایر بولسونار” ظهور می کنند. آنها شخصیت های مستبد و خودشیفتەای هستند که دیگران را خدمتگزار خود می دانند. آنها همچنین فاقد شفقت هستند و به شدت روی خود متمرکز هستند. آنها رهبران کاریزماتیک نیستند. آنها سیاستمداران عوام فریب و مستبدی هستند که مردم را به هیجان می آورند، نارضایتی های آنها را برمی انگیزند، احساسات بدوی را دستکاری می کنند و با وعده های پوچ، آنها را فریب می دهند. آنها خود را مظهر سیاست جدید نزدیکتر به مردم و فساد ناپذیر معرفی می کنند اما به محض رسیدن به قدرت، خلاف آنچه را که وعده داده بودند آشکار می کنند.
خودشیفتگی و کیش شخصیت، آنها را از احساس همدلی و شفقت باز می دارد (باتلر،1997). عوامفریب ها ترس از فقر را به دیگران نسبت می دهند، بە مهاجران، بە گروه های نژادی متمایز، بە کمونیست ها، بە جهانی گرایان. آنها عمدتاً از طریق زبان نفرت، ذهن ها را دستکاری می کنند و دشمنی را تعریف می کنند که همە چیز را تهدید می کند. سپس بە افرادی که مورد خطابشان هستند مراجعه می کنند تا آنها را تحت فرمان خود، به اقدام دعوت کنند. فقط رهبر استبدادی افسانه ای می تواند بگوید مردم او چه کسانی هستند. عوام فریبی با لفاظی هایی که همیشه دشمن را هدف قرار می دهد و از استعاره های جنگ علیه فساد، سیاست بد بی کفایتی و رها کردن مردم خود استفاده می کند، تلەای عاطفی به راه می اندازد که طعمه آن نوید یک دنیای جدید است و گذشته ای که در آن زندە شده است، عظمت آن گذشتە، ایراداتی که دیگری ها ایجاد کردند و سرانجام اینکە “ما خودی ها” قادر به اصلاح آن هستیم.
شیوه سخنرانی رهبران خودکامه توسط پیروان آنها به عنوان تفویض اختیارات به مثابە سلاحی در جنگ با دیگران برای صدمه زدن و ساکت کردن مخالفان و منتقدان در نظر گرفته می شود. این زبان است که بر شبکه های دیجیتالی که توسط عوام فریبی اداره می شود تسلط دارد. وقتی نگاه می کنیم می بینیم کە چگونه شبکه های دیجیتال تحت تسلط زبان، نفرت، و دستکاری ذهنی افراط گرایان و استفاده از آنها برای ارتکاب جنایات قرار گرفته اند. مظاهر بسیاری از آنچه من ارتجاع گرایی تکنولوژیک می نامم وجود دارد که بر تولیدات تکنولوژیک چنان سرمایه گذاری می کند که گویی حاملان اجتناب ناپذیر شر هستند.
شواهد فراوانی وجود دارد که گروه های افراطی از قدرت الگوریتم ها برای تقویت و تسلط بر گفتمان خود در شبکه های اجتماعی به نفع خود استفاده می کنند.
اما جامعه شبکه ای، ابزارهایی برای تعاملات خلاقانه اشکال جدید همکاری بین فردی، گروهی، فراملی و بین قاره ای نیز ارائه می دهد. شبکه های دیجیتال در مرحله دوسوگرایی هستند.
فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و تیک تاک، پرکاربردترین پلتفرم های امروزی از طریق خود تنظیمی دموکراتیک، محتوایی که از طریق آنها جریان می یابد در برابر حفظ مکالمه دیجیتال در محدوده احترام مدنی مقاومت می کنند و اطلاعات درست را از اطلاعات نادرست و اخبار را از شایعات دیجیتالی متمایز نمی کنند. بنابراین آنها مسوول انحطاط بسیاری از گفتگوهای عمومی در شبکه ها هستند.
آنها همچنین دولت ها و پارلمان هایی را که تخصص دیجیتالی کمی دارند مجبور می کنند مقرراتی را وضع کنند که منعکس کننده مدل های نظارتی آنالوگ است. این کار نمی کند. هیچ کدام از اینها پیش پا افتاده نیست. محیط تکنولوژیکی ایجاد شده توسط دگرگونی ها در فرآیند دگردیسی، چند علتی است، تولید و استفاده از فناوری توزیع شده غیر متمرکز است و استفاده از فرآیندهای قانونی متعارف را غیر ممکن می کند. (کافمن 2022). تعديل محتوا در شبکه ها در مقیاس لازم، مستلزم استفاده از الگوریتم ها و تکرار مساله در مقیاس دیگری است. اتوماسیون یا ربات سازی، تحلیل محتوای پست ها و ویدیوها، حداقل شامل سه معضل پیچیده برای دموکراسی است. عدم شفافیت تصمیم گیری، اجتناب ناپذیر و مشکل در تأیید مستقل تصمیم های اعتدال، برخورد نابرابر با دیدگاه ها، گروه ها و انواع گفتمان، ایجاد مشکلات جدی در عدالت رویەای سیاست زدایی از شیوه های متعادل سازی پلتفرم ها است.
