ناسیونالیسم؛ دمکراسی، عدالت، آزادی
اشاره: ناسیونالیسم به عنوان یک سلول خورشیدی می تواند برای دستیابی به اهداف لیبرال دموکراتیک به کار گرفته شود . با فرض اینکه ارزشهای لیبرال دموکراتیک، عدالت اجتماعی، دموکراسی و آزادی هستند وارد بحث می شویم.
یک: ابتدا از عدالت شروع می کنیم. عدالت لیبرال نیاز به حداقل برابری از فرصت ها دارد و معمولا یک شاخص برای رفاه شهروندان است. استقرار این رفاه شهروندان نیز نیاز به شرایط مختلفی دارد. یکی از مهمترین موارد، میزان همبستگی است: اعضای جامعه، باید اصول و شیوه های توزیع مجدد را بپذیرند که برخی از ثروت خود چشم بپوشند و آن را به نیازهای فقرا اختصاص دهند. با پذیرش این حقیقت که همبستگی انسانی یک منبع محدود است-به ویژه همبستگی پایدار با انسانهای دورتر- می توان گفت احتمال محقق شدن این همبستگی با انسان های نزدیک تر محتمل تر و ممکن تر است. شخصی که شناخته شده نیست (بیگانه است) قطعا شانس کمتری برای همبستگی و بالطبع، سهیم شدن در بازتوزیع ثروت خواهد داشت:
“ما امروزه شاهد تضعیف جامعه ی مدنی هستیم. یک روش زیبا برای برای حل این مشکل وجود دارد که یکی از آن ها در گذشته، اثر خود را ثابت کرده است: همبستگی قومی و ملی یک انگیزه قوی برای توزیع عادلانه تر ثروت است.(schnapper,1994)
همچنین فیلسوف بریتانیایی D. Miller استدلال می کند که عملکرد دولت رفاه نشان می دهد که همبستگی ها و تعلقات، به روند عدالت کمک می کنند و “جوامع ملی واقعا از این نوع هستند” (میلر، 1995، 93).
رابرت رورتی نیز در کتاب خود به نام “Achieving Our Nation” نیز از چپ، دور شده و به نظریه ی همبستگی ملی (حقیقی) پیوسته است.
به طور خلاصه، دولتهای ملی که جوامع خاص زبانی هستند نسبت به لیبرال های چپ، لیبرال های محافظه کار و لیبرال های سنتی نشانه های جامعه ی عادلانه تر را می دهند. به نظر می رسد پتانسیل لیبرال دموکراتیک ملی گرایی، وجود ارتباط نزدیک بین عشق به ملت و عشق به عدالت را نشان دهد. مونتسکیو با عشق به قوانین حقوقی خود، عاشق کشور خود شده بود. بینش او پیامبرانه بود و برای سیاست معاصر، بسیار مهم است.
دو: ناسیونالیسم به دموکراسی نیز خدمت می کند.همانطور که J. Couture بیان می کند، ناسیونالیسم لیبرال، خود، یک روند دمکراتیک است:
“ملت به عنوان یک جامعه متعهد به آزادی ها و حقوق مشخص شده در دموکراسی های لیبرال تعریف شده است و همه اعضای آن حقوق و آزادی های دموکراتیک را یکسان می بینند.”
ملی گرایان در ناسیونالیسم لیبرال، چنین جامعه ی لیبرالی را به عنوان جامعه ای می بینند که اعضای آن با به اشتراک گذاشتن فرهنگ مشترک، زبان مشترک، تاریخ مشترک، و ادراک خود، نهادها و پروژه های جمعی را به وجود می آورند که به حصول اطمینان آنها از به دست آوردن حاکمیت (یا حفظ حاکمیت) می انجامد. (Couture، 2000، 263).
حتی در تلاش برای حداقل دموکراسی – یعنی تلاش لازم برای رأی دادن – نیاز به انگیزه وجود دارد.و این احساس تعلق به یک جامعه است که چنین انگیزه ای را تضمین می کند.
سه: دموکراسی همچنین به اعتماد نیاز دارد: “زمانی که کرسی حزب من از دست می رود، باید اعتماد کنم که برندگان جدید بر اساس قوانین همبستگی(و انسجام) بازی خواهند کرد. در غیر این صورت، منطقی تر است که قوانین به طور کلی درهم بشکنند.
اعتماد به هموطنان هم یک پدیده غیرقابل انکار است. اعتماد به همان اندازه برای عملکرد یک نوع دموکراسی مهم است که مشارکت شهروندان. در مساله ی اعتماد نیز باید به سراغ یک زبان مشترک رفت. مانع زبان غیر مشترک، از بزرگترین موانع مشورتی دموکراتیک هستند. زبان غیرمشترک، ممکن است غیر قابل تحمل نباشد،اما فشار و فشار قابل توجهی بر میزان و کیفیت بحث و گفتگو می گذارد.
چهار: در نهایت، تعلق ملی برای آزادی دموکراتیک، به دو دلیل مهم است:
نخست: زمینه ی انتخاب را در قالب یک مجموعه از گزینه های معنی دار فراهم می کند؛ و دوم: احترام حیاتی را به ارمغان می آورد.
در مورد اول، فرهنگ ملی غنی باید سنت ها و الگوی های مختلفی را ارائه دهد که اعضای آن از ابتدا و از درون، آن را درک می کنند(نهادینه شده است).
این مساله،یک پیش شرط ضروری برای انتخاب آزاد است، زیرا در غیاب آن هیچ گزینه ی معنی داری که در آن شهروند می تواند انتخاب کند وجود ندارد. و دلیل دوم مربوط به نیاز ما برای به رسمیت شناخته شدن است: شناخته شدن به عنوان عضو یک ملت برای عزت نفس فرد ضروری است.
افکار و القائات کهنه را دور بریزید. ناسیونالیسم، بستره ی دمکراسی است و عدالت و آزادی، با ناسیونالیسم، چشم انداز بهتری دارد.
منبع: Central European University Press, 2001