تحقیقات در مورد پیوند بین ناسیونالیسم و حافظه اجتماعی از زمان فروپاشی دیوار برلین شتاب بیشتری گرفته است. مورخان، دانشمندان علوم اجتماعی و فیلسوفان اغلب تلاش کردهاند پیوند بین ملیگرایی و حافظه را از طریق دریچهای تاریخی توضیح دهند که داستان شکلگیری یک دولت ملی را در یک پیشرفت خطی چارچوب میدهد. بنابراین حافظه اجتماعی به عنوان بخش مهمی از شکل گیری و حفظ هویت ملی مورد تاکید قرار می گیرد. اگرچه حافظه اجتماعی اغلب بر نسخههای تجلیلشده گذشته تاریخی متمرکز است اما بسیار فراتر از لحظات «مثبت» گذشته برای ملت است. کارهای جدیدتر در مورد خاطره و یادآوری به طور فزاینده ای بر گذشته جمعی آسیب زا و خاطره ترومای جمعی به عنوان یک “محل تاریخی” مهم تأکید کرده اند که تأثیر قوی بر شکل گیری هویت ملی و گروهی در طول زمان دارد. برای مثال، هولوکاست، نسلکشی رواندا، نسلکشی بالکان، نسلکشی ارامنه، و جنگهای عراق و افغانستان اخیراً بیشتر مورد توجه محققان در مطالعه حافظه و ناسیونالیسم قرار گرفتهاند. یکی از راههای مهم این اثر، مطالعه خاطره و تاریخ جنگ و نسل کشی در تلاقی جنسیت و حافظه است. بحث در مورد چنین تجربیات آسیب زا همچنین مستلزم تبعید، جابجایی و جابجایی اجباری است (مانند وضعیت اسفناک اخیر پناهندگان عراقی، افغانی و سوری که بحث های مهمی را در مورد آسیب و هویت درگیر می کند). یکی از راههای مهم این اثر، مطالعه خاطره و تاریخ جنگ و نسل کشی در تلاقی جنسیت و حافظه است. بحث در مورد چنین تجربیات آسیب زا همچنین مستلزم تبعید، جابجایی و جابجایی اجباری است (مانند وضعیت اسفناک اخیر پناهندگان عراقی، افغانی و سوری که بحث های مهمی در مورد آسیب و هویت درگیر می شود).
فراتر از مفاهیم مطالعات جنگ و درگیری، دیدگاه انتقادی تر، بحث تروما را به مرکز مطالعات ناسیونالیسم آورده است. این که چگونه اپیزودهای آسیب زا در تاریخ ملت ها، گفتمان ملی و ساخت هویت ملی را شکل می دهند، محور اصلی تحقیق در این مقاله است. بخشهای زیر نشان میدهد که چگونه مطالعات تروما در مطالعات ملیگرایی گنجانده شدهاند، و چگونه این کار هر دو زمینهی مطالعات ناسیونالیسم و تروما را غنی میکند. هدف اصلی در اینجا برجسته کردن این است که چگونه ادبیات و زمینه مطالعات تروما می تواند درک ما از شکل گیری هویت ملی را افزایش دهد و نشان دهد که در نظر گرفتن تجربیات آسیب زا در بررسی ما از ناسیونالیسم، حیاتی است.
این مقاله سه زاویه را پیشنهاد می کند که از طریق آنها مفهوم تروما با مطالعه ملی گرایی مرتبط شده است:
اول، تروما به عنوان محرک ناسیونالیسم، و به چالش کشیدن گفتمان های هویت ملی.
دوم، روشی که تحقیق در مورد آسیب مرتکب میتواند ادامه یابد یا گفتمانهای انکار را ایجاد کند که سعی در تحریف یا خاموش کردن آسیب قربانیان دارد.
و سوم، تروما به عنوان چیزی بیش از یک رویداد یا مجموعه ای از رویدادها دیده می شود که به عنوان پدیده های مستقل مورد بررسی قرار می گیرند، با بررسی تروما از دریچه عدالت، شناخت و مجازات.
این سه راه مطالعه تروما می توانند نقشی حیاتی برای مطالعه ناسیونالیسم ایفا کنند، نه تنها به این دلیل که به ما کمک می کنند تا تأثیر این جنایات را درک کنیم، بلکه همچنین چگونه گفتمان های هویت ملی را شکل می دهند.
مطالعه تروما و ناسیونالیسم از طریق این لنزها به نشان دادن اینکه چرا برخی رویدادها یا دورههای آسیبزا (تاریخی) تأثیر شدیدی بر این گفتمانها در طول نسلها دارند و چگونه خاطرات منتقل میشوند کمک میکند و همچنین میتواند به تفکر عذرخواهی، آشتی و آشتی کمک کند؛ عدالت در سیاست (بین) ملی و در تلاش برای بازسازی بافت شکسته اجتماعی.