این یک چالش جدید و اساسی برای دموکراسی است. الگوریتم ها نه تنها به گیرنده اش اجازه می دهند بلکه در
ساختار اجتماعی گیرنده نیز مداخله می کنند و هویت واقعی اصلی را با نسخه حاصل از تعاملات شبکه ای همپوشانی می کنند. “ماری ماتسودا” (1989) این توانایی را برای عمل بر گیرنده و در عین حال کمک به ساختار اجتماعی آنها هنگام بررسی گفتمان نژاد پرستانه بسیار قبل از حوزه شبکه های اجتماعی تحلیل کرد. این تکنولوژی نیست که شر تولید می کند، این انسانها هستند کە تولید کنندە شر هستند.
همانطور که “ملوین کرانزبرگ” (1986) مدت ها پیش در مورد فناوری ها گفت الگوریتم ها، خوب، بد یا خنثی نیستند. آنها مصنوعات تکنولوژیکی هستند که به صورت پویا، با کاربران سوژه ها تعامل دارند و از داده های تولید شده توسط تعاملات خود بهبود می یابند. بنابراین آنها مصنوعات سیاسی هستند که ارزش ها و اهداف توسعه دهندگان خود را در کد خود حمل می کنند اما می توانند مسیرهای پیش بینی نشده ای را از زمینه های تعاملی که در آن به طور خودکار عمل می کنند بگیرند؛ عاملان و توسعه دهندگان که ارزش ها و اهداف اصلی را در الگوریتم ها و برنامه ها تعبیه می کنند تا مستقل عمل کنند و عامل کاربران که یاد می گیرند از ویژگی های الگوریتم ها برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند کسانی هستند که که می توان تمایلات شیطانی یا اهداف مخرب را بە آنها نسبت داد.
“تونی موریسون” می گوید که زبان سرکوبگر، چیزی بیش از نمایش خشونت است، زبان ظالمانه خشونت است. این کار بیش از اینکه محدودیت های دانش را نشان دهد دانش را محدود می کند.(موريسون، 1993). زبان نفرت یکی از
اشکال بیان زبان ظالمانه است که “موریسون” در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات، آن را به خوبی توضیح داد. هر سخنان تنفر آمیزی از هر کجا که باشد همیشه ظالمانه و همیشه مستبدانه است و چیزی بیش از بیان نفرت است. این نفرت است و قطعاً دانش را محدود می کند. زبان نفرت به عنوان سلاحی برای زخمی کردن رد صلاحیت، ساکت کردن، ارعاب و سرکوب کسانی که خطاب به آنهاست استفاده می شود. همانطور که “جودیت باتلر” (1993) پیشنهاد کرد این یک سلاح برای اعمال حاکمیت است. این یک منبع قدرت است.
همانگون که “هانا آرنت” گفت: لحظه ای که با مخاطب صحبت می کنید همه چیز تغییر می کند. فضای عمومی ما در عصر دیجیتال، ترکیبی فیزیکی و دیجیتالی است بە نام “فیجیتال”. آنچه قبلاً چاپ می شد یا به اخبار رادیو یا تلویزیون می رسید اکنون خود را در زمان واقعی و به شیوه ای بسیار صمیمی و شخصی، به مخاطبان بیشتری نسبت به هر یک از این رسانه ها نشان می دهد. بنابراین قدرت سلاح گفتمانی چندین مگاتون افزایش یافته و توانایی مداخله در تعریف هویت اجتماعی افراد، به طور قابل توجهی گسترش یافته است به حدی که بیانیه توهین آمیز درباره هدف سخنان نفرت انگیز حتی از سوی هواداران قربانی حمله، می تواند واقعی باشد.
این عامل اقتدارگرای جدید که قادر به حرکت در فضای عمومی فیجیتال است از استفاده ماهرانه از ابزار دیجیتال در یک اکوسیستم اجتماعی که مستعد گوش دادن به آن است ناشی می شود. این یک عامل فیجیتال است که محصول جو عدم اطمینان، ناامنی و ترس ناشی از علائم بیمارگونه دگردیسی اجتماعی است. ابزار فیجیتال جدید به آن سلاح می دهد تا از یک سو لفاظی های خود را جذاب تر و از سوی دیگر تهاجمی تر کند و امکان دسترسی سریع تر به قدرت را نسبت به گذشته فراهم می کند و به آن، منابع جدیدی برای تضعیف دموکراسی از درون می دهد. (آبرانچز،2021).
ما دوباره با خطری مواجه هستیم که هانا آرنت به آن اشاره کرد که محکمیت عظیم عصر جدید تنها پس از رسیدن به نقطه ای بی بازگشت می تواند آشکار شود. این همان چیزی است که اقلیم شناسان برای مثال در مورد تغییرات آب و هوا از آن می هراسند. آیا این ترس بسیاری از دموکرات ها از تهدید نئوفاشیستی نیز هست که نمی اندیشند چه زمانی برای به صدا درآوردن زنگ خطر در مورد عوام فریبی دیر خواهد شد؟ (بوروما، 2018) و (آبرانچس، 2021).
ما در زمانی زندگی می کنیم که مراقبت از علائم بیمارگونه همانطور که “گرامشی” عناصر بحران بین رحمی نامیده است ضروری است در حالی که هنوز در مورد بیماری حرف می زنیم. این در مورد ظهور اقتدارگرایی جدید و تغییرات آب و هوایی صادق است همانطور که در مورد همه گیری صادق بود اگر پس از شناخت کامل بیماری، آن را برای درمان بیماری رها کنیم ممکن است برای بخش بزرگی از بشریت خیلی دیر شده باشد و در عین حال ممکن است در نهایت فرصت استفاده از مؤلفه های با فضیلت در حال ظهور را در انتقال برای ساختن جامعه ای بهتر عادلانه تر و آزادتر از دست بدهیم.
شبکه های اجتماعی، فضای عمومی را ایجاد کرده اند که بیشتر از فضای سیاسی آنالوگ اهمیت دارد، بیشتر بسیج می کند و مردم را متقاعد می کند. شدت اطلاعات در این فضا بسیار بیشتر از دنیای آنالوگ است. شبکەها و موتورهای جستجو به عنوان ابزاری برای جستجوی توضیح برای آنچه اتفاق می افتد و در ضبط دیوانەوار پیوندهایی به مقالاتی در مورد سیاست اقتصاد علم و رفتار عمل می کنند که به ما امکان می دهد بفهمیم چه اتفاقی می افتد. منطق لینک ها و موتورهای جستجوی دقیق تر این امکان را فراهم می آورد که در زمان واقعی تمام اطلاعات موجود در مورد موضوعات مورد علاقه را پیدا کنید و گفتگو گسترده تر می شود.
حوزه سایبری به میدان نبردهای سرنوشت ساز برای اشغال شهر دیجیتال و برای دموکراسی سازی پیشرفته تبدیل می شود. با این حال شبکه ها یک معضل مهم را در مورد کیفیت و قابلیت اطمینان اطلاعات ایجاد می کنند. اطلاعات امروزه با سوگیری هایی که توسط توسعه دهندگان آن معرفی شده اند به الگوریتم هایی منتقل می شوند که انتخاب می کنند هر فرد چه چیزی را ببیند. این در حال حاضر یک مشکل برای جامعه شبکه جدید است. گرایش مستبدانه به نظارت کنترل و مجازات یاد گرفته است که چگونه الگوریتم ها را با استفاده از زبان نفرت و عدم تحمل برای تسلط بر مکالمه ای که باید دموکراتیک باشد دستکاری کند. جنگ برای دموکراسی دیجیتال به طور فزاینده ای در فضای عمومی حوزه سایبری رخ خواهد داد.
استدلال جامعه شناس “پیر روزانوالون” (2015) مبنی بر اینکه تعمیق دموکراسی مستلزم افزایش هوشیاری شهروندان و توانایی آنها برای ترویج مانع حاکمان بد است ابزارهای دیجیتالی را می یابد که به بهترین وجه، امکان تحقق آن را فراهم می کند. پتانسیل دموکراتیک نهفته در انقلاب ديجيتال فوق العاده است و می تواند خود را تحمیل کند. شهروندان در حال حاضر، ابزار قدرتمندی برای مقابله با بمباران اطلاعات نادرست افراط گرایان و نظارت بر حاکمان و علنی کردن اعمال ناشایست خود دارند. مصرف کنندگان، هرگز ابزار مؤثرتری برای گزارش رفتار بد شرکت ها نداشته اند اما استفاده سیاسی از آن هنوز در فضای دیجیتال آغاز شده است. شبکه ها آینه گذار هستند و مجازی ها، خطرات و تضادهای آن را منعکس می کنند. آنها جامعه را تغییر خواهند داد و توسط آن متحول خواهند شد
اقدامات فردی و انتخاب های ما قدرت بیشتری در جامعه دیجیتال به دست می آورند اعمال فردی می تواند عواقبی بسیار فراتر از فرد و محیط اطرافش داشته باشد. مجموعه ای از کلیک ها، لایک ها و مخالفت های فردی، افراد مشهور را تولید می کند، تأثیر گذاران را ثروتمند می کند، به ترافیک پیام رسانی شبکه، دامن می زند و افراد را از طرد شدن دور می کند. اینکه روی چیزی کلیک کنید یا نه، آن را دوست داشته باشید یا نه، آن را به اشتراک بگذارید یا نه، انتخاب های فردی بسیار شبیه تصمیم به رای دادن یا ندادن هستند.