به طور انتقادی، همچنین آشکار است که نیاز به توجه بیشتر محققان تروما در مورد تلاقی رویکردهای جنسیتی و خرد به ناسیونالیسم و بحث در مورد دیدگاههای پسااستعماری در مورد آسیب و آشتی وجود دارد، زیرا این حوزهها به هزینه نادیده گرفته شدهاند. از تبیینهای کلان ناسیونالیسم که تنها بر بستر اروپایی تمرکز دارد و چگونگی انتقال خاطرات، و همچنین می تواند به (باز) تفکر در مورد عذرخواهی، آشتی، و عدالت در سیاست (بین) ملی و در تلاش برای بازسازی بافت اجتماعی شکسته کمک کند.
به طور انتقادی، همچنین آشکار است که نیاز به توجه بیشتر محققان تروما در مورد تلاقی رویکردهای جنسیتی و خرد به ناسیونالیسم و بحث در مورد دیدگاههای پسااستعماری در مورد آسیب و آشتی وجود دارد زیرا این حوزهها از تبیینهای کلان ناسیونالیسم که تنها بر بستر اروپایی تمرکز دارد نادیدە گرفتە شدەاند.
ادبیات ناسیونالیسم و حافظه حوزه ناسیونالیسم به شدت میان رشته ای است و تعاریف متفاوتی از مفاهیم ملت ها و ناسیونالیسم ارائه می دهد و توضیحاتی در مورد اینکه چه زمانی پدید آمدند، کدام اول آمدند و چگونه به عنوان سازه های مدرنی که اساس سیاست جهانی شده اند حفظ شدند. به این ترتیب، نظریه پردازان مختلف کمک های مهمی به حوزه ناسیونالیسم ارائه کرده اند که از دیدگاه های نظری مختلف، از ازلی تا دیدگاه های الهام گرفته از پساساختارگرایی و تحلیل گفتمان (برای مروری بر حوزه ناسیونالیسم و مشکلات مفهوم ناسیونالیسم، نگاه کنید به Ozkirimli 2010 ؛ Ichijo & Gordana 2005 ؛ Calhoun 1994) گوناگونی دارد. هر دو حوزه مطالعات ناسیونالیسم و مطالعات حافظه به بحث اصلی پیرامون «تولد» دولت های ملت و هویت ملی پرداخته اند. اکثر محققان ناسیونالیسم بر این باورند که ملت یک پدیده مدرن است که با تغییرات ساختاری در حوالی زمان صنعتی شدن، شهرنشینی و سرمایه داری مرتبط است. با این حال، چنین «مدرنیستهایی» این ایده را که گذشته ملتها را شکل داده است، کاملاً کنار نمیگذارند. در عوض، موضع مشترک آنها این است که دوران مدرن نشان دهنده گسست قابل توجهی از عناصر مهم گذشته است همانطور که ارنست رنان ادعا می کند (1882). با این حال، تجارب آسیبزا، بهعنوان مثال نسلکشی شدید، که در حافظه تاریخی جمعی (و فردی) یک ملت حک شدهاند در طول زمان «ناپدید» یا «از بین نمیروند». در عوض، من استدلال میکنم که حوزه مطالعات حافظه و ناسیونالیسم میتواند به ما نشان دهد که این خاطرات آسیبزا خود را به طور مداوم در طول زمان در ساختهای ملت بیان میکنند.
در مطالعات حافظه، ساخت هویت ملی به حافظه جمعی مشترکی اطلاق میشود که از نظر تاریخی بر افراد خاص (قهرمانان)، رویدادها (از طریق بزرگداشت)، و مکانهای خاطره و یادبود – یا “جایگاه خاطره” برای استفاده از مفهوم اصلی پیر نورا (نورا) تمرکز میکند . & کریتزمن1996)، که توسط محققان پسااستعماری و پساساختارگرا به دلیل تکیه بر اخلاقیات همگن کننده مورد انتقاد قرار گرفته است. همانطور که “جفری کی اولیک” توضیح می دهد تأکید در ادبیات بر مخالفت با اشکال هژمونیک ساخت هویت ملی، نیاز به جدا شدن از ایده هویت ملی به عنوان یک حافظه جمعی واحد را آشکار می کند، همانطور که جفری کی اولیک می گوید: «…منشاء مفهوم حافظه جمعی [در بوته برنامههای دولتگرایانه است»، که «گرایشهای تقلیلگرایی» را در میدان برای کسانی که بر روی مفاهیم ملت حافظه کار میکنند، باقی میگذارد ( 2003 ، 5).