با این حال، انتخاب های خرد ما در فضای عمومی دیجیتال می توانند با سهولت و سرعت بیشتر به انتخاب های دیگران در مقیاس میلیونی بپیوندند و نتایج غیر قابل پیش بینی ایجاد کنند شبکه ها به افراد اجازه داده اند تا فراتر از فعالیت های حرفه ای خود، به قطب های مهم نفوذ و متقاعد سازی تبدیل شوند. “سلنا گومز” هنرپیشه در ایالات متحده و “آنیتا”ی آوازخوان در برزیل، نمونه های خوبی از تأثیر موقعیت های خود هستند که به صورت آنلاین بر روی موضوعات مهمی که فراتر از فعالیتهای هنری هستند پست شده اند. در سیاست، “الکساندریا اوكاسيو كورتز”،نماینده کنگره از جناح چپ حزب دموکرات تازه وارد کنگره آمریکا شده است اما در شبکه های اجتماعی یک چهره
مشهور است. او حزب خود را تحت فشار قرار داده است تا در کمپین های دیجیتال بهتر عمل کند همانطور که در رقابت نزدیک برای مجلس سنا در ایالت جورجيا اتفاق افتاد که با پیروزی تاریخی دموکرات ها به پایان رسید. نفوذ او در حال حاضر از حوزه سیاست فراتر رفته و به سطح رفتار می رسد.
حتی بیشتر افراد ناشناس که فعالیت هایی را انجام نمی دهند که مخاطبان زیادی برای آنها ایجاد کند مانند سلبریتی ها به دلیل مهارت در نحوه مدیریت ارتباطات در شبکه ها و بهره گیری از ویژگی های الگوریتم ها برای انتشار پیام هایشان تأثیر گذار شده اند. از آنجایی که ما گره های انسانی یک شبکه اجتماعی دیجیتالی عظیم هستیم تعامل شبکه می تواند واکنش های زنجیره ای را در مقیاس و سرعت برانگیزد که دستیابی به آن در جامعه آنالوگ غیر ممکن است. عمل نکردن، به معنای قطع ارتباط با این شبکه و دست کشیدن از مشارکت در حرکت آن است. ما نمی توانیم جهت این واکنش ها یا نتیجه آنها را تعیین کنیم. امروزه بیش از هر زمان دیگری اقدامات خرد ما می تواند واکنش های کلان را ایجاد کند این به یک بردار مرتبط در تعیین درجه دموکراسی حکومت محلی و جهانی تبدیل شده است.
ناگفته نماند که دموکراسی بسیار بیشتر از رژیم های ارتجاعی قادر به استفاده از فرصت ها برای نوآوری نهادی است. دموکراسی بیشتر زمانی رشد می کند که انتخاب ها آزادانه انجام شوند، تصمیمات در یک زمینه آزاد و باز گرفته شوند و احساسات با خیالی آسوده بیان شوند. اما با توجه
به ساختارهای متحرک عمیق که باعث ایجاد ناپایداری شدید در سطح می شوند در واقع سخت تر است که محاسبات را به درستی انجام دهید و احساسات را خشمگین کنید. ما در جامعه ای پرخطر از هر نظر زندگی می کنیم. این، امپراتوری احساسات از همه نوع در جوامعی است که در آن تغییرات ساختاری منافع را مغشوش و پراکنده می کند و تمایز بین منافع انتقالی و منافع پایدار را دشوار می کند.
احساسات برای برجسته کردن علایق و هدایت کنش ها و واکنش های فردی باقی می مانند. راه حل های شناخته شده تعادل بین علایق، در غبار گذشته گم شده اند. نابرابری ها ناگزیر افزایش می یابد. نتیجه ملموس به قطبی سازی افراطی واکنش های افراطی که منجر به خروج می شود و نه به صدا و نژاد بیگانه شده با فردگرایی مصرف گرا به فراملی گرایی است، همه به دنبال موقعیت هایی هستند که آنها را از مصائب محافظت می کند و به آنها احساس تعلق در بین افراد برابر می دهد.
سوال مهم این است که آیا قطبی شدن و شور شدید افسون زدایی و موعظه عوام فریبانه اجتناب ناپذیر است؟ من فکر نمی کنم آنها باشند اما برای آرام کردن احساسات و بی اعتبار کردن عوام فریبی چیزی بیش از لفاظی لازم است. سیاست های گذار برای کاهش محرومیت ها و پاسخ به تمایل آشکار مردم برای شنیده شدن و برآورده شدن نیازهایشان مورد نیاز است.
شبکه های اجتماعی با وفاداری بیشتری، این ناراحتی، این هیجان یک زمان آشفته را بیان می کنند. آنها کانال های چابکی برای بیان تردیدها و سردرگمی های ما هستند. تحرک دیجیتال به فرد کمک می کند تا از واقعیت دردناک دنیای فیزیکی، به مسیرهای بی پایان دنیای مجازی فرار کند.