ادبیات ملیگرایی و حافظه بر بحثهای تاریخ که به گذشته تجلیلشده ملت یا اسطورههای اجداد گره خوردهاند، متمرکز شده است که برای مثال توسط محققانی مانند آنتونی اسمیت و اریک هابسبام به شدت تأکید شده است. با این حال، تاریخ بی رحمی، استعمار، مهاجرت، جنگ به طور فزاینده ای است که در گفتمان ناسیونالیسم جلو و محور قرار می گیرد. این می تواند ملت را از هم جدا کند، اما در نهایت، تاریخچه به حاشیه رانده شده افراد و جوامعی را که مدت ها به دلیل ساختارهای هژمونیک استعمار، سرمایه داری، صنعتی شدن و مدرنیزاسیون و خشونت سیستمیک مسکوت مانده است، روشن می کند (چاکرابارتی 2007؛ دال مایر 1998 ). به این ترتیب، مطالعات حافظه یک حوزه تحقیقاتی مهم است، به ویژه هنگامی که با نظریه های ناسیونالیسم مرتبط باشد، زیرا به برجسته کردن اهمیت گذشته غالباً مداوم در حال و آینده هویت ملی کمک می کند. این خاطره سازی می تواند به شکل گفتمان حافظه تحمیلی از بالا به پایین باشد که تلاش می کند حضور اقلیت ها، مخالفان، یا هویت های جنسیتی (مانند افراد و جوامع LGBTQI) را پاک کند. از سوی دیگر، خاطرات نیز ابزار قدرتمندی برای مبارزه علیه امپریالیسم، هژمونی و تلاشهای خاموش کردن از بالا به پایین هستند. از طریق درک دوم از خاطرات است که فرودست می تواند صحبت کند (Dallmayr 1998 ; Foucault 1980 ; Chakrabarty 2007). به عنوان مثال، در مورد اتحاد جماهیر شوروی، تاریخ نگاری عمداً توسط رهبری به منظور ادغام جامعه چند ملیتی و مدرن سازی آن با هدف دستیابی به سوسیالیسم مورد استفاده قرار گرفت. با این حال، همانطور که “ویکن چتریان” در مورد ارمنستان اشاره می کند یک گفتمان حاشیه ای به عنوان «گفتمان ظریف تری متمایز از خط رسمی شوروی، غالباً برای دفاع از ملت و علیه قدرت مرکزی روسیه یا یک ملیت همسایه رقیب حاکم بود. ” ( 2008 ، 37؛ Mink & Neumayer 2013 ).
چالش دیگری در برابر دیدگاه مدرنیستی در علوم اجتماعی توسط چندین محقق بیان شده که استدلال میکنند مکتب مدرنیستی تمایل دارد بر آینده غایتشناختی تمرکز کند؛ با نسخههایی به سمت نقطه پایانی که پیشرفتهتر، بهتر و متمدنتر باشد (بهابا 1994؛ سانی 1993 ) . ؛( Duara 1995 ؛ Assmann 2010 ). علاوه بر این، توضیحاتی که درباره «ناپدید شدن» گذشته در ساخت مدرن ملت وجود دارد توسط چندین نظریهپرداز، از جمله جان رالز، ارنست رنان، و ارنست گلنر ، به شدت در ادبیات بحث شده است. اما با اندیشیدن به خاطرات و قدرت انتقال خاطرات در خانواده ها و جمع ها، می توان گذشته را نه به عنوان مقابله با حال یا آینده، بلکه به عنوان همزیستی با آنها در نظر گرفت. بنابراین، خطی بودن تاریخ نگاری با ادراک زمان در توضیح مکان خاطره (و آسیب) مفید نیست ( هیرش 2012 ؛ ادکینز 2003 ).
تبیین ملتها و ناسیونالیسم از طریق آسیبهای جمعی
سنت تحلیل گفتمان انتقادی، به رهبری “روث ووداک” و دیگر نظریهپردازان انتقادی ناسیونالیسم، به جایگزینی مهم برای نظریههای سنتی ملیگرایی تبدیل شده است، بهویژه زمانی که به جایگاه آسیب و تاریخ در ساختن ملی توجه شود. تأکید در این مورد به شدت از تبیینهای ساختاری، تاریخی و نهادی ناسیونالیسم به رویهها و گفتمانهای روزمره هویت ملی تغییر کرده است ( فاکس و میلر-ادریس 2008 ؛ ووداک 1999 ؛ کالهون 1994 ، 1997 ). “کالهون” توضیح میدهد که ناسیونالیسم به چیزی اشاره دارد که “میشل فوکو”، “شکلبندی گفتمانی” نامیده میشود، شیوهای از صحبت کردن که آگاهی را شکل میدهد، اما همچنین به اندازهای مشکلساز است که مدام مسائل و سؤالات بیشتری ایجاد میکند و ما را به گفتوگوی بیشتر ایجاد بحث در مورد چگونگی تفکر در مورد آن سوق می دهد. ( 1997 ، 3) علاوه بر این، مطالعات متقاطع به ما یادآوری کرده اند که چندین فاکتور دیگر در هنگام مطالعه هویت، مانند طبقه، قومیت، نژاد، و جنسیت و سایر تقسیمات اجتماعی ضروری است ( یووال-دیویس, 2006 ).
حافظه آسیب زا فقط از طریق حوزه خود فرد از رویدادهای جمعی، عکس ها، اشیاء خاطره از گذشته، یا متعلقات یا داستان های خانوادگی نشان داده نمی شود بلکه به عنوان یک پدیده جمعی نیز در نظر گرفته می شود. حافظه جمعی ممکن است نتیجه نیاز به ایجاد پیوندهای قوی بین مردم باشد و همانطور که “ماریان هیرش” بیان می کند بر “ارث مشترک چندین تاریخ آسیب زا و مسئولیت فردی و اجتماعی که ما نسبت به گذشته ای پایدار و آسیب زا احساس می کنیم” تأکید می کند (2012، 33 ) . -34). در واقع، به عنوان جفری الکساندر ( 2012) همچنین تاکید می کند که آسیب های فرهنگی در هویت جمعی جا افتاده و تثبیت می شود. او معتقد است که آسیبهای فرهنگی باید توسط گروههای ناقل تفسیر، روایت و معنا داده شوند “که بهطور اجرایی به دنبال این هستند که یک رویداد خاص توسط گروه وسیعتر به عنوان آسیبزا تشخیص داده شود (یا نه) (وودز و دبز 2013، 611 ). به این ترتیب، آسیبهای فرهنگی، بر خلاف آسیبهای فردی، «از دست دادن چشمگیر هویت و معنا، پارگی در بافت اجتماعی، و تحت تأثیر قرار دادن گروهی از مردم که به درجاتی از انسجام دست یافتهاند» را به تصویر میکشد (Eyerman 2001, 2 ) .
این جنبه از مطالعات تروما پیامدهایی برای ساخت هویت ملی دارد به این ترتیب که رویداد آسیب زا نقطه عطف مهمی در هویت و گفتمان ملی است (به Beukian ,2015 برای مورد ارمنستان پس از شوروی مراجعه کنید). همانطور که توسط الکساندر تعریف شده است مفهوم ترومای فرهنگی به عنوان احساس جمعی “تسلیم شدن به یک رویداد هولناک که آثار پاک نشدنی بر آگاهی گروهی بر جای می گذارد، خاطرات آنها را برای همیشه نشان می دهد و هویت آینده آنها را به روش های اساسی و غیرقابل برگشت تغییر می دهد” درک می شود. ( 2004، 1). بنابراین، ادبیات مربوط به خاطرات آسیبزای جمعی، شیوهای را برجسته میکند که در آن تجربیات تاریخی منفی بر هویت ملی تأثیر میگذارد به گونهای که میتواند پایههای وحدت درک شده یا تصور شده را متزلزل کند – رویدادهای آسیبزا میتوانند تأثیر طولانیمدتی بر هویتها و آگاهی جمعی داشته باشند (نیل, 1998).
ساختارهای اجتماعی خاطرات جمعی و خاطره
( Giesen ,2004 )، به دلیل تجارب مختلف تاریخی و موقعیت اجتماعی هرگز جهانی نیستند. به عنوان مثال، ١٥٠ مین سالگرد تأسیس کانادا در سال ٢٠١٧ ماهیت بحث برانگیز حافظه جمعی را برجسته کرد و سؤالاتی را در مورد اینکه کانادا واقعاً جشن گرفته می شود ایجاد کرد. به این ترتیب، علیرغم تلاشها برای آشتی از طریق کمیته حقیقت و آشتی، تسلیم ادامه روایتهای بومی از هویت جمعی به روایت غالب «کانادایی بودن»، قابل توجه است (کولتارد 2014 ) .