تنهایی در حوزه اجتماعی در بحران با همزیستی پرتنش در حوزه سایبری در حال گسترش جایگزین می شود. در آن می توان احساسات و اعتقادات خود را بیان کرد، در سردرگمی ها سهیم شد، تعامل کرد و همتایان خود را پیدا کرد. چه چیزی او را تسکین می دهد، چه چیزی را تحسین می کند، می توان به آنچه گفته می شود و انجام می شود گوش داد و آنچه ترس، نفرت و یکجانبه گرایی را توجیه می کند را یافت. همه گیری از یک سو این تبعید مجازی را تقویت کرد، از سوی دیگر فضایل ملاقات حضوری و نیاز به حضور در کنار خانواده، دوستان و همکاران را نشان می داد. امکان تنهایی مجازی را آشکار کرد و به کشف مجدد مزایای اجتماعی بودن در دنیای فیزیکی کمک کرد.
چالش دموکراتیک
عوام فریبانی که موفق به انتخاب شدن می شوند و من به آنها لقب حاکمان اتفاقی داده ام به دنبال تنزل مکانیسم هایی هستند که چرخش در قدرت را تضمین می کند و کنترل ها و تعادل هایی را که از دموکراسی محافظت می کند تضمین می کند. هنگامی که آنها موفق می شوند، موفق می شوند خود را در مقام ماندگار کنند. “ولادیمیر پوتین”،
“هوگو چاوز” و “ویکتور اوربان”، موفق شدند
قوانین انتخاباتی را تغییر دهند تا تداوم قدرت را تضمین کنند و اکثریت انتخاباتی یا پارلمانی لازم برای آن را ایجاد کنند. فرمان دوم همیشه خطرناک ترین است زیرا زمانی است که آنها می توانند نظام سیاسی را مجدداً نهادینه کنند، پادمانهای دموکراتیک را از بین ببرند و نهادها را به سمتی برگردانند تا وظایفی برخلاف هیات های اصلی قانون اساسی خود انجام دهند.
در طول چهار سال حضور “دونالد ترامپ” در کاخ سفید، او با انتصاب قضات فوق محافظه کار در دادگاه، تصمیمات دیوان عالی را بسیار به سمت راست برد. امروز قضات منصوب شده توسط رؤسای جمهور حزب جمهوری خواه، اکثریت محوری هستند اما ترامپ نتوانست قوانین انتخاباتی را به نفع خود تغییر دهد یا در شمارش آرا دستکاری کند. او که در تلاش برای انتخاب مجدد خود شکست خورد پیروان راست افراطی خود از جمله گروه های نئونازی و برتری گرا را تحریک کرد تا به ساختمان کنگره، مقر نمادین کنگره ایالات متحده، یورش برده و سناتورها را مجبور به بی اعتبار کردن شمارش آرا کنند. با حیرت عمومی، حزب جمهوری خواه بعداً تصمیم گرفت که تهاجم بی سابقه و خشونت آمیز به کاپیتول که تهدیدی واقعی برای تمامیت فیزیکی اعضای آن بود را یک عمل رایج جنگ سیاسی و “مشروع” جلوە دهد.
“بولسونارو” تهدید کرده است که کودتایی انجام خواهد داد که به او اجازه می دهد در قوه قضاییه و کنگره مداخله کند اما تاکنون موفقیت آمیز نبوده است. علیرغم ناتوانی اش در
برهم زدن کامل آرایش نهادی دموکراسی، او توانسته است دستگاه سیاست های عمومی را که کارکرد اصلی آن تحقق وعده های دموکراتیک قانون اساسی 1988 در مورد شمول تنوع کثرت گرایی فرهنگی آموزش جهانی سکولار آزادی آکادمیک است و قانون حفاظت از محیط زیست مردم بومی و سرزمین آنها را از بین ببرد. او همچنین علیه سیستم کنترل و تعادل برای پادمانهای دموکراتیک سرمایه گذاری کرده است. او استقلال تحقیقاتی دفتر دادستانی فدرال را خنثی کرد و فردی را از پیرامون حرفه حقوقی منصوب کرد تا نسبت به مقاصد خود مطیع باشد
او غالباً با کمک سیاستمداران مرکز اپورتونیست در شعبه قانونگذاری که برای سهولت به سمت راست افراطی رفتند برچیدن نهادی را ترویج کرد. سنا مانع مهمی در برابر شکست های قانونی و نهادی بوده است جایی که مرکز فرصت طلب “بولسونارو”، اکثریت نیست. بیشتر پایبندی نمایندگان کنگره به دستور کار ضد دموکراتیک “بولسونارو” به دلیل مدیریت خودسرانه فزاینده بودجه متمرکز در اصلاحات بودجه تحت کنترل رهبران کنگره است. اینها بودجه هایی هستند که از اولویت های سیاست عمومی منحرف می شوند و معیارهای شفافیت قانون اساسی را که بودجه به اصطلاح مخفی را تشکیل می دهد برآورده نمی کنند از طریق آن دولت “بولسونارو”، نابرابری های فوق العاده ای در تخصیص منابع عمومی ایجاد کرده است که نابرابری پایدار درآمد و فرصت ها را تشدید می کند. بیشترین قربانیان مستقیم، مدارس دولتی، سیستم بهداشت عمومی، و جمعیت کم درآمد در برزیل هستند کە شناخته می شوند کە سیاه پوستان و مردم بومی بوده اند.
حاکمان خودکامه اتفاقی هستند اما از ناکجا آباد بیرون نمی آیند. آنها دارای پایگاه های اجتماعی و پشتیبانی قوی در بازار مالی و بخشهای اقتصاد فسیلی هستند. در پایگاه اجتماعی “دونالد ترامپ”، بخش هایی از مناطق روستایی ایالات متحده وجود داشت، زمینداران کوچکی که به دلیل صنعتی شدن کشاورزی و تسلط شرکت های بزرگ کشاورزی صنعتی، از بازار آواره شدند و کارگرانی که به دلیل از بین رفتن کارخانه های فولادی منسوخ، بیکار شده اند. همچنین با انتشار گازهای گلخانه ای بالا با و با جابجایی تولیدات صنعتی به کشورهای دیگر با بهره وری بالاتر و هزینه کمتر صرف نظر از اینکه آنها چه فکر می کنند و از چه کسانی حمایت می کنند. آنها افرادی هستند که در گذار به معیشت های جدید، نیاز به محافظت دارند که در عین حفظ فرهنگ های خود در محیط اجتماعی – اقتصادی جدید، قابل اجرا هستند. از سوی دیگر “بولسونارو”، از حمایت بازار مالی بخش بزرگی از پاتریسیته های صنعتی تجارت کشاورزی و بخش های طبقه متوسط و پایین تر که با تحرک اجتماعی رو به پایین تهدید می شوند برخوردار بود. این دومی نیز در این گذار، به حمایت نیاز دارد.
در چندین رژیم استبدادی و حتی در برخی از دموکراسی ها با دولت های اقتدارگرا، شبه نظامیان دیجیتال که داوطلبان
در چندین رژیم استبدادی و حتی در برخی از دموکراسی ها با دولت های اقتدارگرا، شبه نظامیان دیجیتال که داوطلبانە مزدوران و ربات ها را با هم ترکیب می کنند بسیج می شوند تا پیام های نفرت انگیز و حملات خشونت آمیز را علیه مخالفان دولت منتشر کنند اما در همان محیطی که عوام فریبی استبدادی در آن رشد می کند، بذر جامعه ای آگاه و بسیج پذیر رشد می کند که قادر به ترویج دموکراتیک شدن دولت و دیجیتالی کردن سیاست است. در حوزه سایبری، مردم منابع و امکانات بیشتری برای مقابله با دولت حاکمان مستبد و شرکت های بزرگ نسبت به حوزه اجتماعی دارند. فضای عمومی برای کنترل و مشورت جمعی در حال گسترش است
دستکاری حیله گرانه اطلاعات و افکار عمومی توسط گروه های اقتدارگرا بخشی از گذار است. این به افزایش بی اعتمادی نسبت به دموکراسی، نمایندگی نهادها، سیاست و سیاستمداران کمک می کند، در عین حال، بی اعتمادی می تواند عنصر فعال زندگی مدنی شهروندان باشد و آنها را به استفاده از ابزارهای دیجیتال برای نظارت و گسترش نمایندگی و مداخله در تصمیمات عمومی سوق دهد (Butzlaff and Messinger-Zimmer، 2020).
شبکه ها، هزینه های فرصت مشارکت در شهروندی فعال و تصمیم گیری را به میزان قابل توجهی کاهش می دهند.
بی اعتمادی مدنی، نوعی از فعالیت است که بدون مشارکت سیاسی، ارزش چندانی ندارد. شهروند تماشاگر که رای نمی دهد، اعتراض نمی کند و مطالبه نمی کند مخالف غیرارادی دموکراسی است و به تنزل رژیم دموکراتیک به الیگارشی یا خودکامگی کمک می کند. کنترل دموکراتیک دولت و شرکت ها مستلزم مشارکت شهروندان فعال و هوشیار است. بی اعتمادی فعال شهروندان به آنها قدرت کنترلی بر معاملات سیاسی می دهد که به مراتب بیشتر از اشکال بی ثبات کننده اعتراض توسط مردم خشمگین برای گسترش دامنه دموکراتیک، مساعد است. چنین بدبینی شهروندان می تواند ابزاری برای تقویت مشروعیت دموکراتیک باشد با این حال تأثیرات اجتماعی نامطلوب انتقال منجر به بی اعتباری در دموکراسی و سیاست می شود. من بی اعتباری را از بی اعتمادی فعال که برای دموکراسی سودمند است متمایز می کنم. بی اعتباری یا عدم رضایت، مخل و غیر دموکراتیک خواهد بود. این دو جریان قوی انگیزه سیاسی، در قطب بندی های معاصر با هم برخورد می کنند.