مطالعات تروما به شدت بر روشهایی متمرکز شده است که تجربیات آسیبزای گذشته درونی میشوند و از طریق بزرگداشتها و اعمال و شیوههای مختلف یادآوری بیان میشوند. بسیاری از این کار تغییرات بین نسلی حافظه آسیب زا را مورد توجه قرار داده است، به ویژه از نظر مطالعه حافظه به عنوان تاریخ بی رحمی، استعمار، مهاجرت، و جنگ (اغلب از طریق یک دریچه جنسیتی انتقادی) (چاترجی 1993؛ ناگل 2003 ؛ پیترسون 1999 ). از این ادبیات میتوان دید که چگونه رویدادها و خاطرات آسیبزا از ما میخواهند که تأثیر آسیب جمعی را در ایجاد حس از دست دادن، تخریب و جبران خسارت در نظر بگیریم (به Theriault 2014 مراجعه کنید.در مورد آسیب فردی در مقابل آسیب جمعی در نسل کشی). همانطور که “سکای” میگوید «سایههای تروما»، «غیرارادی و دست نیافتنی بودن تجربهی کسانی را که با گذشته آسیبزا درگیر میشوند، چه کسانی که مستقیماً تحت تأثیر آن قرار میگیرند و هم کسانی که بعد از آن میآیند» برجسته میکند ( 2016 ، 5). از این نظر، آنطور که آنتونی اسمیت میگوید با «عصر طلایی» ملت همراه نیست، بلکه، و مهمتر از آن، با تاریخ خشونت، شکست، حرکت و از دست دادن همراه است. احساس بخشی از این گروه مشترک، به ویژه بر اساس تجربیات آسیب زا، از طریق انتقال بین نسلی تقویت می شود،
( آسمان 2010).، 42)؛ بر اساس عادت، آیین ها، بزرگداشت ها، بایگانی ها، تاریخ نگاری ها، و غیره.
به این ترتیب، فرد و جمع به هم مرتبط هستند، زیرا مردم خاطرات جمعی را نه تنها از طریق تجربه زیسته، بلکه از طریق تعامل، ارتباط، یادگیری، شناسایی و ایجاد می کنند. ( همان ، 40). ماریان هیرش ( 2012 ) این موضوع با مفهوم «پسا خاطره»، مفهوم مهمی که میتواند از طریق سیستمهای نمادین مختلف، به پل زدن رویدادهای آسیبزای تاریخی به نسلهای جوانتر در یک خانواده یا جامعه کمک کند.
بسیاری از تجربیات آسیبزای مدرن در مفهومسازی تروما بهعنوان یک موضوع فرهنگی مطالعه، «محصول تاریخ و سیاست، در معرض بازتفسیر، اعتراض و مداخله» گنجانده شدهاند (کاسپر و ورتایمر 2016، 3). پژوهش میان رشته ای اخیر “مونیکا جی. کاسپر” و “اریک ورتایمر “به شدت این نکات را برجسته می کند و نشان می دهد که چقدر نیاز به توجه بیشتر محققان علوم انسانی و اجتماعی وجود دارد. حوزه مطالعات انتقادی تروما به طور فزاینده ای بر روی باز کردن اصطلاح تروما متمرکز شده است، و بیشتر از نیاز به اندیشیدن به آن در قالب یک تحقیق معرفتی فکری و یک مقوله تجربی که از طریق رویدادهای اجتماعی و سیاسی، جنبش ها و تجربیات مردم کار می کند، آگاه است. همانطور که تروما با «هم هستیشناختی و هم معرفتشناختی، مجموعهها و تلاقیها، شیوههای هستی و راههای شناخت» سر و کار دارد ( Ibid.، 6). این تحول مهمی در مطالعات تروما است زیرا با سنت تحلیل گفتمان انتقادی در مطالعه ناسیونالیسم پیوند دارد – هر دو حوزه سعی میکنند بررسی عوامل فکری، معرفتشناختی و ساختاری را که هویت و هستی را شکل میدهند بر عاملیت افراد در درک و شکل دادن به محیط اطراف خود با تمرکز تشکیل دهند.
تروما به عنوان محرک ناسیونالیسم
یادآوری و بزرگداشت لحظات آسیب های تاریخی مانند نسل کشی، شکست در جنگ، یا از دست دادن قلمرو و هویت، آوارگی نقش بسزایی در تعیین گفتمان هویت ملی دارد. بررسی نقش شکست در گفتمان ناسیونالیستی به دلیل اهمیت خاصی که در تمایز گروه ملی از سایر انجمنهای گروههای اجتماعی دارد مورد تأکید برخی از محققان ملیگرایی قرار گرفته است. کار “استیون ماک” به خوبی در این منظر قرار دارد زیرا او استدلال میکند که تمرکز بر تاریخ شکست در اسطورهسازی ملی در واقع «محصول توانایی منحصربهفرد آن برای پرداختن به این معضل در چارچوب ملتسازی مدرن است» (2011) . از این نظر، بحث بین کسانی که ادعای ملت را دارند کاملاً مدرن است و کسانی که ریشههای قومی قویتری در گذشته میبینند چندان معنادار به نظر نمیرسد. جان هاچینسون ( 2007 ) نیز بر حافظه جنگ و نقش آن در تصور و ساختن ملی گرایی و ملت تمرکز دارد. حافظه جمعی جنگ در تاریخ در بررسی ظهور ناسیونالیسم مهم است، به عنوان مثال، اگر به راه هایی فکر کنیم که پیروزی ارمنی ها در قره باغ کوهستانی و از دست دادن طرف آذربایجان هویت ملی مربوط به آنها را شکل می دهد نه تنها به توسعه پس از استقلال، بلکه حتی نحوه پیوند دو گفتمان هویت ملی با تجربیات آسیب زای گذشته مانند نسل کشی ارامنه در سال ١٩١٥ برای ارامنه، مرتبط است (Marutyan 2009 ;بیشتر و بیشتر 2015 ).