تجارب ایالات متحده و برزیل نشان می دهد که موفقیت حملات خودکامه در محیطی که از دموکراسی سرخورده شده است به استحکام نهادهای دموکراتیک و میزان انسجام جامعه حول دموکراسی بستگی دارد. در سطح نهادی در هر
دو مورد مشاهده شد که برخی به طور مؤثری کار کردند تا حداقل دامنه حملات به دموکراسی را مهار کنند.
در ایالات متحده، خودمختاری فدراتیو گسترده تر، به اکثر ایالت ها اجازه داده است تا از تلاش ها برای تغییر قوانین انتخاباتی به ضرر اقلیت ها جلوگیری کنند. حتی در دیوان عالی قضات، جمهوری خواه راست میانه با قضات دموکرات متحد شده اند تا برخی از جدیترین طرح ها برای محدود کردن حق رای فرمانداران و نمایندگان ایالتی مرتبط با “ترامپ” را ممنوع کنند. در برزیل، دادگاه عالی از یک سو و سنا از سوی دیگر به عنوان سپری در برابر تلاش ها برای از بین بردن دموکراسی عمل کردند.
انسجام اجتماعی حول دموکراسی به دلیل ناامیدی فزاینده از وعده های مندرج در میثاق قانون اساسی هر کشور تضعیف می شود. حمایت از دموکراسی بیش از هر چیز به سیاست هایی بستگی دارد که با تأمین رفاه، نیازهای ساختاری مردم را به اندازه کافی برآورده کند.
در مرحله دگردیسی اجتماعی که در حال تجربه آن هستیم عملکرد ضعیف دولت و ناکافی بودن سیاست های عمومی در برابر نیازهای جدید به وجود آمده، جذابیت عوام فریبی را تقویت و دموکراسی را تهدید می کند. در این دوره انتقالی که تخمین مدت زمان آن دشوار است همه پاسخ ها ناکافی هستند زیرا در قلمرو، کمبود قدرت سیاسی و اقتصادی همیشه حاکم است. علاوه بر این سیاست الیگارشی چه در چپ و چه در راست، حتی اکثر نیازهای جدید ایجاد شده توسط گذار را نمی بیند یا نمی شناسد. از این رو گلوگاه در ارائه راه حل های سیاست برای اکثریت است. این یک بعد اساسی از اثر بخشی مادی و سیاسی است که به تعهدات اجتماعی دولت و مطابقت بین خواسته های جامعه و سیاست های عمومی بین وعده دموکراتیک و نتیجه اقدامات دولت های دموکراتیک مربوط می شود.
“روز انوالون” (2015) یادآور می شود که دموکراسی از لحاظ تاریخی، خود را همزمان به عنوان یک وعده و یک مشکل نشان داده است. این وعده نمی تواند به طور کامل محقق شود زیرا باید با پویایی های اجتماعی سازگار شود، باید پاسخ های ساختاری کافی برای مشکلات در هر مرحله از توسعه جامعه ارائه دهد و به روز رسانی برنامه دموکراتیک ضرورت یابد. آنچه دمکراسی به دنبال آن است تئوری انتقال است که به ما اجازه می دهد تا به راه حل های ساختاری موقت فکر کنیم تا زمانی که حالت های جدید ناشی از دگردیسی شروع به ایجاد پاسخ های دائمی با استفاده از منطق و ابزار پارادایم های جدید اجتماعی ظهور کنند. اما برای تحقق این امر قبل از هر چیز لازم است بدانیم که ما در حال تجربه یک دگردیسی اجتماعی و یک دگرگونی ساختاری رادیکال عمیق و جهانی هستیم و نه مجموعه ای از تغییرات متعارف.
هیچ دولت دموکراتیکی هنوز نتوانسته است این عناصر نوظهور جنین های جدید را به منابع موجود برای کاهش اثرات مضر انتقال مرتبط کند “سیمور مارتین لیپست” (1960) جامعه شناس ليبرال – محافظه کار از اهمیت تامین نیازهای مادی شهروندان برای ثبات و مشروعیت دموکراتیک صحبت کرد. متفکر مارکسیست “آنتونیو گرامشی” (1977)، توانایی ارائه پاسخ های ساختاری به نیازهای مردم را شرط لازم برای هژمونی اخلاقی در نظم سیاسی جدید می دانست. مشروعیت و هژمونی اخلاقی، اصطلاحاتی معادل هستند که از پارادایم های قطبی سرچشمه می گیرند. یکی به دنبال ثبات رژیم است دیگری تغییر قدرت. هر دو نیاز به پاسخ های سیاستی مشخص در راستای نیازهای مادی و فرهنگی جامعه را تشخیص می دهند. واکنش دموکراتیک باید مستقیماً با وعده دموکراسی مرتبط باشد حتی اگر این وعده هرگز به طور کامل محقق نشود. دموکراسی با تلاش برای تحقق بخشیدن به بخش اساسی آن، یعنی حقوق مدنی و اجتماعی آغاز می شود و علاوه بر این، همواره به سوی تحقق ابعاد دیگر وعده دموکراتیک که هنوز محقق نشده است حرکت می کند به ویژه آنهایی که نمایندگی بیشتر و کانال های صوتی گسترده تری را برای مردم غیر نظامی ارائه می دهند تا به صورت نهادینه ظاهر شوند.