با این حال، این مطالعات، تأثیر تروما را بر ساختهای هویت ملی در نظر نمیگیرند و به مؤلفه جنسیتی جنگ نمیپردازند و زمینه نظامیسازی مردانه آن را برجسته میکنند. شکست (و پیروزی) در گفتمان هویت ملی نقش دارد اما برای تعمیق بیشتر درک ما از هویت ملی و محل تروما، تأثیر دومی با چگونگی تولد ناسیونالیسم در وهله اول سنجیده نمیشود که در آن گروهها به این آسیب پاسخ میدهند و آن را در تاریخ خود جای میدهند – آیینها و نمایشهای یادآوری، گفتمانهایی درباره هویت ملی، اسطورهها و قهرمانان جمعی-. به این ترتیب، خاطرات شکست، از دست دادن و شکسته شدن پیوندهای جمعی به گونه ای به یاد می آیند که ممکن است هویت ملی را تقویت یا تضعیف کند. (رولان بارت،2004 ، 112). این همچنین نشان دهنده اهمیت رویدادهای آسیب زا برای ساخت هویت ملی است و اینکه چرا باید جایگاه و نقش رویدادهای آسیب زا در ساخت هویت های جمعی را در نظر گرفت.
ترومای مرتکب، انکار و تحریف/خاموش کردن روایتها
یادآوری آسیبهای روحی مبتنی بر هویت قربانیان بیشتر مورد توجه ادبیات قرار گرفته است و فضای کمتری برای بررسی آسیب مجرمان، که اغلب موضوعی حساس و دشوار است باقی میگذارد. آسیب مجرمان در چارچوب جستجوی گناه و مجازات مرتکبین تحلیل شده است ( گیسن 2004) .، 114). “لاکاپرا” از تمایز بین آسیب مجرمان و آسیب دیدگان قربانیان دفاع می کند. در حالی که هر دوی آنها از تروما رنج می برند حتی به روش های مشابه، “ترومای مرتکب … از نظر اخلاقی و سیاسی به روش های تعیین کننده متفاوت است. انکار یا سرکوب آن تفاوت اساسی یکی از پایه های تلاش فرافکنانه برای سرزنش قربانی یا عذرخواهی برای آمیختن مرتکب یا همکار با قربانی است» ( 1998 ، 41).
در سطح ملی، آسیب فرهنگی ناشی از “اعمال شرم آور” مرتکبین، به وام گرفتن از Taner Akçam ( 2006 ) باعث ایجاد اختلال در هنجار می شود زیرا تروما، همانطور که الکساندر ادعا می کند “نتیجه این ناراحتی حاد است که به هسته اصلی وارد می شود؛ احساس جمعی از هویت خود» ( 2004 ، 10). “گلای ترکمن درویش اوغلو” (2013 ، 673) مکانیسم های مختلف اتخاذ شده توسط ملت ها برای کنار آمدن با گذشته خود را توضیح می دهد؛ با تأمل در ادبیات مربوط به ترومای مرتکب که چگونه برخی از کشورها “مکانیسم های دفاعی … برای رسیدگی به گذشته خود” را توسعه می دهند، از جمله فراموشی و انکار، سکوت، و توجیه بخشی از این اقدامات مقابله ای است. پاسخ ترومای مرتکب همچنین ممکن است مبتنی بر پذیرش “اعمال شرم آور”، با اعترافات، آشتی، و حتی عذرخواهی عمومی باشد ( لیند 2008 ؛ گیسن 2004).). در مورد نسلکشی ارامنه در سال ١٩١٥ در ترکیه، همانطور که ترکمن درویش اوغلو استدلال میکند «قتل هرانت دینک آغازگر شکلگیری یک ترومای فرهنگی بود» و از آن لحظه، «این تروما حتی باعث ایجاد گناه جمعی شد. …» و احساس مسوولیت و اعتراف به جنایات، اما نتوانست به آشتی دست یابد ( 2013 ، 688).
بنابراین، به همان اندازه که بسیج حول هویت ملی می تواند به سمت فراموشی و انکار وقایع فجیع سوق داده شود چشم اندازی که اغلب توسط عاملان آن تبلیغ می شود می تواند بیانگر نیاز به حفظ هویت پیرامون آن جنایت نیز باشد.
شاید در آستانه پذیرش یک رویداد به عنوان رویداد آسیب زا است که منجر به احساس مسئولیت، پذیرش و عذرخواهی می شود. همانطور که “الکساندر” بیان می کند عاملیت عنصر مهمی در این فرآیند پذیرش است که به موجب آن “بازیگران جمعی “تصمیم می گیرند” درد اجتماعی را به عنوان تهدیدی اساسی برای درک آنها از اینکه چه کسی هستند از کجا آمده اند و به کجا می خواهند بازنمایی کنند. ( 2004، 10). در همین راستا، بسیج و حفظ هویت ملی میتواند به شناسایی و جبران جنایات گروههای قربانی، و دستیابی به وضعیت آشتی و پذیرش از سوی عاملان جنایتشان، کمک کند. چنین دیدگاهی توسط ادبیات عدالت انتقالی و ادبیات مربوط به شناخت که مفاهیم لیبرال عدالت را به چالش می کشد و به طور انتقادی با آن درگیر می شود که اغلب در قصاص و توزیع مجدد گنجانده شده است، حمایت شده است ( Theriault 2014 ; Coulthard 2014 ; Rubio-Marin 2006 ; Nagy 200 ).
پرداختن به آسیب های ناشی از به رسمیت شناختن و عدالت (جنسیتی) در ملت سازی کار عدالت انتقالی یک زمینه فزاینده در حال رشد است به ویژه در مورد مسائل عدالت انتقالی جنسیتی. برای مثال، روث روبیو-مارین در مورد اینکه چگونه میتوانیم غرامتها را به گونهای بازنگری کنیم که ملاحظات عدالت جنسیتی را «در بحثها و طراحی غرامتها «در جریان اصلی» قرار دهیم ( 2006 ، 23).
دیدگاههای عدالت انتقالی بر مساله آشتی تمرکز میکنند به ویژه اینکه چگونه اجرای محاکمات و کمیسیونهای حقیقت به ساختار مفاهیم خشونت و عدالت تمایل دارد ( ناگی 2008، 278)، بر ضرورت بررسی فرآیندهای تأثیر تروما نیز از طریق مکانیسمها و نهادهای آشتی موجود، مانند کمیسیون حقیقت و آشتی در کانادا تأکید میکند. همانطور که صحبت در مورد آسیب در درک شکل گیری ساختارهای هویت ملی مهم است به همان اندازه مهم است که به روش هایی فکر کنیم که در آن آشتی، غرامت، و به رسمیت شناختن پردازش و در یک ملت (یا در سطح بین المللی) رخ می دهد. فرهنگ های عذرخواهی به طور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به بخشی از گفتمان بین المللی در مورد روابط بین دولت ها یا در درون بازیگران دولتی هستند که گفتمان های هژمونیک دولتی را که سعی در تحریف یا انکار تاریخ گروه های مورد بحث داشته اند به چالش کشیده اند (لیند 2008 را ببینید ) .
رویکردهای فمینیستی نمونههای خوبی از چنین رویکردی از پایین به بالا آوردهاند که فقدان جنسیت در مطالعه ملت را برای چند دهه زیر سؤال میبرد و درک ریشههای ملت و درک ملیگرایی را غنی میکند. در حالی که برخی استثناها در ادبیات جنسیت و ملت وجود دارد به ویژه از منظر جنگ و نظامی کردن جوامع برای پیگیری بحث در این بخش (به سهم اصلی سینتیا انلو 1990 مراجعه کنید)، رویکردهای جنسیتی نه تنها در این زمینه وجود ندارد بلکه در مطالعات حافظه و تروما نیز مطالعات ناسیونالیستی نیز اندک است. به عنوان مثال، اخیراً کارهای مربوط به نسل کشی واقعاً به جنبه جنسیتی این جنایت علیه بشریت پرداخته است (به جلد ویرایش شده امی ای. رندال 2015 مراجعه کنید.). توجه به جنسیت نه تنها در ادبیات مربوط به ناسیونالیسم و تروما/خاطره، بلکه در دیدگاههای عدالت انتقالی نیز مهم است که به اعتقاد من به شدت با آن بحث مرتبط است. دیدگاه جنسیتی در عدالت انتقالی میتواند مفروضات غالباً تعبیهشده و اساسیسازی مربوط به تجربه زنان را آشکار کند؛ بسیار شبیه به آنهایی که بسیاری از دیدگاههای نظری در مورد ناسیونالیسم، درگیری و سیاست را راهنمایی میکنند. به این ترتیب، «…عدالت انتقالی فرآیند ترسیم و ترسیم مجدد مرزهای درون و بیرون یک جامعه است که گروه هایی را که حقوقشان در نظر گرفته شده است و گروه هایی که رعایت نکرده اند» در رابطه با اهمیت در نظر گرفتن تروما در هویت ملی است. مطالعات ( باکلی-زیستل و زولکوس 2011، 19). شکاف قابل توجهی در ادبیات وجود دارد و باید با مطالعاتی تکمیل شود که رویکردهای متفاوتی برای درک تأثیر جنگ، استعمار، مهاجرت، حرکت و پیامدهای آن بر افراد و گروهها از طریق دیدگاههای پسااستعماری، مقایسهای و جنسیتی دارند.