محدود شدن دموکراسی نمایندگی، نتیجه عدم همزمانی بین روند اجتماعی و فرآیند سیاسی است. در طول قرن بیستم، سیاست در دموکراسی های نمایندگی متعارف به طور سیستماتیک، به دنبال ثبات بود که یک فضیلت دموکراتیک تلقی می شود. همبستگی نیروهای موجود در اقتصاد و سیاست، میل عمومی برای ثبات دموکراتیک را با منافع خصوصی در ثبات سیاست هایی که به نفع صاحبان قدرت است در هم می آمیزد. بنابراین نظم دموکراتیک با وضعیت موجود اشتباه گرفته می شود و اراده عمومی برای حفظ دموکراسی، به ابزاری برای منافع الیگارشی در حفظ این وضعیت تبدیل می شود. دموکراسی ها بسیار محافظه کار شده اند و مشروعیت دموکراسی را به خطر می اندازند. نمایندگی و مشارکت شهروندان برای تضمین ثبات سیاست ها قربانی شده است.
این محافظه کاری، با هژمونی سیاست های ثبات مالی بر سایر ملاحظات تشدید شد که تنها با همه گیری شکسته شد که افزایش جهانی در هزینه های عمومی برای مقابله با وضعیت اضطراری بهداشتی را تحمیل کرد. ریاضت ارتدکس با مفهوم گسترده تر و انعطاف پذیرتر مسوولیت مالی متفاوت است. هدف اول فقط مازاد مالی است که معمولاً به مستقیم ترین و خودکارترین کاهش هزینه ها متوسل می شود. صرف نظر از پیامدهای توزیعی آنها به طور کلی از طریق برش های خطی یا سقف های مطلق برای هزینه با اثرات رگرسیون ساخته می شود.
از سوی دیگر مسوولیت مالی، تعادل حساب های عمومی را فراهم و تضمین می کند که مخارج دائمی منابع مالی دائمی داشته باشند. مسالە اصولاً به کیفیت مخارج عمومی و مهار رشد بدهی عمومی مربوط می شود و به دنبال به حداقل رساندن تأثیرات توزیعی واپس گرایانه است. دولت های مترقی می توانند مسوولیت مالی را بر عهده بگیرند و این تعادل را از طریق دو رویه جستجو کنند. اول قطع یارانه های سرمایه و آزاد کردن درآمدهایی که دولت از آنها صرف نظر کرده تا به نفع سرمایه داران باشد و افزایش درآمدهای حاصل از مالیات های تصاعدی که بیشتر از ثروتمندان دریافت می کند. دومین اقدام، پایبندی غیر منعطف به قاعده ایجاد یا افزایش مخارج دائمی با منابع مالی دائمی است.
یکی از مشکلات تحلیل های دموکراسی این است که آنها از یک مدل ذهنی پیروی می کنند که آن را مرحله نهایی می داند که پس از رسیدن به آن، فقط به مراقبت و نگهداری نیاز دارد تا ثبات و مشروعیت آن تضمین شود. اما دموکراسی در یک زمینه اجتماعی پویا، متضاد و مشکل دار، وجود دارد. تغییرات کنونی مرتبط با پویایی های جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مرتبط با پیشرفت مادی، قانون اساسی مردم غیر نظامی و نهادی را تغییر داده و گسترش داده و نیازهای آنها را تغییر می دهد.
بنابراین دموکراسی را باید به عنوان بخشی از یک سیستم پیچیده در حال تکامل هدف متحرک آرمان تمدنی آزادی و برابری حقوق و فرصت ها در نظر گرفت. این چشم انداز به دنبال به روز رسانی دائمی لیبرال دموکراسی است که هر چه فراگیرتر، مشارکتی تر و هماهنگ تر با مطالبات و حقوق جدید باشد. عنصر تزلزل ناپذیری در وجود دموکراتیک وجود دارد. دموکراسی، فرآیند دائمی تشکیل حاکمیت مردمی خود مردم به عنوان یک سوژه جمعی و ابزار اعمال این حاکمیت است.
چالش های اصلی در طول و پس از دگردیسی، غلبه بر نابرابری های قدیمی و جدید، تغییر شکل پادمانها در برابر استبداد و تعمیق دموکراسی دیجیتال تقویت شده توسط مکانیسم های جدید مشارکت و نمایندگی ارائه شده توسط جامعه دیجیتال است، چالش هایی که جوامع برای آن، ابزار جدیدی را که ناشی از تغییرات فنی و رفتاری است اضافه می کنند.
این مقالە، ترجمەای است از:
Social Metamorphosis and Democracy, Sérgio Abranches, 2022
- سرجیو آبرانچس، دانشمند علوم سیاسی، استاد دانشگاە و نویسندە است