یادداشت های پایانی
این مقاله اهمیت گنجاندن مطالعه تروما در نظریه های هویت ملی را برجسته کرده است. مطالعات نه تنها باید خود تروما را درک کنند – چرا یک رویداد در حافظه ملت آسیب زا شده است، همانطور که مفهوم ترومای فرهنگی، این کار را انجام می دهد بلکه همچنین باید چگونگی روند تروما یا این رویدادهای آسیب زا ملت را تنها برای بازماندگان و مرتکبین نە در این نسل بلکە برای نسلهای بعد شکل دهد. با این حال، بسیاری از گذشته به یاد میآورند، جشن میگیرند یا سوگوار میشوند اما خود گذشته یا روایتهای پیرامون گذشته ثابت نیستند. حافظه جمعی مشترک ابزار قدرتمندی است که حسی از “غشای جمعی ساخته شده توسط یک میراث مشترک از چندین تاریخ آسیب زا…” ایجاد می کند ( هیرش 2012 ، 33-34).
دو بینش انتقادی روششناختی و نظری از وضعیت کنونی ادبیات حافظه ملی/تروما سرچشمه میگیرد. اول، تحقیقات آینده در مورد آسیب و هویت ملی باید فعالانهتر با رویکرد مقایسهای در تجربیات آسیبزا، با تأکید بر رویکرد انتقادی به مطالعات ناسیونالیسم که بر عبارات و اعمال از پایین به بالا، از نسلکشی ارامنه تا تاریخهای بردهداری، رواندا تمرکز دارد، درگیر شود. نسل کشی، شوآها و تجربیات مردم بومی (از طریق نسل کشی و استعمار شهرک نشینان). این تجارب آسیب زا از “بی ثباتی مشترک”، به عاریت از استف کرپس ( 2013) به منظور کمک به ما در درک چگونگی جلوگیری از جنایات آینده و تفکر جدی تر در مورد آشتی و به رسمیت شناختن از طریق لنزهای بومی و پسااستعماری با هم مقایسه شده اند. ثانیاً، تاریخ و خاطرهسازی شامل «رسوب کردن فرآیندهای کلان به ریز عملها» است و این امر بهویژه زمانی مهم است که خاطرهسازی و تروما را ناشی از “فرایندهای فتح، استعمار، جابجایی، و آشفتگی” در نظر بگیریم.
( شاو 2002).
این نه تنها در بیان صریح حافظه در قالب روایات نوشتاری و شفاهی که برای محققان نسبتاً آسانتر قابل دسترسی است بلکه در قالب بیان ضمنی حافظه عملی نیز با الهام از نظریه عمل بوردیو ترجمه شده است. ، همانطور که آنها “در عادات، اعمال اجتماعی، فرآیندهای آیینی و تجربیات تجسم یافته قرار گرفته اند.” ( شاو 2002 ، 7؛ همچنین رجوع کنید به Beukian 2015 ) به این ترتیب، این دو نکته پایانی مستلزم بررسی کامل تری از پسااستعمار در مطالعات تروما است ( Craps 2013 )، که می تواند به بازاندیشی تروما و آشتی و به رسمیت شناختن از طریق عدالت انتقالی از پایین به بالا کمک کند.
دربارە نویسندە
“سوان بیوکیان” در حال حاضر مدرس نظریه سیاسی در دپارتمان علوم سیاسی در دانشگاه آلبرتا است جایی که دکترای خود را در سیاست تطبیقی و نظریه سیاسی در سال 2015 به پایان رساند:
خوانش های جنسیتی و پسااستعماری از رویدادهای آسیب زا، شناخت، و آشتی.
حوزه دوم تحقیق او بر بازنمایی گفتمانی هویتهای جنسیتی غیرهترونرماتیو متمرکز است، و روشی که هویتهای ارمنی دگرباش (پس از شوروی و دیاسپورا) در فضاهای کنش و عملکرد ضدعمومی (و دیجیتالی) ایجاد میکنند.
منبع: Nationalism and Collective Trauma, Sevan Beukian, 2018